پسرک ۳سال ۹ماهشه بعد شوهرم جایی میبره یا مهمونی میگه برو دست بده برو خداحافظی کن سلام بده زود باش دیگه گاهی پسرم مجبور میکنه من بهش میگم چرا به بچه فشار مياری مجبورش میکنی مثلا عید رفتیم خونه خواهرشوهرم بعد بلند شدیم بیاییم شوهرم گفت امیرعلی برو دست بده به عمو شوهر خواهرشوهرم نشسته بود بعد پسرم رفت دست بده خورد به لیوان چای ریخت رو‌جلو مبلی بعد شوهرش دست داد به پسرم بعد داد زد سر پسرش دستمال بیار یکم دیر آورد دستمال اخم کرد شوهرش که چرا زودنیوردی مگه باتو نبودم یعنی به قدری حرص خوردما اومدیم بیرون گفتم دفعه آخرت باشه بچه رو زور میکنی دست بده فلان پسرک طفلکی خشکش زده بود مونده یود اونجا من صداش کردم دستش گرفتم آوردم چای ریختنی باز دوباره کارش تکرار میکنه به بچه زور میکنه آخه چی یگم بهش امشب بیاد قشنگ باهاش حرف میزنم که حق نداره بچه رو تحت فشار بزاره میگه من میخوام بهش آداب معاشرت یاد بدم حالا بگید به نظرتون چجوری بهش بگم دعوا کنم امشب باهاش چی بگم جدی بگیره تکرار نکنه کارش

۷ پاسخ

متاسفانه این رفتار خلاف تربیت جنسیه چون ما قراره به بچمون یاد بدیم بدنت حریم تونه و اگه دوس نداری باید بگی نه !
حالا فکر کن ما خودمون برای بچمون این حریم رو قایل نمیشیم برو دست بده بوس بده بغل بده! که چی مثلا فلانی ناراحت میشه
خوب به درک تربیت بچه مهم تره و اینکه خدایی نکرده در آینده کمتر آسیب ببینه یا ناراحتی این و اون!
بهتره دوره تربیت جنسی شرکت کنی و اینو به عنوان چیزی که یادگرفتی به شوهرت انتقال بدی
متاسفانه به دلایل مشخص تجاوز به کودکان خصوصا پسر بچه داره هرروز زیاد تر میشه!

وای باز من دوست ندارم پسرم دست بده اعصابم بهم میریزه هی فکری میشم میگم دست طرف تمیز بود .نبود.
ولی پسرم هر کی رو میبینه میره جلو دست شلاقی هم میده ها😅

شوهر منم اینه برو سلام بده آدم نیستی مگه اینجور میگه

بنظرم سلام کردن و یادش بدین بدنیست...من دیدم بچه ها کوچیک ک یاد دارن چقد قشنگ وارد هرجایی میشن میگن سلام ...بعضیام دیدم انگار ن انگار
من خودم دوست دارم بچم با ادب باشه هرجا میره به بزرگترش سلام کنه بنظرم کار بدی نیست...کار اون عمو بد بوده

بچه یه ساله چ دستی اخه اون چ میفهمه

اصلا زورش نکنید ک سلام کن دست بده یا ببوس فلانی رو بچع دوست داشته باشه انجام میده .
من پسرم کسی ک دوست داشته باشه واسش دست تکون میده

پسرم.

سوال های مرتبط

مامان گل پسر مامان گل پسر ۱ سالگی
من بچمو تا حالا دعوا نکرده بودم ، همیشه باهاش راه اومدم ، از روشای ملایم استفاده کردم
ولی مدتیه اذیته الکی میکنه ، به خدا الکی ، مثلا باباش میگه اشغال نخور از رو زمین بده ، معنی بده رو میفهمه ، بعد میاد برمیداره آت آشغال ،میره جلو باباش میگه بابا آشغال ، بعد میکنه دهنش و فرار میکنه

یا دارو باید بدم پنج بار شده میدم تف میکنه ، با هر روشی بدم تف میکنه
موقع خواب اذیت میکنه هی ، میگه نخوابیم ، بریم رو مبل بخوابیم ، بریم تو آشپزخونه بخوابیم ، اتاق بخوابیم ، برقو خاموش نکن فلان نکن بیسار نکن گریه شدییییید
نمیدونم امروز از بس دارو نمیخورد نمیخوابید اذیت میکرد همش نق نق و بهونه الکی
داروشو بعد از این که سا بار تف کرد به زور با دعوا بهش دادم
موقع خواب ظهرشم دعواش کردم خیلی بعد زود ساکت شد خوابید ، حالا میخپاستم به روش قبلم که همه توصیه میکنن باهاش راه بیام یک سااااااعت گریه میکرد و از اینور خونه به اونور خونه میرفت اخرم از شدت گریه به حق حق میافتاد تا به زور بتونه بخوابه ، الان زود ساکت شد خوابید😑
خدا شاهده خستم از دستش ، خیلی اذیت میکنه سر هر چی
مامان فندوق مامان فندوق ۲ سالگی
خانوم ها کمک واقعا دیگه کم اوردم شما بگین من چیکار کنم امروز پدرشوهرم اومد دخترمو برد خونشون که نزدیک همیم تو ی کوچه بعد نیم ساعت اومد که آره چرا به بچه غذا نمیدی خونه ما اومد گشنه بود ی کیک گرفتم همیچن خورد من گریه ام گرفت چرا به بچه غذا نمیدی گشنه میزاریش چون غذا نمیدی بهش نمیرسی لاغر مونده بده بخوره از این حرفا منم اصلا شوکه شدم یعنی چی این حرفا گفتم من به بچم خوراکی نمیدم چون خیلی بد غذاس اگه خوراکی بخوره غروب دیگه شام نمیخوره گفتم خودم خوراکی نمیدم که شام بدم بخوره من امیشه سر غذا خوردن دخترم انقدر حرص میخورم بعد شوارمو صدا کردم گفتم بیا ببین بابات میگه به نفس غذا نمیدم گشنه نگهش میدارم شوهر اکمد گفت این چه حرفیه میزنی مگه میشه ادم به بچه خودش غذا نده از این حرفا منم گریم گرفت گریه کردم کلی شوهزم گفت ولش کن اهمیت نده من میدونم تو چقدر رو بچه حساسی ولی من دلم بدجوری از دستش شکست واقعا نمیدونم چطور به خودش اجازه میده همچین چیزی بگه مگه میشه ی مادر بچشو گشنه نگه داره اخه شب هم داشتیم از هیت میومدیم مادر شوهرم صدای دخترمو که شنید درو باز کرد ی کلوچه دستش بود به دخترم گفت بیا بهت قاقا بدم گشنه نمونی منم اصلا اهمیت ندادم رفتم تو خونه شما بگید من چی بگم به اینا
مامان محیا(زندگی) مامان محیا(زندگی) ۱ سالگی
تا یادم نرفته اینو بزارم برای مامان هایی که مثل دختر من بدغذا هستن و به زور چیزی رو پسند میکنن🥴 این پنیر میهن برای کودکان عالیه محیا خیلی دوستش داره صبحانه خالی میخوره، امروزم باز گردو رو به منو صبحانه اش اضافه کردم و فهمید و نخورد تف کرد 😑اصلا لب به مغزیجات نمیزنه،حالا از اینور هم مامانم بهم استرس و فشار روحی میده که آرررره تو مادر خوبی نیستی به بچه خوب نمیرسی از اون گردو و بادام بده بچه بخوره جون بگیره و فلان هزاربار گفتم دوست نداره نمیخوره برگشته میگه نههههه تو از تنبلی نمیاری بدی دست بچه😒 آخه مادر من تو مگه هر روز خونه کنی که زحمات منو ببینی؟! چطور بچه نگه داشتن منو ببینی؟! فقط بلدی از پشت تلفن حرف بارم کنی من مادر این بچه هستم هیچکس هم اندازه من به این بچه نمیرسه بخدا ولی خب چیکار کنم بدغذاست بعضی چیزا رو لب نمیزنه، میگه نههه تو بلد نیستی قلق بچه ات رو بهش بدی بخوره😑 وگرنه خوروندن اونا به بچه که کاری نداره، حالا بیا حالیش کن نه این راه درستی نیست بچه از غذا زده میشه و اینا خلاصه حوصله بحث باهاش رو ندارم میگم آره تو راست میگی حق با شماست