ینی واقعا این بچه ها عجیبن!
یه روز قشنگ غذا میخورن تا میای کیف کنی که بچت درست غذا میخوره
دندون جدید میگه سلام علیکم
و بچه دوباره لب به غذا نمیزنه
تا یکم خوشحال میشی از روند رشدش مریض میشه
این وسطام که همینجور خونه رو کثیف میکنن ریختو پاش میکنن
کلی کار هست که ادم باید انجام بده
ازون طرف بچه نق میزنه همش بند کرده به سینه و شیر خوردن
بعد میگن تو کم طاقتی
صبور نیسی!!!
خسته شدم بخدا ناشکری نمیکنم اتفاقا راه میرم و قدم برمیدارم شاکر اون بالاسریم اما منم ادمم بخدا!کاش دور و بریا میفهمیدن
کاش یکی میگفت امروز ناهار نپز من برات ناهار میارم
یا بچتو بده به من برو برا خودت یکم بیرون
یا …
ببخشید اگه سرتونو درد اوردم🥲🤦🏻‍♀️

هممون همینیم بخدا
اتفاقا همین دیروز بود با خودم میگفتم کاااش میشد یه چن روزی دخترو بسپارم به کسی که بیشتر از خودم مراقبشه و اخر شبا برم سراغش😃😃 یا یکی بیاد پیشم فقط مواظبش باشه و کاراشو کنه منم به کارام و خودم برسم یا یکی بگه دس به اشپزخونه نزن یه هفته همه چیت با من...
هق🥲

دقیقا دقیقا
اطرافیان من که اصلا هییییچ کمکی نمیکنن فقط توقع دارن ازم

چقد حق

این روزای سخت هم میگذره صبور باشیم.دوسال تموم بشه یکم بهتر میشن

اخ ک حرف دلمو زدی 😭😭😭😭
خیلی خستم از همه مسئولیت های بی استراحتم

چقد منی تو
بخدا توقع زیادی نیس مام به وقتش جبران میکردیم افسوس که کسی نبود

وای دقیقا
الان ۴روز اسیرم لب ب هیچی نمیزنه کلن سیستمش بهم ریخته بهانه میکنه گریه میکنه شبابی قراره روانی شدم