از وقتی که دومین بچه رو باردار شدم حرف هایی شنیدم که واقعا اذیت شدم اون طرف یه لحظه حرفشو زده ولی روی من خیلی بد تاثیر گذاشته این حرف ها بیشترش هم از سمته خانواده ی خودم بوده 😔😔 همه اش میگن اون یکی بچه بیاد حسنا اذیت میشه شما چطور پدر و مادری هستین یا بیچاره حسنا خیلی خیلی حرف های دیگه خانوما من حسنا رو به سختی به دست آوردم رفتم دکتر ،دکتر گفت اگه نزاری بچه ات بازم بشه ممکنه بازم به مشکل بخوری من به شوهرم گفتم اگه یه روزی حسنا بگه من داداش یا آبجی میخوام نشه من دق میکنم من این بچه رو هم به خاطر حسنا آوردم خودم شوهرم همه چیزمون حسناس ولی نمی‌دونم چرا انقد خانواده ام ترحم میکنن به حسنا یا میگن بعده بچه بیاریم خودمون نگه داریم حسنارو متنفرم از این دایه ی مهربان تر از مادرشون خسته شدم واقعا اذیت میشم با حرف هاشون

برای من برعکس بود خانواده هامون اصرااااااااار پشت اصراااااااااار که بلافاصله دوباره بچه دار شو،هی می پرسیدن خبری نیست ،الان دخترم ۴ سالشه ،میگن خیلی فاصله انداختی
حالا خودمم بچه میخواستم ولی خوب خواست خدا بود الان بشه

میخوام بگم کلا هر کار کنی بقیه حرف خودشونو می زنن
تو زندگی خودتو بکن،خودتو آزار نده الکی
حرف همیشه هست
قرار نیست بقیه جای ما زندگی کنن و تصمیم بگیرن برامون

بهترین کارو کردی عزیزم حرف هیچکس برات مهم نباشه.

عزیزم این حرفاهست، من پسرم ۱سال و ۸ماهش بود خداخواست باردارشدم، آنقدر حرف شنیدم ،میگفتن حالاخدا داده ناشکری نمی‌کنیم ولی چرا مواظب نبودی ، مرد حواسش نمیشه تو باید حواست میشد اصن گناه داره بچه ، الان دخترم نزدیک۲سالشه تا ب پسرم چیزی بگم میگن چی بهش میگی بچه سرش آوردی دعواشم میکنی😂 ولشون کن اونام دلشون میسوزه ب بچت

ببین عزیزم درسته از حرفاشون دلخور میشی ولی اونا واقعا حسنارو دوست دارن و واقعا هم راست میگن چون وقتی بچه دوم با فاصله کم به دنیا بیاد مادر به هر حال مجبوره توجه ۲۴ ساعتش رو بده به بچه کوچیکتر و این در حالیه که بچه بزرگتر هنوز واقعا نیاز به توجه و مراقبت خیلی زیاد مادر داره و مادر چه بخواد چه نخواد در حق اولی کوتاهی میکنه و براش کم میزاره

یه بنده خدایی به من گفت وای دوتا میخوای چیکار همون یه دونه بسه حتی گفت من جات بودم سقط میکردم🫤 با اینکه بچم ناخواسته بود ولی فاصله سنیش با پسرم ۵ سال میشه. بعد یکبار جلوی شوهرم گفت شوهرمم بهش گفت هروقت قرار بود تو خرجشو بدی تو زایمانش کنی بیاد نظر بده. بعد طرف گفت نه واسه خودتون میگم اذیت میشید شوهرم گفت بچه نیستیم ک عقل داریم. دیگ طرف حرفی نزد و تموم شد

اتفاقا بهترییین کار رو کردی حسنا جان همبازی میخواد و این از هرچیزی مهمتره😍

منم بچه ی دومم رو بخاطر پسرم باردارشدم فقط بخاطر اینکه مدام میگفت تنهام و اجی داداش ندارم بازی کنم

خواهرشوهرم به مامانم گفته یه بچه دیگه بیارن بشه همدم کیان مامانم گفته نه میخوان چیکارهمونم زیاده همونم فلانه درصورتی که یک روز بچه منو هم نگه نداشتن بخاطرهمین من تاالان حتی به مامانمم نگفتم باردارم انقد که دل ادم میکشنن باحرفشون

میدونم بدت میاد اینو بشنوی ولی منم با خونوادت موافقم.اون بچت هنوز کوچیک بود،گناه داره.
ولی دیگه وقتی تصمیم خودتو گرفتی نباید حرفا و نظرای بقیه واست مهم باشه،
اگه قرار بود به حرفای بقیه اهمیت بدی از اول نباید میذاشتی باردار بشی ولی وقتی اینو قبول کردی نباید دیگه ناراحت بشی از نظر بقیه.

این حرفا تو همه خودنواده ها هست

حسنا چند سالشه

تو این دور و زمونه همین که به فکر بچه خودتون باشین کافیه مردم دو روز دیگه اگه نمیتونستین بچه بیارین هم حرف میزدن میگفتن بچه تنها موند و از این حرف ها پس سعی کن اصلا به حرفاشون اهمیت ندی همین که بتونی با حال خوب به دوتاشون برسی کافیه

عزیزم همیشه این حرفا هست بگین ما پدر مادرشیم ما صلاحشو بهتر میدونیم باید گاهی رک باشی عزیزم

من باز خانواده م باهام قهر کرده بودن که بچه ت هنوز۲ساله شه .چرا این اوردی زوده .شوهرمنم دوستداره فاصله کم باشه .اینم تنهاس الان با داداشش هم بازی میشه .بعدشم من ب سنم نگاه میکنم اگع چندتا بچه بخام از الان باید برنامه ریزی کنم راه برگشتی نداره .بعد بزارم سن بالا بیارم که نحوصله ش هست ن اعصابش.
الان ماه اخرم یکم قانع شدن .بازم دبگران برام مهم نیست مهم خودم همسرم هستیم این زندگی ماست دوستداریم اینطوری برنامه ریزی کنیم

هرکسی با هر حرفی ناراحتت کنه چوبش رو میخوره. تو عاقلی بالغی همسر داری. تو صلاحت رو بهتر میدونی تا بقیه..
نظر خودت مهمه و همسرت
وقتی خودتون رضایت دارید حرف مردم هیچی نیست. توکل کردید به خدا و بچه دار شدید و از خدا بخواه که کمکت کنه. دوسال بعد خداروشکر میکنی.
اتفاقا فاصله سنی کم شاید سخت باشه اما بعدش راحتی...
از این گوش بگیر از از اونگوش در بکن.
وقتی همسرت پشتته خیالت راحت باشه. الان بچه دار شدن سخت شده