از ته قلبم خسته شدم از تنهایی ن خواهری ن دختر خاله ای نه دختر عمه ای دایی هیچی ن دوستی بخدا دوستم ندارم بریدم بیرون ک میر گاهی سورنارو پیش مامانم میزارم تو خیابون التماس خدا میکنم میگم خدایا چی میشه یه اشنا دربیاد جلوم باهام بره از تنها بودن خسته شدم از شوهرم ک ی قدم بامن برنمیداره خسته شدم ارزومه برم طبیعت مسافرت ولی شوهرم فقط خونه خونه خونه از اینکه ب زندگیای بقیه ک همش مسافرتن حسودی کنم خسته شدم مگ میشه یکی هم شوهرش پایه باشه واسه کردش و مسافرت هم دورش پر از دوست و فامیل صمیمی باشه بکیم مثل من بخدا صدمم میزارم واسه طرف مقابل ولی نیس هیچ کس نیس

بروباشگاه کلی روحیت عوض میشه خداروچه دیدی شایدیه دوست پایه هم پیداکردی

عزیزم من یه خواهر شوهر دارم هر از گاهی میاد وقتی میاد پدر جدمم درمیاره انقدر ک پسرمو وابسته کرده ب خودش متنفرم از فامیل و آشنا دوست دارم جایی زندگی میکردم ک هیچ کی دور و برم نبود.یه سری فامیلا ب درد رفت و آمد نمیخورن حسرت نکش😬

بعضی وقتا تنهایی خیلی بهتر از کسایی که کنارت باشن بهتر منم غریبم ولی تنهاییمو دوست دارم تا کسایی که کنارم باشنو زخم زبون بزنن

غصه چیو میخوری همین الان که دارم برات مینویسم با اشکه
امشب شوهرم خودشو کلا از چشمم انداخت
مردی که نشه باهاش حرف بزنی و گلدون تو سر خودش خورد کنه ارزش ادامه دادن داره؟

والامن همشون ودارم اماتنهاوغریبم

آدمها همشم خوب نیستن که دوروبرمون باشن،خیلس وقتا اخلاقای بدم دارن ودلزده میکنن آدمو.تنهایی همیشه هم بدنیست

عزیزم الان زمان جوریه که تقریبا هممون همینیم برو کلاس ،باشگاه اونجاها دوشت پیدا میکنی یکم حالت عوض میشه

والا من همشون دارم ولی تنهام
باز شوهر به همشون میارزه