نمیدونم چکا کنم واقعا دارم کلافه میشم مادر شوهرم یه روز قبل زایمان اومد خونه مامانم اینا چون خودم‌ اونجا بودم تا ۱۲ روزگی بچهام بعدش اومدیم خونه خودمون دو شبم اینجا بود رفت خونه خودش بعد ۳ شب اومد باز الانم اینجاس و نمیخاد بره نه میتونه بچه نگهداره تو کار منم دخالت میکنه بچها ک ساکت و اروم عستن و میاد برمیداره تو خونه راه میبره هی عادت کردن دیروز چن ساعت تنها بودم جفتشون گریه میکردن باید بغل میکردم راه میبردم هی اینو اروم کن بعدی رو بردار هرچی هم بهش میگم نمیفهمه پا میشه با بچه بغل کار انجام میده یا بچه هارو مای بیبی میکنه انقد سفت میبنده ک کل بدن بچم قرمز میشه هرچی میگم میگه باشه ولی کار خودشو انجام میده شبا میاد بچهارو از بغلم میبره تو رختخواب خودش تو بغلش دیشب دستش خورد تو صورت بچم نمیفهمه اصن نمیدونم چکا کنم 😭😭😭به شوهرمم چیزی نمیتونم بگم چون مامانشو خیلی دوس داره و با مامان منم یکم مشکل داره بعد میگه مامانت نیاد اینجا نمیدونم چکا کنم

۷ پاسخ

یا خدااااا یعنی خونه مامانتم امده؟برای چی؟چجوری روش شده؟
به شوهرت بگو من زایمان کردم پیش مامانت راحت نیستم از طرفی باید به بچه ها برسم از طرفی مامانت بلد نیست و روم نمیشه بهش بگم
به مادر شوهرتم زنگ زد بگو میخوام برم خونه مامانمم ،دیگه شما زحمت نکشین مادرم هست اونام معذبن
ول کن بابا
مادرشوهر من نیاد بمونه خدایا😅
چه بی شعورن خدایا اخه کدوم عروسی دوس داره موقع زایمان مادرشوهرش بیاد مراقبش باشه

مادر شوهر من از یه ماه قبل زایمان اومد پیشم. همه کارامو کرد الان یه مسر ۴ ساله دارم. دخترامم یه ماهن خدادخیرش بده هنوز ابنجاس. خیلی کمکه. نباشه اصلا نمبتونم.‌گفتم تادعید پیشمون بمونه. اخه خودم مادر ندارم😔😔😔

والله مادر شوهر که هیچ من با مامانمم بحثم میشه بسکه حرف گوش نمیدن

عجب آدم روانیه 😒 نمک بریز تو کفشش گمشه بره

وای چقد از این شرایط بعد بچه بدم میاد بیشتر از زایمان استرس اونو دارم حالا مادرشوهر من یه جوریه اونم پا نمیشه بره زود خونش تو یه ساختمون هم هستیم .البته خیلی خوبیا داره ولی من به تنهایی عادت دارم

ناراحتی نداره عزیزم
به همسرت بگو نمیخوام بیشتر از این زحمت بدم به مامانت خودم از پس بچها برمیام
اینجوری پیش بره دلخوری پیش میاد
بگو تازه زایمان کردم حال و حوصله ندارم
هر موقع کمک خواستم میگم زنگ بزنی به مامانت ولی الان نیاز به تنهایی دارم
تموم به همین راحتی ✌️😁

الهی بگردم برات

سوال های مرتبط

مامان زارع کوچولو مامان زارع کوچولو ۸ ماهگی
مامان دوقلوها👩‍❤️‍👩 مامان دوقلوها👩‍❤️‍👩 ۲ ماهگی
بخدا این زنه دیونم کرده دیشب بچها کریه میکردن یکی از قلا رو پاهام بود خاب بود قل دیگه رو زمین بود وقت شیرش بود گریه میکرد مادر شوهرم داشت‌ شام میخورد اومد‌ پاشه خودم برداشتم ک شیر بذم اومد گفت بدش به من گفتم خودم شیر میدم ناراحت شد یه قیاقه کج و راست کرد رفت نشست یهو بعد دو دقه اومد دستشو زد زیر بچه برداش بچه ترسید یهو میگه اون نمیدی اینو میبرم من هیچی نگفتم شوهرم داشت نگاه میکرد فهمید عصبی شدم رفت رختخواب مامانشو اورد انداخت برای خودمونم تو اتاق من رفتم رختخوابمو بیارم پیش بچها گفت چی شده گفتم بچها‌ گریه میکنن عصبیم بعد گفت بگو‌ راستشو گفتم چیزی بگم میگی حساسی گفت نه بگو گفتم چرا مامانت اینکارو کرد اگ بچه رو ندادم شیر بده یعنی خودم میخام نگهدارم بچمو باز اومد اون یکی رو برداشت گفت تو خیلی رو بچها حساس سدی گفتم حساس نیستم من بچهارو ب زور میخابونم اون میاد ماساژ میده پشت گوشاشون و ماساژ میده فشارشون میده گفتم اینا برای بیدار کردن بچه وقتی میخان شیر بدنه یهو هردو بچها گریه کردن منم اصن بلند نشدم شوهرم گفت بچه رو ساکت کن بعد بیا گفتم بزار نگهداره وقتی بچه خوابه دست نزنه گریه های اینا هی بلندتر میشد منم رفتم تچ اشپز خونه ظرفا رو بشورم شوهرم دید من دست نمیزنم خودش اومد تا در اتاق باز شود شوهرمو دید به من گفت بیا بچهاتو بردار من میام میشورم منم گفتم شما ک بیدار کردی خودت نگهدار به من مربوط نیس بعدم رفتم تو اتاق یه ساعتی الاف بودن اومدم دیدم رختخواب پهن کرده یکی از بچهارو هم گذاشته رو جای خودش منم اومدم نشستم رو رختخواب تا صب هم نزاشتم دستش ب بچها بخور صب باز جلو شوهرم بچه رو برداشت ک اروغشو بگیر ه اون ک رفت گفتم بزارش سرجاش