مامانا کسی ازشماهااینجاشبیه من هس؟؟وقتی پسرم‌مریض میشه یه چیزیش میشه من حالم بدترازاون میشه مدام درحال استرس واضطراب کشیدنم خودخوری ونگرانی جوریکه تپش قلب میگیرم حتی شده یه روز کامل نه غذاخوردم نه حتی آب.دست وپاموگم میکنم.مثلا چن روز پیش پسرم یهویی تب شدید کرد بعدم اسهال بردمش دکتر بعداز معاینه گف ک چیزیش نیس داره دندون آسیاب درمیاره یه ۲۴ساعت تب داشت بعدم اسهال و اوکی شد اما ازاونروز تاحالا من ترس و استرس ب جونمه ک نکنه دوباره تب کنه همش دستم روی سرشه و تب سنج دستم هی تبشو میگیرم وسواس گرفتم مدام چکش میکنم پوشکشو چک میکنم مدام ببینم مدفوع کرده یانه میدونم همه ی مادرانگرانن وحساسن روبچه هاشون اما اینم واضحه ک من زیادی دارم اینجوری میکنم مثه دیوونه هاشدم نه شب دارم ازترس ونه روز.احساس خستگی میکنم احساس پوچی روحم خسته شده دلم میخواد اززندگی فرار کنم ک انقد نگران نباشم چیکارکنم؟

نه تنها نیستی پسر منم چندوقت پیش سرماخورده بود آبریزش بینی داشت شربت داده بودم کامل خوب شده بود باز دوسه روز بعد دوباره شروع شد منم دم به ساعت بینیش رو نگاه میکردم ببینم هنوز آب میاد یا نه

وای منمممم دقیقا اینطوریم😭😭
خودمم میدونم که بیش از اندازه واکنش نشون میدم اما دست خودم نیست
مثلا یه روزایی بخاطر این رفلاکس اعتصاب شیره به بدبختی شیر میخوره دیگه من انقدر غصه شو میخورم تمام دهنم پر آفت میشه
یا ببرم جتیی اصلا از مهمونی لذت نمیبرم هی نگاهم به بقیه س ببینم کی بوس میکنه کی اذیت میکنه
بچه اسیب نبینه اصلا یه وضعیت داغونی گیر کردم

منم مخصوصاتب کنه از تب خیلی میترسم

دقیقا منم دیونه شدم از وقتی این بچه اومده ، یه سرفه کوچیک می‌کنه من جونم در میاد همش فکرای مسخره میاد تو ذهنم

منم مثل شمام ولی بعد میگم من مریض بشم خودم چیزیم بشه هیچ کس نمیتونه از بچم مثل خودم نگهداری کنه فکرمیکنم بچه هم استرس ادمو درک میکنه اگه دکتر بگه چیزی نیست یکم مراقبت کنین خوب میشه.

چون یه مدت بهت سخت گذشته اینجوری میشی واسه من هم اینجوریه من بچم یبار باتری خورد الان نمیزارم یه سانت ازم دور شه همش پشتشمم میترسم

منم رو مریضی خیلی اذیت میشم
ولی پوشک و اینا ن