از زمان بارداری ک استراحتی بودم مامانم میومد کمکم و قرار بود بچه به دنیا اومد چند روز اول پیشم بمونه بعد بره
دوران جوری حالش بدبود بخاطر آلرژی ک بیشتر موند
چون دیر فهمیدم به چه چیزهایی الرژی داره و به خیلی چیزا حساسیت داره درگیر التهاب روده و اسهال طولانی مدت رفلاکس شد ک هنوزم درگیره
من چند ماهه اومدم نزدیک مامانم خونه گرفتم ( به گفته خودش)
دوران هنوزم خواب شبش جوریه ک همرو دیونه میکنه
هنوزم یه ذره از غذای مارو نمیتونه بخوره و گریه میکنه واسه غذامون باید یه نفر سرگرمش کنه یا ببرتش بیرون ینفر ینفر غذا بخوریم
جا نونی رو قایمکی میبریم میاریم
اینارو نوشتم واسه دوستانی ک قبلا برام نوشتن ک نیاز نیس مامانت باشه
خودت تنها نگهش دار
خلاصه من یه هفته دندون درد داشتم و نرفتم دکتر هم بخاطر دوران ک تنهاش نزارم هم بخاطر اینکه نمیتونم ریسک کنم بخاطر بی حسی
اما پریشب انقدر درد داشتم ک با قرص هم قابل تحمل نبود
دیروز رفتم ویزیت ک بهم دهانشویه داد فعلا استفاده کنم
مامانم خودش همیشه میگه کار داری برو خودم تنها بهتر نگهش میدارم اصن و آروم تره
دیروز ۵۰ دقیقه ای اومدم و کل مسیر رو دوییدم تقریبا بار چندم بود ک گذاشته بودمش واسه مامانم
ولی چند وقت اخیر خوب صحبت نمیکرد باهاش حتی جلو من ولی بهم میگفت وقتی نیستی چند برابر مراقبشم
وقتی اومدم از دندون پزشکی لباسمو در نیاوردم بردمش بیرون پارک براش عروسک خریدم ماشین سوارش کردم و…
تایمی ک دندون پزشکی بودم قبل رفتنم یه گوشی گذاشتم رو ویس
شب ک دوران رو خوابوندم ایرپاد گذاشتم و گوش کردم
باورم نمیشد!

۲۲ پاسخ

درسته که نباید بد حرف می‌زد ولی خوب اونم شاید میبینه تو نارحتی خسته ای دلش برات میسوزه اونم مامان تو هست همونقدر که تو بچهتو دوست داری اونم تورارا دوست داره
حالا نگو به مامانت که ویس گرفتی که بعدن هم شک نکنه بهت و بی اعتماد نشه
ولی بگو نارحتی که بد بخورد میکنه با بچه بیشتر اذیت میشی اینطوری بیشتر عذاب میکشی

بدرفتاری میکرد؟؟

آرزو جان خیلی ناراحت شدم خییلی می‌دونم واقعا داغون شدی تو این مدت ولی خواهشاً نزار بچه ات پیش کسی غیر خودت باشه می‌دونی چرا چون تمام این کلمه ها تو ضمیر ناخودآگاه بچه میمونه از الان و کم کم خودش و توی روان بچه نشون میده اون بچه دست خودش نیست که بی قراره با گریه می‌کنه انشاالله رفته رفته خوبه خووب میشه و تمام این روزهای سختت جبران میشه باهاش

خب اینجوری روان بچت آسیب میبینه یکی دعواش میکنه اونم نه تو کنارشی نه پدرش که بخواد بهتون پناه بیاره

کسی ک انقدر خوبی کرده بهمون
اینجوری رفتار کنه تو نبودم با بچم
میدونم خستس
ولی خودش گفت خودش خواست میتونس بگه با خودت ببر یا نرو
با هر حرفش دلم شکست
بهش میگفت روانی وحشی دیوانه و سرش داد میزد🙂💔
۲ بار هم پشت هم تکرار کرد لعنت بر پدر مادرت
بمیرم براش بچم ساکت میشدهیچی نمیگفت
خوب شد بردمش بیرون بعد اون وگرنه میمردم از عذاب وجدان
امروز ظهر اومد دوران رو بیدار کرد ک ببرتش خونه خالم و من گفتم نه شاید من دوس نداشته باشم
قیافش اویزون شد و دیگ باهام حرف نزد
بعداون دوران گریه کرد بهونه بیرون گرفت بدون اینکه بهم بگه بردش
چیکار کنم واقعا؟ دیگه دوس ندارم بچم تنها باشه باهاش

ناراحت کننده هست ولی اونم برابچه تو بدنمیخاد. گاهی بین دل و زبون فرسخ ها فاصله هست. ناراحت نباش

والا مادر منم بچه های خواهرمو بزرگ میکنه.دختر خواهرم هفتم هست.تا الان همش سرش داد کشیده.حالا من خودم حضوری دیدم.هی دعواش میکنه.سر ناهار شام .بچه قهر میکنه میره نمیخوره.حالا بماند که کلا به بچه بیچاره صبحانه هم نمیده.اخر سرم منت روزانه س سر خواهرمه

من اگر بودم خونمو عوض میکردم ک دیگع پیشش نباشم.درسته مادرت هست ولی اگه واقعا این حرفا رو زده اصلا دلسوز بچه ت نیست

چرا بهش نمیگی؟
وقتی مطمئنی داره با روح و روان بچت بازی میکنه چرا سکوت میکنی؟.بگو تو مادر منی منم مادر این بچه همونقدر که تو نگران منی من نگران بچه خودمم.
کسایی که میگن خسته شده م نگرانته برای همین عصبی میشه این چه دلیل مضخرفیه؟من وقتی مسئولیت بچه ای به عهده میگیرم یعنی امانته باید همه چیشو قبول کنم نمیتونم زنگ میزنم به والدینش بیان دنبالش.
من جای تو باشم حتما بدون تعارف میگم که این اتفاق افتاده و متوجه شدم و نمیخوام بچم آسیب ببینه

آرزوی قشنگم من نمیدونم تو اون ویس چیا شنیدی، ولی باور کن مامانتم خسته ست، حتی خسته تر از تو. سنش بالاست تحملش کمتر از ما،
درسته خودش خواسته دوران پیشش بمونه ولی اون میخواست به تو کمک کنه، باور کن پسرم من تا به این سن رسیده نه مامانم نه مادرشوهرم یکبار پوشک بچه رو عوض نکردن، یکبار کونشو نشستن، مامان من حتی برای یکساعت نتونسته بچه مو نگه داره یا ساکتش کنه، باز بابام بیشتر با بچه بازی میکنه میتونه از پسش بر بیاد برای یکساعت.
منم تا حالا فقط یکی دوبار که کوجیکتر بودبچه رو براشون گذاشتم چون میدونم نمیتونن واسه همین دیگه نمیزارم براشون.
بنظرم تو هم دیگه پسرتو برای مامانت نزار یا حداقل شوهرت هست برای مامانت بزار

الان ک اینطوری گفتی دارم فکر میکنم چه خوب ک با خانواده همسرم رفت و آمد ندارم بماند ماجراهارو،،
ولی وقتی حرفای پشت سرمو میشنوم به گوشم میرسه ک چیا میگه خیلی خوشحالم ک نمیبینمش وقتی یکی میگه بچه اصلا قشنگ نیست شبیه اون یکی مادربزرگشه اصلا بحش حسی ندارم انگار وجود نداره زشته 😕😕😕 یا خیلی کوچیمتر بود رفته بودیم تازه الان به گوشم رسید بچرو برده بود تو اتاق فشار داده بود انقد طفلی گریه کرده بود ساکت نمیشد من رفتم بجمو گرفتم بعد گفت بچه مشکل داره پاش مشکل داره 😔😔🙁🙁

خیلی بده چه حس بدیو تجربه کردی و طفلی بچه نمیدونم چی بگم چقد آدما باهم فرق میکنن 😢🥺
من تو این همه مدت یکبار دایان گذاشتم رفتم بیرون مادرم اومد خونمون پیشش موند هزار بار زنگ زدم گفت کاری نداریم باهم اوکیم بمیرم براش
با اینکه دایان ماشاله شیطون هم هست و گاز میگیره یکم ولی اصلا کاری نداشت اون روز بچم. 😢
بنظر من دیگ نذار پیشش یجوری بذار خودش متوجه بشه ک دیگ دوس نداری پیشش بذاری البته میدونم واقعا خودتم نیاز داری یکم تنها باشی یا حتی به کارای شخصیت برسی ولی برای بچه این رفتار اصلا خوب نیست

ببین عزیزم خب نمیگم کارش درسته ولی فک کن اونم خسته شده خودمن به عنوان مادر دخترم ممکنه خسته شدنی سرش داد بزنم

واای جدی میگی چقدر ناراحت شدم چرا باید همچین حرفی به بچه طفل معصوم بزنه خب وقتی اذیته یا سختشه بگه من امروز نمیتونم نگهش دارم چرا بچه رو اذیت میکنه به نظرم بهش بگو اذیت میشی بچه رو بهش نسپار ببین خودش چی میگه

خیلی ناراحت شدم عزیزم.پسر منم بچه بود تا حدی اذیا میکرد ولی مشکلاتم درحد شما نبود.بخاطر همین مسائل دیگه سرکار نرفتم.چون واقعا دلم نمیخواست بچه رو به کسی بسپرم.مامانتون خسته شده و عصبیه.همونطوری که خودمونم گاهی از کوره در میریم.ولی بدرفتاری روان بچه رو داغون میکنه.

وای عزیزم بمیرم برای بچه ها که نمیتونن ازخود دفاع کنن چقدرمظلومن😭😭

عزیزم میفهممت عب ندارره . ولی دیگه کم کم ارتباطشون رو کم کن یهو ام بچت اسیب میبینه هم مادرت بر میخوره بهش... دختر من ی مدت خونه مادرشوهرم ار کی میرفت دنبالش گریه میکرد باهاشون میرفت چندبار نذاشتن بد عادت کرده الان دیگه از سرش افتاده عادیه براش...
من ی سال دندونام وضعیت شدید شده کلا نیاز ی فکر اساسی کنم ولی دخترم بچه بود پیش کسی نذاشتم مادر ندارم مادرشوهرمم دلسوز نیس... ولی ماه بعد باید شروع کنم دندون پزشکی بچه رو باید به باباش بسپرم مجبورم دیگه ...
تو هم عذاب وجدان نداشته باش مجببور بودی کارت ضروری بود من میدونم چقدر برای دوران زحمت کشیدی بچه رفلاکسی و الرژن واقعا سخته نگهداریش... به مادرتم بگو دوران خستت میکنه کار ضروری داشته باشم میسپرم بهت

حق دارید ولی مادرا هم سنی ازشون گذشته و بچه داری خودشون رو کردن نمیشه واقعا از اونا هم توقعی داشت .اگر نیاز به کمکشون دارید پس ناچارا باید چشم به روی این بدرفتاری های کوچیک بست چون چاره ای نیست و قطعا از عمد نبوده و فشار و خستگی باعثش شده.چون نوه شیرین تر از این حرفاست

الهی بمیرم برای دلت
این مشکلات نمیزاره از مادر شدن لذت ببری😔
هممون به یه نحوی درگیریم
یکی غذا یکی شیر یکی مریضی و....
فقط خدا به هممون قوت بده از پسش بربیایم

نمیدونم چرا بچه بزرگ کردن برا بعضی مامانا خیلی راحت برا بعضیا فاجعه..منم خیلی چالش داشتم...خوابش افتضااااح..من دیگه بلد نیستم حتی عمیق بخوابم.

ای وای عزیزم
خییلی ناراحت شدم
من سره کار میرم
بچم پیش مامانم می مونه
الان یه ترسی افتاده تو دلم 😣😥

خب چی شد عزیزم چی میگفتن ؟

سوال های مرتبط

مامان hosin مامان hosin ۱ سالگی
از مامانم بدم میاد خیلی نامرده هیچجا حمایتم نکرده همیشه هم ادعا داره من اگ نبودم تو نمیتونستی بچتو بزرگ کنی هیچ شبی نیومده پیش بچم بخابه با اینکه انقدر پسرم بدخابه و اذیت میکنه دوران بعد زایمانم هیچکار نمیکرد بااینکه طبقه پایین خونشون میشینم میگف بدخاب میشم مادرشوهرم اومد کمک تا این بچه جون گرف حتی مادرشوهرم واسم انار دون میکرد میوه پوست میکرد بعد مامانم میومد یواشکی میوه هایی ک مادرشوهرم واسم دون کرده بودومیخورد،هرکاری بهش میگم انقدرررررر غر میزنه نق میزنه ک حد ندارع همه هم میدونن شوهرمم بعضی وقتا میگه چرا مامانت اینجوریه بازمن میگم نگودرموردش حتی بابامم همیشه میناله ازش طفلک پیرکرد بابامو،همیشه از بابام واسمون ی قول ساخته بود ک حتی بابام مریض میشد میگف الکی میگه دلم میسوزه واسه بابام هیچوقت باورش نکردیم طفلی سرطان گرف مامانم میگف ادا درمیاره
امروز خونشون بودم پسرم با پشت از رو مبل افتاد انقد باهام دعوا کرد ک چرا نگرفتیش هرچی از دهنش درومد بهم گف خودم بااون حال باز اون میگه وای چرا آب بینیش اومد بینیش قرمز شد دور چشش کبود شد ضربه ب سرش خورد این بعدا چشاش چپ و کلاج میشه انقد گف منم پسرمو برداشتم اومدم خونه کلی سرپسر کوچولوم داد زدم انقدر گریه کرد تا خابش برد همیشه بهم میگه تو مادربدی هستی تومواظبش نیسی در صورتی ک خودش هیچوقت ب خودش تکون نمیده ک ی بارم اون بگیرش دس کمکم باشه
مامان دنیز خانوم💖 مامان دنیز خانوم💖 ۱ سالگی
مامانا... این عصرونه ی امروز دنیز بود ک تقریبا نصفشو خورد... پیرو تاپیک قبلیم یه درد دل میکنم...
دنیز من نارس بدنیا اومد. فقط یه مامان نی نی نارس میدونه من چی میگم و چی کشیدم... وقتی دیرتر دندون دربیاره دیرتر غلت بزنه دیر تر راه بره .. دیر بشینه و... همه جی دیر تر باشه... وقتی انقدر کوچولو باشه ک لباس سایز صفر تا دو ماهگی بپوشه... وقتی شیرهای عجیب و غریب و خارجی بخوره ک رشدش کامل بشه... با تموم این لحطه هایی ک گذروندم استخونام درد میکنه... قلبم میگیره بهش فکر میکنم ولی الان روزی هزار بار خداروشکر میکنم ک سالمه ک تموم شد اون روزا ... ک الان همه چیش خوبه... اما من دخترم هنوز نمیتونه غذای سفره رو بخوره... سخته براش تف میکنه سیر نمیشه.. مجبورم غذای جدا بذارم براش مجبورم برنج نیم دونه بذارم براش... به گفته ی دکترش نباید اذیتش کنم و یهو بذارمش سر سفره... همه چی آروم آروم براش بگذرونم... عجله نکنم... مقایسه نکنم...
حالا یه سری حیوان تو جلد آدم دور از جون شماها ک می‌شنوین میان میگن این غذا چیه وفلان... گرچه ک اصللاااا برام مهم نیس ک که چی میگه و ... ولی اینجا صفحه ی دنیز تو گهواره س... ما جمع شدیم درد دل کنیم از تجربیاتمون باهم بگیم... چیزای خوب و به اشتراک بذاریم...
هرکسی ناراحته و مشکل داره نه بیاد تو گهواره نه نظر بده... نظرتون چیه؟؟؟ درست میگم؟؟؟؟
مامان اِلای مامان اِلای ۲ سالگی
من اومدم با تجربه واکسن ۱۸ماهگی الای


روز دوم واکسنه و اومدم ب مامانایی ک واکسن نزدن و میخوان بزنن اطلاعات بدم..

اول اینک من کلییی تو گهواره ترسیده بودم و با استرس رفتمممم و بالاخره زدم

از دردش بگم ک خو طبیعیه بچه از درد الان کاملا اگاهه و میدونه درد چیه بس کاملا عادیه ک پاش درد کنه و اینک چون الان راه میرن اون درده نمیزاره حرکت کنن یکم بی قرارن ک باید سعی کنید راه برن حتی دو سه قدم در ساعت زود اوکی میشن

تب هم اگ بگم مث واکسنای دو و چهار ماهگی و شش ماهگیه و در عمون حد تب داره بدن گرم میشه ک اگ استا بدید میتونید تب رو کنترل کنید و از همون اول ۴ساعتی بدید ک هم درد و هم تب رو میگیره لباس خنک تنش کنید خونه خنک باشه بدنش گرم میشه ولی خیلی داغ نمیشه

من امروز دخترمو بردم بیرون سرگرم بود روز براش راحت تر گذشت تا تو خونه موندن ک نمیتونست جایی بره کلافه میشد هی نق میزد

درکل از نظرم اینک واکسن ۱۸ماهگی رو کردن دیو دوسر توهم یسریاس ک خیلییی ترسناک و بزرگ جلوه دادنش چون واس من کاملا مشابه اون ۳تای دیگ بود و فرقی نداشت

امشبم بردمش زیر اب گرم پاشو ماساژ دادم یکم ارومتر شد و میشد ک تکونش بده و حدودی راه بره


درکل اینا چیزایی ک کاملا گذروندیم همونههه اون موقع ک بی تجربه بودیم انقد نترسیدیم ک از این ترسیدیم