۱۷ پاسخ

خیلی کارش اشتباهه اصلانباید به بچه استرس وارد گنه سیستم ایمنی پایین میاد باعث استرس میشه باهاش جدی برخوردکن اصلاهانا مقصرنیس منم سرهمین مسایل بااطرافیام میجنگم

حالم بد میشه از آدمایی که سر به سر بچه ها میزارن
منم خواهرزاده ام خیلی ادا درمیاره و صدا بچه رد
بارها خجالتش دادم ولی ادم نمیشه
دیروز به مادرش گفتم نیارش خونه من
بابا بچه لج باز میشه
قهر کرد مادرشوهرت به جهنم
پسرش بهش بگه
نزار بچه هم رو بره پایین

چقد نفهمه
با سلامت روان بچت داره بازی میکنه
نزار بچت بره اونجا ب شوهرتم بگو حالیش کنه بچه اینجوری عصبی میشه بنظرم‌حرکت بچت اصلا زشت نبود چون واقعا عصبیش کرده بود

خوبش کرد،من اگه بچم چای رو هم چپ می کرد ب روش حسابی فتانه رو رگبار می بستم.
روان بچه رو بهم ریختن چ لذتی داره؟
ترس میندازن ب جونش کسی ک اولین تکیه گاه بچست مامان و باباشه!

منم خونوادهشوهرم طرف عمو ایناش همینطورن هر دفعه میریم اونجا هی اعصاب بچرو خورد میکنن حالا خوبه خیلی باهاشون رفت امد نداریم در حدی ک بشه و پیش خودم باشه هی میگم ن مثلا شوخی میکنه و اینا بعضی وقتا اخه مرد گنده یه چیز ب بچه میگه نمیشه هم جواب داد خورد میشه خب منم مراعات بزرگتریشو میکنم ب شوهرم گفتم من زشته جوابشونو بدم طرف خودت ک میریم تو از بچه دفاع کن نزار هی اعصابشو خورد کنن میدید ک عصبی شده بود حالا ی چیز ک بهش میگن میگ نگو عصبی میشه بچه

ولی به نظر من همسرتون باید بهش بگه که اون بچه هستش خاطر بد نذار تو ذهنش

به بچه سه ساله اینارو میگن

وا مگه هم سن دخترتون که کل کل کنه اگر شخصیت وحرمت براش مهمه کمتر بیاد خونه ی شما و سر به سر بچه هم نزاره دهنش باز بشه بچه ها از بزرگتر ها الگو میگیرن من بودم بهش میگفتم دقیقا رفتار خودتو داره تکرار میکنه که بیشتر بدش بیاد قهر کنه 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂

عزیزم هییچ وقت بهش اجازه همچین حرفایی رو نده ، پدر و مادر امنیت بچه ها هستن ، دایره امنشونه ، هییچ وقت نباید همچین استرس هایی به بچه داد

به همسرت بگو بره محترمانه براش توضیح بده که این حرفاش برای بزرگترا شوخیه ولی برای بچه جدی تلقی می شه و نه تنها باعث تنفر بچه ازش می شه بلکه باعث تروما و کابوس برای بچه می شه.
چه زن کم فهم و شعوریه

اینا سادیسم دارن وگرنه من باور نمیکنم زن گنده این چیزارو نفهمه
بچه هم کار بدی نکرده... به شوهرت بگو بهش بگه سربه سر بچه نذاره عصبیش نکنه

میگن تو بازی دوتا بچه دخالت نکنین ولی وقتی بچه بزرگتره از بچتون و بهش اسیب میزنه حتما ورود کنین،تا میگه بابا مال منه پسرم وسیله جمع کن وارد عمل بشو و بگو نه مامان مادر بزرگت شوخی میکنه بابا برای کسی نیست بابا مواظب توعه همیشه پیشت میمونه وقتی میگه اسباب بازی مال منه بگو نه مامان ،مادر بزرگت شوخی می کنه من اینو برای تو خریدم مال خوده خودته شاید خجالت بکشه

همسرتون واکنشش چیه؟

انگار بچه ان بخدا ، میشینین با بچه بحث کردن . واسه ما هم بعضی وقتا همینه

اووو دقیقا هین خانواده شوهر من اونا ۳نفری کل کل میکنن
دخترم‌حرص میخوره
هی بابای من
اسباب بازی من
من تو رو دوس ندارم
ماشینتونو میبرم میدم دزد
حال ادمو بهم میزنن

آخه چه رفتاریه با بچه😐😐

فکر کنم سن عقلی مادرشوهرتم همون سه ساله هست

سوال های مرتبط

مامان نینی مامان نینی ۳ سالگی
خاتما یه مشورت دارم
من و حاریم و مادرشوهرم تو یه ساختمونیم جاریم یه پسر ۸ ساله یه دختر ۱ ساله داره
من یه پسر ۳.۵ ساله و یه پسر ۵ ماهه دارم
جاربم خداییش دختر بدی نیست ولی به اخلاق بدی که داره الویت خودشه بقبه براش مهم نیستن
مثلا پریشب از ساعت ۶ تا ۱۰ شب رفت استخر شوهرش هم ول کرد با دخترش رفت پارک ماهم قرار بود بریم خیلی راحت گفت پسرم میگه حال ندارم بیام تو بمون تا بیاد پیشت و سه سوته قبل اینکه ما بگیم نه بچه رو فرستاد منزل ما و رفت

امروز من رفتم خرید برادرشوهرمو دم در دیدم سلام کردیم و اینا گفت نرفتی جایی گفتم نه خونم
اینم بچشو دوباره گذاشته اونو برده دکتر
و به منم نگفته یه ساعت بعد زتگ زده بچم پایینه هااا حواست باشه
بجه اومد بالا گرررسنه براش غذا اوردم میگه اینو نمیخوام اونو نمیخوام گفتم ما همینو داریم فقط
این زن ساعت ۱۰ رفت تا ۱
اخه سه ساعت برا یه اورژانس بیمارستان؟؟؟؟
نمیدونم چیکار کنم ؟؟؟
من بخدا بچه هام کوچیکن
اون پسرش بزرگه میتونه ببرش
یا حداقل با باباش بره مغازه سرکارش
با پسر منم مدام دعوا میکنن
به مادرشوهرم گفتم میگه والا به من چه
مامان باران و بهار مامان باران و بهار ۳ سالگی
بچه ها من ساعت ۱۱بیدار شدم کم کم آماده شدم و تخم مرغ گذاشتم آبپز شه بهار بیدار شد کاراشو انجام دادم و لباس تنش کردم(در این حین بارانم هی میگفت بجای اسباب بازیها حرف بزن)بردم بهداشت واسه واکسن،از اونور ساعت۱برگشتم دیدم هنوز صبونه نخوردن😐تخم مرغها رو پوست کندم برنج گذاشتم خیس بخوره ،نون آب کردم و به باران تخم مرغ دادم خودمم یه چای سرد با کلوچه خوردم ،بعد برنجو پختم ،ناهارو آوردم شوهرمم وقت نداشت چیزی نخورد و رفت ،سفره رو جمع کردم آشپزخونه رو جمع کردم گفتم یکم باسنمو رو زمین بذارم که بهار گریه کرد بغلش کردم و چرخوندم ،بارانم دنبالم.... بعد که بهار رو زمین گذاشتم باران اسباب بازیاشو آورد که بیا بازی ... نیم ساعت باهاش بازی کردم گفتم دیگه بسه ،اونم ناراحت شد و گریه کرد می‌گفت باید باهاش بازی کنم ،یعنی نیم ساعته کوفتی واسه خودم نیستم ،ایا من مقصرم ؟؟؟؟همیشه در طول روز حتی شده نیم ساعت یا بیشتر باهاش بازی میکنم , گاهی هم متفرقه ست هر بار پنج دقیقه ده دقیقه تا یه ساعت دو ساعت بعد که باز بگه بیا بازی ،واقعا عذاب وجدان میگیرم اما می بینم واسه خودمم نمیتونم وقت بذارم اصلا ،شما که دوتا بچه دارید چه میکنید؟قبل از بهار خیلی باهاش وقت میگذروندم اما حالا اصلا نه نمیتونم درست حسابی واسه بهار وقت بذارم نه باران،بیچاره باران هم خیلی درک میکنه و هر بار که بهش میگم کار دارم صبر می‌کنه ،نمیدونم چیکار کنم😢