تجربه زایمان سزارین
پارت دوم
خلاصه با دکتری که معرفی کرد تماس گرفتم خیلی عادی و ریلکس حرف زد گفت شب شام بخور دوش بگیر صبحم قبل اومدن دوض بگیر صبحانه سبکم بخور بیا عملت میکنم من فردا 24 شیفتم
شب همه وسایلمو اماده کردم دوش گرفتم خوابیدم صبح پاشدم اماده شدیم و رفتیم. البته بدون صبحانه رفتم. رفتم زایشگاه با دکترم تماس گرفتم گفت تو برو داخل من میام حالا زایشگاهم که قسمت طبیعی هابود برام ان اس تی وصل کردن و استرس زیادی داشتم که نکنه اینم عملم نکنه چرا من بخش طبیعی هام
خلاصه با پزشک زایشگاه صحبت کردم و جریانو توضیح دادم ایشونم باز با دکتر تماس گرفتن و دکتر اومد و مدارکمو تحویل دادم و بستریم کردن. ولی باز بخش طبیعی ها بودم. ساعت10 بستری شدم لباسامو عوض کردم ان اس تی وصل کردن و بعد انژوکت و بعدش سوند. وای چقدر بد بود خصوصا که اونجا پراز دانشجو بود همه کاری رو میدادن دست دانشجو ها تا یاد بگیرن. با درد بدی و ناشیانه سوند رو برام وصل کرد ولی جیغ زدم. استادشون گفت دیگه جیغ نزنی ذر میادا😐😐
موندم تو یه اتاقی که خانومی اومده بود برای زایمان طبیعی. بچه سومش بود دردخفیفی داشت ولی گفتن 6سانتی. همه تعجب میکردن که واقعاالان درد نداری گفت نه. یکم گذشت یه ناله کوچولو داشت معاینش کردن 7 سانت شده بود. یعنی ساعت11 ولی یه دانشجو بالاسرش بود استادش میومد معاینه میکرد بعد دانشجو بعد هی سوال میپرسید دانشجو دستش داخل بود جواب میداد. البته شایدم همون معاینه ها براش خوب بود چون فقط یجا حس ادرار داشت با سوند ادرارشو خالی کردن و ساعت10 دقیقه به دوازده فول شد و12 و 20 دقیقه بچش دنیا اومد😍این حس برای منم شیرین بود و استرسمو کاملا از بین برد.

۲ پاسخ

ولی پیاده روی بیشتر بخاطر اینه ک میگن سر بچه بیاد توی لگن فکر نمیکنم ک زایمان خیلی مربوط بشه این طرف کلا خوش زا بوده و واقعا خوش ب حالش

خوششششش ب حالش کاشکی برای منم همینقدر راحت باشه انشالا

سوال های مرتبط

مامان محمد مسیحا 💙 مامان محمد مسیحا 💙 ۳ ماهگی
تجربه زایمان سزارین در بیمارستان تریتا پارت ۴...

خب اول بگم که من قرار بود یک شهریور پسرم دنیا بیاد دکترم نامه رو برای اونروز داده بود ولی ۲۹ مرداد فشارم رفت بالا و احساس کردم چشمام و دستم داره ورم می‌کنه برای همین به دکترم زنگ زدم و گفت حتما فرداش صبح زود برم بیمارستان برای بستری... این شد که ۳۰ مرداد پسرم دنیا اومد... ما ساعت ۵ صبح رفتیم بیمارستان پرونده باز کردیم از بلوک زایمان یه پرستار خوش اخلاق اومد دنبالم و رفتیم لباس بهم داد که جالب بود از قسمت سینه دو تیکه بود و کش خورده بود تا بعد عمل بلافاصله بچه با مادر ارتباط پوستی بگیره جوراب آمبولی رو برام پوشندن و یه ان اس تی و فشار ازم گرفتن که همه چی عادی بود آنژیو کتم رو هم وصل کردن با آتلیه ای که هماهنگ کرده بودم اومد و بیرون با همسرم حرف زده بود فیلم گرفته بود اومد داخل از منم گرفت ...ساعت نزدیک ۹ صبح بود که از اتاق عمل اومدن دنبالم رفتیم آمپول بی حسی رو از کمر زدنی یکم اذیت شدم ولی قابل تحمل بود چون بدنم خود به خود تکون میخورد ولی باید تکون نمی‌خوردم... بی حس که شدم سوند رو وصل کردن که نفهمیدم دردش رو بعد از ده دقیقه صدای نینیم اومد و واقعا حس قشنگی بود دکتر بچمو نشون داد بعد بالاسرم بردن شستنش تمیزش کردن تا منو بخیه کنن کارم تموم شد بردنم ریکاوری که پسرمم باهام آوردن اونجا یه پرستار پیشم بود همش پسرمو میزاشت روی سینم تا شیر بخوره فقط نمی‌دونم چرا دستی که آنژیوکت داشت تب میکرد و یه جوری میشد اذیت میکرد بعد که بخش رفتم درست شد همونجا گفتم برام پمپ درد بزنن حسم داشت برمیگشت یه درد خیلی کمی رو حس میکردم که برام پمپ رو زدن بردنم به سمت بخش با پسرم....ادامه..
مامان آقا پسری مامان آقا پسری ۸ ماهگی
تجربه زایمان #۱
من از اول بارداری انتخابم زایمان طبیعی بود،ولی خب چون ماه هشتم بارداری سرماخوردگی شدید گرفتم و کلی وزن از دست دادم،دیگه ترجیح دادم زایمان سزارین و انتخاب کنم ،دکترم هم قبول کرد 😁البته زیر میزی شو گرفت ،ولی دکترم گفت سزارین اختیاری واسه ات انجام نمیدم،روز ۴ام که شیفتم توی بیمارستان بیا که به بهانه طبیعی بستریت کنم و بعدش ببرمت واسه سزارین که بتونی از بیمه پولت و بگیری،
خلاصه سرتون و درد نیارم
۴ فروردین شد و من صبح با بهونه کاهش حرکت بچه و خارش کف دست و پا رفتم بیمارستان ،معاینه کردن دکتر گفت ۱سانتم باز نشدی ،بستری شدم بلوک زایمان ،اونجا کلی ترسیده بودم ،چون ماما ها فقط می اومدن بالا سرم و چکم میکردن ،
بعد یک ساعت دکترم اومد ،و ان اس تی ودستکاری کرد گفت کاهش ضربان قلب جنین داریم باید سزارین بشه .همه اینا الکی بود
دیگه سریع سوند و بهم وصل کردن که خیلییییی درد داشت،
بعد دو دقه من توی اتاق عمل بودم ،اونجا همه کلی باهام حرف میزدن که از استرسم کم کنن ولی مگه این استرس لعنتی کم میشد؟!
دیگه امپول بی حسی مو زدن و کم کم کمر به پایینم گرم شد و بی حس،
مامان کنجد مامان کنجد ۱ ماهگی
تجربه زایمان . واقعا قرار نیست برای همه یکسان باشه و بترسونمتون. ولی زایمان من به شدت سخت بود .

ساعت 12 شب 23 مهر رفتم زایشگاه چون 40 هفته کامل بودم گفتم تا حالا معاینه نشدم یه چکی بشه و ببینم دیر نشده که فشارم با دستگاهشون بالا نمیدونم چرا اینجور بودم با دستگاه ها دیجیتال هاشون فشارمو زیاد نشون میداد دستی نرمال بود. اگه فشارم خوب بود ماما میگفت برو شش روز دیگه فرصت داری ولی هر سه روز بیا ان تی سی بده .دهانه رحمم یک سانت بود.قرص زیر زبونی دادن و درد های خفیف داشتم تا عصر اصلا تغیری نمیکردم . برای من معاینه ها درد نداشت چون از لحاظ ذهنی آماده بودم و با تنفس بدون درد بود برام . دیگه ساعت 10 صبح که شد برام یه چیزی گذاشتن به اسم ایزی اگه اشتباه نکنم مثل سوند هستش داخل رحمم گذاشتن با معاینه و توش یه بادکنک مانندی داشت توش رو پر آب کردن تا فشار به دهانه رحمم بیاد و باز بشه . و تقریبا تا 1 اینا بود که درد داشتم ولی با تنفس کنترل میکردم که رفتم سرویس بادکنک که توش آب بود با سوند افتاد و بعد معاینه 3 فینگر شده بودم .
مامان دنیا کوچولو مامان دنیا کوچولو ۶ ماهگی
مامان آراد مامان آراد روزهای ابتدایی تولد
پارت سوم
دیگه من با گزارش رفتم دوباره اناق زایمان پیش خانم صفایی و یه ماما جدید هم اومد دیگه دوتاشون پیشم بودن برای اینکه خاتمه بدن قرص زیر زبونی دادن ولی بار اول با آبرگ خوردم سوند گذاشتن توی رحمم که انقباض هام شروع بشه دردی نداشت خیلی کم بود دردش بعد یه ساعت که هم ان اس تی وصل بود هم این من چون دیابت داشتم و هی خوراکی هم میخوردم خیلی دستشویی میرفتم دو ساعت گذشت ساعت ۸ بود ادرار داشتم گفتم میرم دستشویی بعد یه دفعه سوند در رفت از توم‌موقع ادرار بعد تا اومدم بیرون شوهرم اومد پیشم بعد چک کردن دیدن هنوز همون ۲ و ۳ سانتم بعد دیگه توپ هم اوردن من هر ۲۰ دقیقه رو توپ ورزش میکردم ان اس تی میدادم دوباره ورزش میکردم وسطشم دردام شروع شده بود سه سانت که بودم بعد کسی که قرار بود اپیدورال بزنه رفته بود زایمان طبیعی ساعت ۱۰ اومد اپیدورال کردن یه حالت سِر کردن دندون داشت بعد یه مسکن ساده زدن رفتن یعنی من درپ رو حس میکردم تا ۱۱ شب همینجوری گذشت ولی اینم بگم ساعت خیلی تند می‌گذشت من که چیزی نفهمیدم از زمان بعد دیگه دوباره معاینه کردن گفتن ۳ و ۴ سانتم قرص زیر زبونی دادن ولی خب این دفعه زیر زبونم گذاشتم و انقباضام شروع شدن درد داشتم واقعا تا ساعت ۱۲ خیلی درد داشتم چک کردن گفتن ۴ سانتم ۶۰ درصد بعد من چون کلاس رایمان رفتم خیلی چیزا میفهمیدم همسرم همش کنارم بود بعد دیگه درد داشتم جوری که گریه میکردم بعد اومدن دوز اول اپیدورال رو زدن دردام آروم شد خانمه گفت این تا ۳ ساعت اثر داره ساعتم ۱۲ بود دیگه خانم صفایی گفت بخواب همسرمم از سرکار اومده بود ان اس تی هم همش وصل بودا ولی زیاد خوب نبود یه ساعت تند گذاشت
مامان علی 🩵 مامان علی 🩵 روزهای ابتدایی تولد
مامان آلاء🎀 مامان آلاء🎀 ۴ ماهگی
#تجربه_زایمان_سزارین_بیمارستان_انصاری
من روز۳۱تیر زایمانم بود امیدوارم این تجربه به دردتون بخوره
صبح ساعت۶:۳۰ بود که رسیدم بیمارستان اونجا گفتن برو طبقه۲ رفتم تا همسرم پایین کارای اداری بستریمو انجام بده به من یه پک لباس دادن گفتن همه ی لباساتو تعویض کن بعد رفتم قسمتی که چندتا تخت بود اومدن چندتا سوال و اینا پرسیدن آخرین آزمایشامو ان تی و آنومالی اینا رو ازم خواستن که بهشون دادم یه چندتا سوال در مورد مشخصات و اینام پرسیدن ؛بعد یه دستگاهی اومدن روی شکمم وصل کردن برای چک وضعیت ضربان جنین حدود یه رب یا نیم ساعت وصل بود به شکمم بعد یه خانومی اومد وضعیت شیو و تمیز بودن ناحیه جراحی رو چک کرد من چون از دکترم خواسته بودم تو نامه بنویسه سوندگزاری بعد بی حسی برا منو دیگه انجام ندادن ولی برای تخت بغلیمو همونجا سوندگذاشتن بهم یه سرمم وصل کردن ؛فقط من یه خورده فشارم افتاد اونجا چون شب قبلش شام درست حسابی نخورده بودم یه خورده هم استرس داشتمیه خانومی هم داشت تو یه قسمت دیگه طبیعی زایمان میکرد خیلی سروصدا داشت مضطربم کرد که زود اومدن برام اکسیژن گزاشتن وچکم میکردن فشارم رو که بعد چنددقیقه بهتر شدم ؛دیگه تا حدود ساعت۹ اینا که دکترم اومد بعد با ویلچر و سرمی که بهم وصل کرده بودن با پرستار رفتیم طبقه اول قسمت اتاق عمل ها که منو تحویل بدن به اونجا….
پارت بعدی رو یه تاپیک دیگه میزارم 🌸