۷ پاسخ

عزیزدلم متوجهم که شرایط تغییر کرده ولی بنظرم اول چند جلسه برو تراپی. یکم صحبت کن. شاید مشکل اونقدری حاد نباشه.
این دوست داشتن ارزشش رو داره که کمی‌ سعی کن شرایط رو به حالت عادی برگردونی.
با همسرت اگه می تونی صحبت کن‌.
در نهایت که شما وابسته‌ هستید بهش و شاید الان فکر کنی نتونی، ولی می‌تونی.
هیچ انسانی نیست که بعد یک انسان دیگه نتونه زندگی کنه. دنیا اینطوریه، اولش اذیت می‌شی ولی بعدش امکانش هست...

این تغییر ریتم‌زندگی واسه همه هست عزیزم
صبور باش و انقدر عجولانه با ی بچه دوماهه تصمیم نگیرررر

عزيزم يخورد زندگيت نظم بگيره درست ميشه ماهم همين بوديم و درست شد ب مرور چيو يهو ب جدايي فك كردي اصن زشته اسمشو بياري تويي ك همو انقد ميخايد يكم صبر و حوصله داشته باش

خیلی سخت میگیری ، ماهم عاشق همیم اما خب بعد بچه خیلی چیزا تغییر میکنه مطمئنا اگه شوهرت آدم فهمیده ای باشه درک میکنه، ما شده تا هفته ها هم رابطه نداریم اما خب مهم نیس میدونیم میگذره این روزا. شاید افسردگی بعد زایمان گرفتی عزیزم یه مشاوری چیزی برو و کمک بگیر حتما

برو پیش روان شناس ...تراپی مطمن باش خیلی کمکت می‌کنه شوهر منم میگفت زندگیمون سرد شده زندگی ها که همه گل بلبل نیس ولی طلاق مگه الکیه

عزیزم جدا چرا ....این دوره میگذره برای همه ما زنها پیش میاد ...

چرا جدا شی؟؟؟

سوال های مرتبط

مامان پسری مامان پسری ۲ ماهگی
مامانا میشه یه دردودل باهاتون کنم؟پسر من فردا دو ماهش میشه ولی من حالم خوب نیست.از بد زایمان از شوهرم بدم اومده متنفر شدم.نمیتونم وجودشو تحمل کنم.ولی بهش اینو نگفتم اگه بگم خیلی بد میشه ناراحت میشه..شوهرم مرد بدی نیست رفیق باز نیست کار می‌کنه تلاش می‌کنه فقط یه عیب بزرگ داره خیلی تخس و غده.مهربون و دلسوز نیست.سالها تلاش کردم که محبت کردن رو یاد بگیره ولی نشد.ذاتش اینجوریه.خودش هم میگه نمیتونم.من داشتم عادت میکردم تا اینکه باردار شدم توی بارداری حساستر شدم ولی حتی یک بار هم منو درک نکرد بارها خواهش کردم باهام صحبت کنه یکم آروم شم.چون بارداری من پر از چالش بود یه اتفاقاتی افتاد خیلی غصه میخوردم.گریه هام رو میدید ولی اصلا عکس العمل نشون نمیداد‌.این سرد بودنش بعد زایمان هم ادامه داشت حتی یک بار بعد از زایمان بهم حرف محبت آمیز نزد.من از سرد بودن زیادش به سرم زده جدا بشم ازش.خیلی فکر کردم حس میکنم میتونم باهاش تو ی خونه زندگی کنم ولی ته دلم همیشه ناراحتم پر از کمبودم.حس تنهایی اذیتم می‌کنه.دیگه کلافه شدم دوست ندارم دیگه باهاش زندگی رو ادامه بدم می‌خوام بهش بگم توافقی جدا بشیم ولی فکر نکنم قبول کنه.ولی اگه اینجوری ادامه بدم هم زندگیم تلخ و پوچ میگذره.نیازهایی دارم که توانایی نداره برآورده کنه به نظرتون تصمیمم احساسیه و بخاطر تغیرر هورمون بعد از زایمانه؟