تجربه روز‌ اول سزارین:
رفتم برای اسپاینال،
دوبار انجام دادن با اینکه خوب تزریق شد اما بی حس نمیشدم،
در نتیجه بیهوش شدم.
پمپ درد گفته بودم برام بزارن.(تاکید کنید فراموششون نشه)
من به چند نفر گفتم تو اتاق عمل.
ساعت ۹ بیهوش شدم ۱۱ بهوش اومدم عملم تموم شده
درد نداشتم فقط چون بی حسی تازه داشت عمل میکرد پاهام بیحس و سنگین بود.
پزشک‌بیهوشی‌هم دو بار‌اومد بالاسرم‌گفت مارو ضایع کردی بیحس نشدیا😆
۱۱:۳۰دقیقه علائم حیاتیم اوکی شد رفتم بخش.
حس درد‌پریودی داشتم اما کاملا قابل تحمل(اصلا اون فاجعه ای که خیلیا میگفتن نبود)
۸ساعت از عمل گذشته بود گفتن مایعات بخور من نسکافه رژیمی خوردم ۳لیوان.
اب ولرم خوردم.سوپ هم برای شام‌دادن خوردم.
۱۲ساعت بعد شربت ملین دادن با اب کمپوت گلابی گفتن بخور ۲۰ دقیقه پاهات اویزون باشه از تخت بعد بلند شو راه برو
فقط در حد بلند شد کمی سخت بود اما راه رفتنش بازم درد مثل پریودی کمی شدید داشت(کاملا قابل تحمل چون قبلش برام شیاف گذاشتن)
ده دقیقه راه رفتم سرویس رفتم ادرار انجام دادم اما شکمم کار نکرد.
اومدم خوابیدم پسرمو شیر دادم ب سختی چون بلد نبود سینه رو‌بگیره منم بلد نبودم🥲
خلاصه
با هر زحمتی بود شیر خورد یه مقدار و خوابید.
منم باز پاشدم ده دقیقه راه رفتم(راه رفتن خوبه)
هنوزم درد شدیدی ندارم کاملا قابل تحمله.
الانم دراز کشیدم دوست دارم خوابم ببره اما چون نسکافه خوردم خوابم نمیبره.اما پسرم خوابه حسابی.
یکم پیشم پرستار قند منو پسرمو چک‌کرد هردومون خوب بودیم.
فردام تجربه روز دوممو میگم😘

تصویر
۱۹ پاسخ

قدم نو رسیده مبارک گلم
رو صورتش هیچی ننداز نفسش تنگ میشه

خخخخ چ راحت من سزارین اولم مردمو زنده شدم هرقدم برداشتن برام حکم مرگ داشت خیلییییییی فجیح درد داشتم

تجربت نسبتا خوب بوده منکه دوس ندارم بیانش کنم
مبارکه گلم

خدا الهی خیرت بده که تجربه میذاری

منم ۶:۳۰باید بیمارستان باشم برای سز
خیلی میترسم🥲

عزیزم کدوم دکتر بودی معرفی کن منم میخام پیش ایشون عمل بشم

بسلامتی انشالله. کدوم بیمارستانی

قدمش مبارک

خداروشکر که درد نداشتی
منم بستگی ب بدن هر شخص داره
من بااینک بیمارستانم خصوصی بود
همه چیز عالی بود رسیدیگی و ... ولی من خیلییییییی درد داشتم قشنگ حس میکردم هر لحظه دارم جون میدم
امیدوارم این زایمانم مثل قبلی نباشه

مبارکه عزیزم
ولی با تمام سختیاش حس خیلی خوبیه😍

به سلامتی خداروصد هزار مرتبه شکر سالم و سلامت به دنیا اومذ

عزیزم خداروشکر که خوبین🥹❤️چشمت هم روشن❤️من دوشنبه عمل دارم همش حس میکنم قراره فاجعه رخ بده از دردش🤦🏻‍♀️ ولی انگار اونجوری هم ک شنیدم نیست

بیمارستان خصوصی زایمان کردی درسته ؟

جان جان مبارکه به خوشی

مبارکه
به سلامتی قدم مبارک باشه😍

ممنونم از شما که با این اطلاعات دید مارو روشن کردین
سپاسگزارم
مبارک قدم نو رسیدتون باشه

خیلی مبارکه عزیزم ایشالا خوشنام باشه❤

خداروشكر به سلامتي

الهی شکر که دردت کم و قابل تحمل بوده. یادمه منم بیحس نشدم بیهوش شدم وقتی به هوش اومدم چنااااااااان دردایی کشیدم که قشنگ مردم. ولی زایمان اولم بود پمپ درد نداشتم. این یکی حتما پمپ درد میگیرم، نمیدونم تاثیر میذاره یا نه.

سوال های مرتبط

مامان ایلیا مامان ایلیا ۲ ماهگی
ادامه تاپیک قبل. عصر دردام شروع شد و باوجود پمپ درد نمیتونستم تحمل کنم که برام شیاف گذاشتن . ساعت ده اومدن گفتن راه برو و مایعات بخور من چون همه گفته بودن راه رفتن اول سخته ازینکه از تخت بیام بیرون میترسیدم ولی برای من تغییرحالت از خوابیده ونشستن روی تخت سخت بود راه رفتن درد کمتری داشت رفتم سرویس و مایعات هم خوردم و بهم گفتن اول نسکافه نخورم چون معدم ترش میکنه و بازم تهوع میگیرم .نزدیک صبح دوباره سرویس رفتم و برام شیاف گذاشتن که حالم بهترشد. صبح اومدن گفتن شکمت کار کرده یانه و من چون در حالت عادی خیلی یبوست داشتم امکان نداشت بدون خوردن چیزی و یه عمل شکمم کار کنه و بهشون گفتم شکمم کار کرده که مرخص بشم دکترمم ساعت هشت اومد چک کرد و گفت مرخصم . بعد چهار روز گردن درد گرفتم که نمیتونستم سرمو تکون بدم که با شیاف بهتر شد و حدود دوروز اون سردرد و گردن درد وداشتم و فقط در حالت خوابیده درد نداشتم روز دهم هم رفتم مطب دکتر بخیه هامو کشید که هیچ دردی نداشت. کادر درمان بیمارستان از دکترو پرستار همه خیلی خوش رفتار بودن ولی روز قبلی که برای تشکیل پرونده رفته بودم جواب درست حسابی نمیدادن که کی نوبتمون میشه درحالی که میدونستن چندساعت طول میکشه همش میگفتن بشینید نیم ساعت دیگه که برای زن باردار تحمل چندساعت تو بیمارستان سخته. من ساعت ۹صبح رفتم ۱۲ونیم ظهرنوبتمون شد
مامان پندار مامان پندار ۷ ماهگی
پارت دوم تجربه زایمانم 🌼😍
خلاصه بدون برنامه ریزی و اینکه اصلا از بیمارستان خبری داشته باشم رفتیم بیمارستان سعدیی اصفهان 😍 فوق العادههه بودن پرستار ها بیمارستان همه چی عالییی حتی شیاف هم خود پرستار میزاشت برامون
تا رسیدم دیگه دکتر رو دیدم گفتم به دادم برس فرشته نجاتم😍
خلاصه سریع بلافاصله معاینه شدم گفت ۳ فینگری گفتم‌ میرم سزارین و خلاصه سریع لباس گان پوشیدم رفتیم اتاق عمل
من چون ناهار خورده بودم اسپاینال شدم که راضی نبودم و آلان سر درد های افتضاحی دارم با اینکه چایی و نسکافه هم خوردم
خلاصه تا رفتم اتاق عمل حدود نیم ساعت بعد پسرمو گزاشتن بغلم😍😍
تو اسپاینال درد نداری بی‌حسی اما کاملا متوجه همه چی میشی .
بعدش که رفتم ریکاوری درد نداشتم و هرچی بی‌حسی میرفت یکم دردا متوجه میشدم اما مسکن زدن برام و قابل تحمل بود
رفتیم بخش هر به ۶ ساعت دوتا دوتا شیاف دادن و ی دونه سرم که درد ها کنترل شد و عالی بود . سون ام بعد عمل برام گزاشتن و اصلا درد متوجه نشدم فقط ادرار اول میسوخت ‌یکمی
مامان شاهان مامان شاهان ۵ ماهگی
"پارت۴بعداز عمل سزارین"
ساعت12و50دیقه پسرم بدنیا اومد و من بیهوش شدم، زمانی بهوش اومدم که بخیه لیزریم تموم شده بود ولی چون هم بی حسی تجربه کرده بودم هم بی حسی کلا بیحال بودم و اصلا حال نداشتم، اومدن بردن ریکاوری وساعت2بردن بخش، رفتم بخش وقته ملاقات بود خانوادم اومدن پیشم ولی انقدر درد داشتم و بیحال بودم که اصلا توجهی به کسی نتونستم بکنم، بعد از وقت ملاقات اومدن برام لباس زیر پوشندن و پد گذاشتن و با یدونه شیاف و بعدش آمپول های درد رو زدن که دردم کمتر بشه، ساعت 5بچمو اوردن کنارم و گفتن دوساعت بعد شیر بده بهش که نتونستم شیر بدم چون سینم کوچیک بود و نوک نداشت طول کشید تا سینمو بگیره، ساعت9شب هم گفتن چیزای آبکی بخورم که بیارن پایین راه برم، با انجیر خیس خورده شروع کردم و کمپوت گلابی و دوغ محلی و چای با خرما و آبمیوه و نسکافه خوردم، اومدن گفتن بیا پایین از تخت و راه برو که اونم خیلی سخت نبود و راحت تونستم از تخت بیام پایین، یکم راه رفتن سخته ولی ادم میتونه اروم اروم راه بره، بعدش اومدن شربت لاکسی ژل دادن نصف لیوان گفتن با آب بخور که من شب ساعت2رفتم دستشویی که فردا صبح ساعت10گفتن مرخصی که تا ساعت2طول کشید
مامان مَروا😍مَحیا🥺 مامان مَروا😍مَحیا🥺 روزهای ابتدایی تولد
سلام خانماااا من زایمان کردم جمعه دو آبان ساعت۱۱:۳۰صبح
من دختر اولم مروا رو از کمر بی حس شدم عالی بود و همین خاطره خوب زایمان باعث شد دوباره باردار بشم تو فاصله سنی کم
و این شکمم هم از کمر بی حس شدم
دکتر زنانم متفاوت بود اما از هردو راضی بودم کاااملا
اما از دکتر بیهوشی این دفعه اصلا راضی نبودم کاملا کار نابلد
و ۵بار سوزنو دراورد و مجدد زد تو کمرم و باعث درد وحشتناک و ترسم شد
چون پمپ درد گفتن نیست من خیلیییی درد کشیدم و بنظرم با شیاف تا چندین ساعت قابل تحمل نبود(البته شاید بدنم نحلیل رفته بود بخاطر فاصله زایمانهای کم)
ترجیح دادم جامع و کامل بگم تجربه زایمانمو ک باعث وحشت نشه
اما بعد از راه رفتن خیلییییییی دردم بهتر شد و قابل کنترل با شیاف
و خودم تمام تلاشمو کردم ک راه برم و خودم ب تنهایی سرویس برم خیلی تاثیر داشت راه رفتن
الانم توخونه گاهی سرگیجه و سر درد و کمر درد دارم ک قابل تحمل و با شیاف خیلی بهتر میشه...
بازم سوال داشتید در خدمتم....
مامان آقا آرتا 🐣 مامان آقا آرتا 🐣 ۳ ماهگی
😎😎خاطرات روز زایمان _ ۱۰ 😎😎
بعد از انتقال از ریکاوری به اتاق، خانوادمو دیدم، پسر کوچولوم قبل از من رفته بود توی اتاق.
اونجا روی تخت منتقلم کردن و گفتن بالشت نزارم، صاف خوابیده بودم، خیلی تشنم بود
ساعت ی ۷و ۴۰ دقیقه ی صبح رفتم اتاق عمل
ساعت ۸ و دو دقیقه پسرم متولد شد
ساعت ۸ و ۳۵ دقیقه رفتم ریکاوری
ساعت ۱۰ و ۴۰ دقیقه رفتم به اتاق
و اینجا گفتن تا ۷ و ۸ شب نمیتونم اب بخورم فقط مجازم ادامس بخورم!!!
ادامس خوردن خوب بود، خیلی حس تشنگیمو برطرف میکرد👌
حس بی حسی از بالا به پایین از بدنم خارج میشد
اول شکممو حس کردم و بعد کم کم رون و زانو و اخر از همه کف پاهام
تقریبا ۴، ۵ غصر بود که بی حسی کامل رفت...
توی اتاق هم دوبار اومدن و رحمممو فشار دادن، که خب چون بی حسی رفته بود حسش می‌کردم و درد داشت ، اما کشنده و غیر قابل تحمل نبود...
پمپ درد هم داشتم، میگفتن بخاطر پمپ درد الان درد نداری وگرنه خیلی درد داشتی(نمیدونم اره یا ن)
خلاصه شد ساعت ۷ شب، گفتن میتونی مایعات بخوری
بعدش هم سوپ بخور و اکر حالت تهوع نداشتی غذا هم بخور
بعدش ساعت ۸ اینا اومدن گفتن میخایم سوند رو دربیاریم، باید دیگه راه بری....
به خاطر چیزایی که شنیده بودم از اولین راه رفتن بعد زایمان، واقعا ترسیدم...
مامان پسریم مامان پسریم ۵ ماهگی
تجربه سزارین #پارت اخر
نی نی داشت گریه میکرد همه گفتن گشنشه منم تازه در اومده بودم پامو نمیتونستم تکون بدم که بچرو گذاشتن بغلم سینمو دادن به بچه با سختی اونقدر گشنش بود ول نمی‌کرد، از یطرف بی حسی داشت کم میشد درد داشتم یخورده که پرستار اومد بازم ماساژ رحمی داد این دفعه یکم دردش بیشتر بود ولی قابل تحمل بود، 8 ساعت گذشت من اصلا سر درد نگرفتم هی میگفتن حرف نزن سر درد میگیری که پرستار گفت دیگه تا الان سردرد نگرفتی بعدشم نمیگیری و نگرفتم گفتن یچیزی بخور باید راه بری خرما کمپوت بهم دادن بهیار اومد بلندم کنه خیلی هولم کرد بلند شدن وحشتناک بود جیغ کشیدم گفتن بخیت میپره هر قدم که برمی‌داشتم از شدت درد از چشام اشک می‌ریخت سخت‌ترین قسمتش که خیلیم سخت بود همین راه رفتنه بود من کلا یروز هربار که راه میرفتم چشمام از درد سیاهی میرفت پمپ درد اصلا تاثیری رو من نداشت فرداش میرفتم دستشویی از درد غش کردم آوردن مسکن بهم زدن بعدش خیلی بهتر شدم دیگه راه رفتن راحت‌تر از قبل شد ولی هنوزم یکم سخته راه رفتن