این ماه، طبق گفته‌ی دکتر، وارد مسیر IVF شدم 🙃
باورم نمیشه راهی تا این‌جا اومدم...
دوباره کلی آمپول و قرص، خیلی بیشتر و جدیدتر از قبل. 💉💊
هر ماه دکتر رفتن و بی‌نتیجه برگشتن...
از دور که نی‌نی می‌بینم، دلم پر می‌کشه🥰
حتی به نزدیک‌ترین آدم‌ها نمیتونم از مشکلم بگم 🤐
هر وقت تو این مسیر کم میارم
دلمو خوش می‌کنم به اینکه تو، خدای رویدادهای محالی 💚🌱✨
تو بخشنده‌ای، نه بخیل
تو بدم را نمی‌خوای
و بد را برای هیچ‌کس نمی‌خوای✨️
تو خیر مطلقی خدای مهربونم❤️✨️
حتماً حکمتی هست که فعلاً خیری در برآورده شدن خواسته‌ام نیست
تسلیم می‌شم... 🙏🏻
ادامه می‌دم...
اما نتیجه را می‌سپارم به تو 🤍

این مسیر با همه‌ی سختی‌هاش،
به من درس‌های بزرگی داد؛ 📖
یاد گرفتم قضاوت نکنم،
دخالت نکنم،
و صبورتر از همیشه باشم 🍃
تسلیم... و آرام ✨🌿🤍
دوستای قشنگم
با دل‌های مهربونتون، دعا کنید برای همه‌ی اقدامیا و مادرای باردار و همه کوچولو هایی که تو راهن💕🌸😘🌱

تصویر
۱۶ پاسخ

اینقدر خوشگل نوشتی ک قلبم درد گرفت
اما اینو بدون "شاید فعلاً صلاح ندیده، اما یقین بدون، خدا فقط تأخیر می‌ندازه نه انکار 🤍" انشالله ک نوبت ما هم میشه ...
توکلت بخدای بزرگ باشه ❤️🙏
منم خیلی وقته منتظرم ....
اما شک ندارم
"خدایی که از دل سنگ چشمه درمیاره، از دل انتظار هم معجزه می‌سازه ...
انشالله ک خدا برامون بخواد❤️🙏

عزیزم رفتی . موفق باشی❤️

خدا انشالله ب حق بزرگی و عظمتش ب داد دلت برسه و ایندفعه بی نتیجه برنگردی عزیزمممم الهی آمین😍😍😍🙏

اانشالله که جواب بگیری انتظار خیلی سخته قربون خدا برم که حتما حکمتی توشه که مارو مامان نمیکنه منن دیگه سپردم به خودش هر وقت صلاح دونست بهمون یه بچه صحیح و سالم بده

قربون اون دلت بشم آجی چه قلم زیبایی داری فقط می تونم دربرابر این همه انرژی مثبت و حال خوب ایستاده برات کف بزنم آفرین که هنوز صبوری آفرین که هنوز داری پرقدرت ادامه میدی خدا میدونه کی و کجا دراخرو برات باز کنه

مسیر آی وی اف رو تابه حال نرفتم اما شنیدم خ مسیر سختیه وکسایی ک این مسیر رو طی میکنن ادمهای صبوری هستند و بنظرمن جز قوی ترین ادم ها😍
انشاالله به وقنش دامنت سبز بشه جیگر😍همین ک تلاشتو میکنی و نتیجه رو ب خدا میسپری یعنی توکل داشتن ب خدایی که همه چیز دستشه💖

انشالله همه خانم های که ارزو نینی رو دارن دامنشون سبز بشه تو هم حاجت روا بشی عزیزم ❤️❤️✨😍

خیلی زیبا نوشتی عزیزم
انشالله خدا بهت به نینی تپلی بده🌹

ان شاالله زودی زود قبل اینک آی وی اف کنی دامنت سبز بشه عزیزم❤️

ایشالله که حاجت روا بشی عزیزم ایشالله که خود خدا یه هدیه بهت بده طبیعی 😍
منم چهار روز مونده به موعدم 💔 اگه این ماهی نشم پریود شم میرم دکتر آخه از دکتر بدم میاد قرص نمیتونم بخورم حالمو بهم میزنه 😔 دیگه کم آوردم دارم به زور ادامه میدم هر روزم شده گریه همش گریه داغونم احساس میکنم این ماهی پریود شم جای دکتر زنان باید برم روانشناسی خیلی حالم بده🙂
همش به خدا میگم کمکم کن نرم دکتر من پول دکتر نذر نیازمند ها میکنم

خوشبحال شما که حداقل میتونید این کارو بکنید من اگه طبیعی باردار نشم شوهرم دنیال این کار نمیره

سلام عزیزم خدارو شکر میکنم به خاطر این همه صبوریت وتوکلت
همین توکلت و صبوریت قابل ستودنه انشاالله که این ماه با خواست خدا به ارزوی قلبیت میرسی

انشالله دامنت سبز باشه گلم

انشاالله که حاجت روا شوی

بار اول بد میگیره فقط دکترت و بیمارستان که انجام میدن مهم و دارو سروقت خوردن فقط کلی آمپول میدن بهت تا میتونی گرمی شوهرت تقویت کن با روغن سیاه دونه چرب کن رحمت پیاده روی برو

انشالله خدا حاجت روات کنه گلم

سوال های مرتبط

مامانِ فاطمه🖤 مامانِ فاطمه🖤 قصد بارداری
هر روز که می‌گذرد، می‌گویند “فراموش می‌شود نبودش، داغش سرد می‌شود”. اما برای من، هر طلوع، داغ دلم را تازه‌تر می‌کند. در این تقویم بی‌رحم، روزها نه که بگذرد، که هر کدام زخمی تازه بر دل می‌نشاند.
می‌بینم تمام آنان را که همسفر بارداری‌ام بودند، اکنون یکی یکی فرزندانشان را در آغوش می‌کشند. از ته قلب برایشان شادم، دعای خیر بدرقه‌شان می‌کنم تا در سلامت کامل، عطر وجود فرزندشان را استشمام کنند.
اما، من هم انسانم، دلم می‌شکند… چه کسی می‌تواند خرده بگیرد بر مادری که می‌خواهد عطر تن پاره تنش را در آغوش بکشد؟ دلم می‌خواست، آری، دلم می‌خواست من هم کودکم را در آغوش می‌کشیدم. اگر بود، امروز یک ماه و هفت روز از آمدنش به این دنیا می‌گذشت. یک ماه و هفت روز پر از لحظه‌های ناب، پر از عطر حضورش، پر از شوق مادری.
امروز، خبر زایمان دختردایی‌ام را شنیدم. اولین کلامم شکر بود، شکر برای سلامتی او و فرزندش. اما بلافاصله بعد از آن، داغ دلم تازه شد، زخم کهنه‌ام سرباز کرد.

آه، بمیرم برای تو، فرزند از دست رفته‌ام… آیا می‌شود من هم دوباره طعم مقدس مادری را بچشم؟ آیا دوباره آغوشم پر می‌شود از گرمای وجود کودکی؟ در این لحظه، امیدی به بغل گرفتن فرزندم ندارم…💔
گندم گندم قصد بارداری
۴ ماه بود که اقدام داشتم و باردار نشدم ،بعد از اون تازگیا واکسن زدم و دکتر بهم گفته تا ۳ ماه اقدام نداشته باشم ،و گفت بهم اصلی ترین علت باردار نشدن استرسه ،(درصورتی که هیچ مشکل دیگه ای نداشته باشی)
اما من از وقتی که تصمیم به اقدام گرفتم و با گهواره آشنا شدم استرسم ،فکر و خیالم به شدت بیشتر شده
هرماه میومدم و تجربه ها و علائم بقیه رو میخوندم و با هر علامتی که مشابه به بقیه بود کلی امیدوار میشدم که اره منم باردارم ،با هر لکه بینی فکر میکردم که لانه گزینیه،با هر تاخیری فکر میکردم که علتش بارداریه و....هزاران هزار فکر و خیال
اما نمیدونستم با اینکار دارم قدم به قدم از بارداری دورتر میشم
فقط و فقط استرس وارد میکردم به خودم ،به همسرم ،
با کلی قاطعیت به همسرم میگفتم من فلان علامتو دارم داری بابا میشی اون بنده خدام کلی ذوق میکرد و با پریود شدنم ذوق جفتمون کور میشد
الان من ۳ ماه وقت دارم ،برای اینکه روی خودم کار کنم ،روی تقویت همسرم کار کنم ،میخوام این ۳ ماه رو دور باشم از هر فکر و خیالی ،از هر استرسی
برای همین میخوام گهواره رو فعلا پاکش کنم ،گهواره هیچ مشکلی نداره ،اتفاقا خیلی به اطلاعت آدم اضافه میکنه،اما برای آدمای استرسی مثل من سمه پس پاکش میکنم و هروقت که به امیدخدا جواب گرفتم و باردار شدم دوباره نصبش میکنم
ازتون میخوام که واسم دعا کنید ،مخصوصا مامانایی که تو راهی دارید ،دعا کنید برای همه تا بتونن لذت مادر شدنو، لذت مثبت شدن آزمایش و بی بی چکارو بچشن 🥺❤️
بمونه به یادگار :۱۴۰۴/۴/۲۲
هانیــه✨ هانیــه✨ قصد بارداری
ببخشید که همش میام اینجا و از دردام میگم… اما میام اینجا با دوستای همدردم صحبت میکنم خیلی آروم میشم🫂
اخه تو دنیای واقعیم همه فقط لبخند و صبوریامو میبینن💔
.
.
این روزا، حال و هوام عجیب غریبه…
گاهی پر از نوری که نمی‌دونم از کجا میاد،
و گاهی تاریک‌تر از شب، بی‌صدا، بی‌رمق، بی‌احساس.

گریه‌هام بی‌وقفه‌ست، از اون گریه‌هایی که انگار می‌خوان از مغزت بیرون بزنن،
نه از چشمات…
گریه برای دخترکی که اسمش هنوز رو لبهامه،
برای لالایی‌هایی که هیچ‌وقت خونده نشدن،
برای قلبی که نصفه مونده…

من پر از امیدم
ولی انگار دلم ازم قهر کرده،
و من باورم نمی‌شه چقدر یه حس،
یه زندگی کوچولو توی وجودم،
منو از ریشه عوض کرد…

گاهی می‌شینم به همون پنج ماه فکر می‌کنم،
به حس تکون‌های آرومی که انگار یه عشق تازه داشت تو وجودم جوانه می‌زد،
به شوقی که باهاش بیدار می‌شدم،
به آرزوهایی که هیچ‌وقت به زمین نرسیدن.

عشق من، دخترکم…
تو تنها نبودی.
من هر لحظه با تو عاشق بودم.
و حالا که نیستی،
همه چیز توی من جا مونده،
یه حس خالی،
یه دلتنگی برای چیزی که هنوز تموم نشده ولی نیست…

و شاید بیشتر از هر چیز،
دلتنگ خودمم…
اون “هانیه”‌ای که بی‌فکر زندگی می‌کرد،
بی‌دغدغه، سبک،
نه مثل حالا که انگار هر قدم،
یه کوه درد رو دنبال خودش می‌کشه…

دخترم…
مامان هنوز هم با تو نفس می‌کشه.
با خاطره‌هات، با اسم کوچیک قشنگت که تو دلشه.
و می‌دونه که یه روز، یه جایی،
باز هم به هم می‌رسیم…

برای دلم دعا کنید، خییییلی محتاج دعاهاتون هستم😭
❤️‍🩹