به معنای واقعی دیوونه شدم
نونم کم بود اخه این شوهر کردنم چی بود، از این همه وظیفه و مسئولیت خسته شدم انگار خم شدم
پسرم بد قلقه اذیت میکنه مث ادم تا صبح نمیخوابه تا صبح چندین بار بیدار میشه ، دیشب که تا ۴ صبح یه سره بیدار بودم دیگه به شوهرم سپردمش خوابیدم دوباره۷صبح بیدارشده اصلا نمیخوابه همش بهوونه داره
یه کاری کرده از شب بیزارم
از اونورم نمیدونم حکمت خدا چیه حامله هم هستم منی که تنبلی شدید دارم
خدایا کمکم کن بهم صبر بده

حق داری خسته بشی عزیزم
ولی مبادا ناشکری کنیا خدا حفظ کنه کوچولوهاتو و توان هندل کرده این شرایط و بده بهت

ای خواهر حرف منو زدی منم خیلی خستم خیلییییییی چقدر ازاد و شاد بودم....

محدثه جان این دوره بچه ها همینن آوینم همین بود دمارم یعنی دراومد دیگ رد داده بودم
یکی دوماه دیگ عزیزم خوب میشه
چون پسرت از دختر من کوچیک تره میگم

پسر منم همینه بردم دکتر شربت پدیا بست برای خوابش داد بهش میدم شب میخوابه باید بزاری بخوابه قد بکشه

دقیقا منم همینم پسرم تا صبح شیر میخواد نق میزنه همش بیدارم میکنه دست تنهام از صبح تا شب اشپزی نظافت بچه داری استراحت که اصلا ندارم مغزم خسته ست جسمم داغون به زور نشستم الان تا ببینم کی میخوابن بخوابم یکم ... مادرا بیچاره ن وظیفه ما زنا خیلی زیاده🥺

ساعت خوابش رو تنظیم کن یه هفته اول سخته بعد عادت می‌کنه 7صبح هر روز بیدارش کن باهاش بازی کن خسته اش کن شب دیگه 9میخوابه پسر من که این مدلی درست شد خوابش

صبور باش واقعا کاری از دستت بر نمیاد ،بچه رو در طول روز نذار زیاد خسته بشه یا اینکه عصر زیاد بخوابه…شیرینی و شکلات از ۴عصر به بعد نده سعی کن خوابشو تنظیم کنی که خودت اذیت نشی

چند وقتشه پسرت

شاغل هم هستی شما؟

خوب ببرش دکتر چرا نمیخوابه

روز نزار بخوابه سرگرمش کن شبم کنارش بخواب بغلش کن دست بکش روش که میخوابه