۷ پاسخ

مبارکه عزیزم
میشه بگی هفته چندم زایمان کردی

گذشت و تموم شد تو ی مامان قوی شدی ی پله پیشرفت کردی آستانه درد صبرت بیشتر میشه تبریک میگم هم مادرشدنتو هم بدنیا اومدن کوچولوت چ سزارین چ طبیعی هر دو سختی خودشو داره تو یه مامان قوی هستی

ایپدروال زدی یعنی بازم درد رووحس میکردی

دکترت بهت گفته بود میتونی طبیعی یا اننخاب خودت بود بیمارستان خصوصی رفتی یا دولتی

چقد خوشحالم واست ولی زایمان طبیعی واقعا شجاعت میخواد که من ندارم

مبارکه عشقم کی‌به دنیا اومد

مبارکه بسلامتی 🌸

سوال های مرتبط

مامان آوش مامان آوش ۶ ماهگی
سلام به همگی من دو روز پیش زایمان کردم و به رسم گهواره اومدم تجربه بزارم ، من از بی حسی اپیدورال استفاده کردم و البته خیلی راضی بودم، صبح ساعت ۷ و نیم حدودا دردام شروع شد، انقباضاتم میگرفت و ول میکرد ولی منظم نبود، یکم کارامو کردم صبحانمو خوردم، خونمو مرتب کردم ، شک داشتم که درد زایمان باشه، رفتم یه دوش گرفتم اومد و دیدم خوب نشد و داره دردام بیشتر میشه، وسایلمو جمع کردم و رفتم بیمارستان، ساعت ۱۲ حدودا بیمارستان بودم، معاینم کردن ۳ و نیم سانت بودم، روز قبلش دکترم معاینه کرده بود و ۳ سانت بود،کیسه آبم رو پاره کردن همون وقت که اصلا درد نداشت و سرم فشار وصل کردن، بعد از سرم فشار دردام یل زیاد شد، اینجاش یکم سخت بود ، دیگه مامام اومد و بردم ورزش و گفت اگه اپیدورال میخوای باید حداقل ۵ تا ۶ سانت باز باشه ، با ورزش به سختی و دردناکی رسیدم به ۵ و نیم و دکتر بی حسی اومد ، وقتی بی حسی رو زد دیگه آب بود رو اتیش ، همه دردام رفت ، خیلی خوب بود، خیلی ضعیف انقباضاتم و حس میکردم، که بهم گفت هر موقه حس کردی فشار بده ، انجام دادم و اصن یه رب بعدش ۹ سانت بودم ، دکترم اومد و اینجا باز انقباظات رو بیشتر حس میکردم و دردناک بود ولی به دردناکی قبل بی حسی نبود، هر کاری گفتن انجام دادم و ساعت ۳ و ۴۰ دقیقه زایمان کردم، همینکه زایمان کردم درد انقباظات تموم شد، و دکتر شروع کرد بخیه زدن، که یه حس سوزن سوزن حس میکردم ، بد نبود، و تمااااام ، رفتم بخش و حالا اثر بی حسیا رفته هیج مشکلی ندارم ، فقط بخیه هام درد میکنه
مامان بردیا مامان بردیا روزهای ابتدایی تولد
#تجربه زایمان طبیعی پارت۲
دوباره یه ساعت بعد از حال خوب من یه معاینه شدیدتر انجام شد و دردها از اول شروع شد و چه بسا دردناک تر از قبل
من سوال کردم ازشون که دوباره بی حسی به من تزریق میکنید تا خود زایمان چون داره اثرش میره و گفتن باشه ولی ساعت که نزدیک ۷صبح شد و من ۸سانت باز شده بودم زدن زیر حرفشون و گفتن که تزریق بیش از اندازه اپیدورال باعث میشه بچه بعد دنیا اومدن بره دستگاه
خلاصه که تا ۷ونیم که بچه به دنیا اومد من بیمارستان رو گذاشتم رو سرم که شما قول بی حسی دادید وگرنه من یه هیچ عنوان طبیعی زایمان نمیکردم
اونا ام میگفتن دردش کلا یک ربعه و تحمل کن
منم مجبوری هروقت که میگفتن زور بزن به حرفاشون گوش میکردم و بالاخره آقا بردیا به دنیا اومد.
چندتا نکته
به من دکتر گفت لگنم برای زایمان خیلی خوبه ولی بنظر من دهانه رحم نرم مهمتره
بنظرم زایمان طبیعی فقط وقتی ارزش داره که تا ۶سانت رو بتونید تحمل کنید و وقتی بی حسی تزریق شد تا خود ۱۰ سانت اثرش از بین نره که اذیت نشید
مامان بردیا مامان بردیا روزهای ابتدایی تولد
سلام منم بالاخره زایمان کردم
#تجربه زایمان طبیعی پارت ۱
من پنجشنبه برای معاینه و ان اس تی که خود دکتر نوشته بود رفتم بیمارستان
ان اس تی چندتا انقباض کوچیک نشون داد ولی گفت که ضربان قلب بچه خیلی تنده
دکترم معاینه کرد همچنان ۲ سانت باز بود دهانه رحمم ولی بخاطر ضربان قلب بچه گفت که اورژانسی بستری بشم.
من پنجشنبه بستری شدم ساعت ۱۱ظهر
تا ساعت حدودا ۴ بعدازظهر با آمپول فشار هم دهانه رحمم باز تر نشد
کم کم معاینات دردناک شروع شد و دردهای منم همینطور
دردها بیشتر میشدن و دهانه رحمم نهایتا ۳سانت شد
من تا ساعت ۲صبح درد کشیدم و کیسه آبم رو پاره کردن و بخاطر درد زیاد بهم مسکن تزریق کردن که نهایتا ۱ ساعت جلو درد هارو گرفت ولی تا میدیدن که من دردم کمتر شده میومدن معاینه تحریکی انجام میدادن
ساعت ۳صبح انقدر گریه کردم و گفتم درد دارم که اپیدورال بهم تزریق کردن با دهانه رحم ۳ سانت و گفتن احتمالا تا زایمان اثرش بره
بعد اپیدورال حالم خیلی خوب شد و بلند شدم ورزش کردم
مامان 𝑨𝒍𝒊🧸🦋 مامان 𝑨𝒍𝒊🧸🦋 ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی(۱):من روز سه شنبه رابطه داشتم و روز پنجشنبه نوبت زده بودم واسه سزارین کردن‌ چون من خیلی بدنم کم تحمل و ضعیفه جوری که وقتی رفتم‌زایمان کنم‌همه فکرمیکردن یه بچه خیلی‌ ریز قرار بیاد چون خیلی ضعیفم من به هرحال روز چهارشنبه ساعت ۶ صبح از خواب بیدارشم و بالا اوردم در حین استفراغ کردن دیدم به اندازه یک لیوان آب زرد وقهوه ای رنگ اومد‌ازم فهمیدم کیسه آبم هست و چون رنگش سفید نبود گفتم بچه مدفوع کرده و ترسیدم سریع رفتم نزدیک ترین بیمارستان که دولتی بود و سزارین نمیکردن‌‌و هرچی زنگ‌زدم چون صبح بود گوشی جواب نداد دکترم تقریبا تا رفتم‌ بیمارستان‌کارای بستری رو کردن شد ساعت ۸ صبح معاینه ام کردن و من هیچ دردی نداشتم و یک سانت بودم بعد از معاینه دردام یه کم شروع شد رفتم رو تخت که خوابیدم و نوار قلب میگرفتن دوباره معاینه کردن تقریبا ساعت ۹نیم و هنوز هم یک سانت بودم و بعد دومین معاینه دردام‌ زیاد‌شد میگفتن نفس عمیق بکش دردات کم‌میشه هرچی‌نفس‌عمیق‌میکشیدم انگار نه انگار خلاصه مامانم التماسشون می‌کرد تااینکه بهش گفته بودن براش بی دردی میزنیم و خوب میشه ... بعد از ۴ ساعت درد کشیدن شد ساعت ۱۲ ظهر دوباره معاینه کردن یک سانت بودم و پیشرفتی نداشتم ولی به شدت درد داشتم جوری که خودمو به در و دیوار میزدم منی که خجالتی هستم و صبورم ولی واقعا نمیشد صبوری کرد ساعت ۱۲ که اپیدورال زدن من واقعا آروم آروم شدم بدون هیچ دردی تا ساعت ۲ بعد ۲ دقیقه که از ساعت ۲ گذشت دردا با فشار شدید تری برگشت و دهانه رحم شده بود ۳ سانت خیلی درد داشتم خیلییییییی تااینکه پرستارا دیدن واقعا خیلی حالم بده دوباره شارژ کردن اپیدورال رو ولی اصلا روم جواب نداد و خیلی شدید درد داشتم
مامان مهراد🤍 مامان مهراد🤍 ۳ ماهگی
#تجربه زایمان
من درد پریودی چند مدت داشتم ولی در حد همون درد پریودی بود تا اینکه رفتم ماما همراهم معاینه کرد گفت لگنت خوبه برا طبیعی و دهانه رحمت کاملا نرمه
درد پریودی من شبا بیشتر میومد سراغم تا اینکه دردام بیشتر شد رفتم بعد از سه روز دوباره معاینه شدم گفتن دهانه رحمت ۲ سانته معاینه تحریکی انجام داد بهم گفت برو خونه دوش بگیر و ورزش کن تا پیشرفت کنه من ساعت ۱ رسیدم خونه نهار خوردم گرفتم خوابیدم یه دوساعت بعدش بلند شدم رفتم دوش اب گرم گرفتم احساس ادرار گرفتم رفتم دستشویی یهو کیسه آبم پاره شد از زمانی که کیسه آبم پاره شد دردام پنج دقیقه ای یه بار منظم شد و درد خیلی شدیدی داشتم که قابل تحمل نبود حرکت کردم به سمت بیمارستان کم کم دردام فاصلش کمتر میشد و شدیدتر
خلاصه بعد از یه ساعت که بستری شدم از زمان پذیرش تا زمان زایمانم دوساعت بیشتر طول نکشید
خیلی سخت بود ولی خداروشکر دهانه رحمم زود پیشرفت کرد و زایمان خوبی داشتم
حالا میخواستم یه سری توصیه کنم برا کسایی که میخوان زایمان طبیعی کنن
من خیلی خیلی ورزش میکردم و ماما همراه خیلیی بهتون کمک میکنه
شیافت گل مغربی از ۳۶ هفته استفاده میکردم این آخرا دیگه شبی دوتا میراشتم خیلی به اینکه دهانه رحمتون نرم بشه کمک میکنه برا باز شدنش کاری نمیکنه
رابطه بدون جلوگیری بهتون خیلی کمک میکنه و اینکه بزارین هر زمان وقتش بود زایمان میکنید اصلا چنین چیزی نیست که فلان کارو انجام بده تا زودتر زایمان کنی بدن هرکسی فرق میکنه
من ۳۸ و ۴ روز زایمان کردم
امیدوارم تجربم به دردتون بخوره💋💋
مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۷ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
۳۹ هفته و ۵ روزم بود که به بیمارستان رفتم و چون علائم زایمان رو نداشتم و دکترم گفته بود اگه دردت گرفت که هیچی ولی اگه درد نگرفت برو این نامه رو به بخش زنان و زایمان نشون بده که بستریت کنن ،بلاخره بستری شدم هر چقدر هم که بهم آمپول فشار زدن تو بیمارستان دردم نگرفت دکتر خودش اومد گفت یکم دوز داروهارو ببرید بالا و پرستارای بخش هم بهم توصیه میکردن که شربت زعفران غلیظ بخورم که اونم جواب نداد کلا هیچ دردی نداشتم ولی با آمپول فشار به زور ۳ سانت شدم که دردام بعد از یک روز بستری شروع شد ولی اونقدری نبود که زایمان کنم چون سابقه فشار بالا رو هم داشتم دکترم اومد و خودش کیسه آبم رو پاره کرد و دردم از اون موقع به بعد شروع شد که به غلط کردن افتاده بودم و به دکترم گفتم که سزارینم کن گفت تا اینجا خوب پیش اومدی باید صبر کنیم که زودتر زایمان کنی از ساعت ۱ ظهر تا ساعت ۷:۳۰ درد کشیدم ولی ارزش داشت چون الان پسرکوچولوم بغلم و خداروشکر میکنم که صحیح و سالم تو بغلم دارمش ولی واقعا زایمان طبیعی درسته که یه روز درد داره ولی الان من هیچ دردی ندارم و میتونم خودم کارای خودم رو بکنم