پارت سوم زایمان طبیعی🥴

خلاصه ساعت ۱۰شب بود ک بستری شدم دراز کشیدم رو تخت دیگه سرم وصل کردن و صدای قلب نینی رو گذاشتن و یه چیز دیگه وصل کردن به شکمم
دیگه کم کم دردام زیاد و زیادتر میشد بچه هی خودشو سفت میکرد
دو دقیقه ای ک ول میکرد همچین خوشحال بودم ک باز یهو دردم می‌گرفت با خودم ایت الکرسی می‌خوندم چند بار اومدن معاینه کردن یبار گفتن هنوز ۵سانتی دفعه بعدی گفتن ۷سانتی
دیگه دفعه بعدی ساعت یکم مونده بود یه ۱۲ک گفتم حس مدفوع دارم همگی ریختن سرم گفتن فول شدی دیگه وقت زایمانته
خیلی بد بود همشون دانشجو بودن درست حسابی کارشون بلد نبودن
هر کی میومد سر خود بکاری انجام میداد
دیگه من خوشحال شدم که بچم بدنیا میاد موقع زور زدن دیگه گفتن محکم زور بزن من نمیتونسم بخاطر اینکه خیلی درد داشتم
ک یهو گفتن سر بچه تو لگن گیر کرده زور بزن هر چقدر زور میزدم نمیشد
ک برش دادن و بچه رو کشیدن بیرون
بچه وقتی بدنیا اومد هیچ گریه ای نکردک یهو همه نگران شدن من خودم ک مردم اصن دکتر اطفال اومد اکسیژن وصل کرد بهش و خلاصه یه کاری کرد ک گریه بچه رو در آورد
بقیشو پارت بعدی 🥴

۵ پاسخ

چرا رفتی بیمارستان امام رضا خب

بچه ات بستری نشد عزیزم

برای برش بی حس کردن ؟

زیر نظر دکتر نبودی مگه؟ چرا دکتر خودت نیومد برای زایمان

درد زایمان چجوری بود
قابل تحمل بود ؟
چند هفته بودی ؟؟

مقالات مرتبط

علت زور زدن نوزاد و قرمز شدن صورت
علت زور زدن نوزاد و قرمز شدن صورت چیست؟
آماده کردن فرزند اول برای فرزند دوم در طول بارداری
آماده کردن فرزند اول برای فرزند دوم در طول بارداری
خانه داری و بچه داری
آیا خانه داری و بچه داری با هم جور در می‌آید؟
آرام کردن گریه نوزاد
بهترین روش آرام کردن گریه نوزاد

سوال های مرتبط

مامان دنیز👶🩷🌊 مامان دنیز👶🩷🌊 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۳


خلاصه گفتن هر وقت حس زور داشتی بگو .. منم دیگه همسرم پیشم بود و از اون پمپه میزد دهنم .. دیگه داشتم جون میدادم بعد ۷ سانت ... رفتم سرویس یکم آبگرم ریختم رو پاهام دردم کم میشد باز میومدم رو تخت .. ۲ بار دسشویی ۲ داشتم و گفتن خالی کن ... ساعت ۷ شیفت عوض کردن و دانشجوها اومدن داخل با ماما ( یجووووری همشون دماغشون گرفته بودنا انگار فردا اینا نمی‌خوان ماما بشن😑😑😑😑)
بعد دیگه ساعت ۷ .. ۷ سانت بودم تحویل دادنم شیفت بعد ... تا ساعت ۹ شدم ۹ سانت من دیگه مردم و زنده شدم رسما... همشم معاینه میکردن ... خلاصه چن بار زور داشتم و دادم .. گفتن هر وقت دردت گرفت زور بده ... بعد دیگه سر بچه رو دیدن منو بردن یه اتاق دیگه و یه تخت دیگه ... چن سری زور دادم و خلاصه بدنیا اومد... ساعت ۹و ۲۰ دیقه بود ... خلاصه تا ۱۰ و نیم بخیه زدن و منم با بچه گذاشتن بودن ... ساعت ۱۱ بردنم یه تخت دیگه تو زایشگاه همسرم اومد داخل و دید مارو ... ساعت ۱۲ بردنم بخش ..
مشاهده ۳ پاسخ
مامان 🩷MAHLIN🧿 مامان 🩷MAHLIN🧿 ۷ ماهگی
پارت سوم
وقتی فول شدم دکترا اومدن سرم گفتن هروخ دردت گرفت زور بزن خلاصه منم زود میزدم سر بچه میومد وقتی دردم می‌رفت سر بچه هم بالا می‌رفت تا ساعت ۱۰ اینجوری شد گفتن برو دسشویی حالت نشسته زور بزن چند باری رفتم گفتن بیا تخت خوبه ولی بازم هرچقدر زور میزدم بچه نمیومد بیرون باز می‌رفت بالا بعدش گفتن دیگ باید بچه رو بیاریم بیرون یکی از دکترا دوتا دستاشو کرد واژنمو باز کرد ک سر بچه رو بگیره یکی هم شکممو فشار داد تا سربچه بیاد اومد و بیرون آوردن ولی بچم خیلی کوچولو بود ۲۸۰۰ کیلو بود و اینکه از بعدش بگم خلاصه تا وقتی بچه اومد من مردم زنده شدم بعدش
مشاهده ۱۰ پاسخ
مامان زهرا مامان زهرا ۴ ماهگی
پارت ۴
دیگه تا ۱۱ و ربع بود که دیگه واقعا احساس میکردم الانه بچه بیاد بیرون بهشون گفتم و اومدن معاینه گفتن ۱۰ سانتی زود هم همه شد مامانمو بیرون کردن و گفتن زور بزن و زور زدن شروع شد تا سر بچه اومد ولی زور من تاثیر نداشت و بیرون نمیومد دیگه ترسیدن گفتن بچه خفه میشه برش زدن و با زور بعدر خانم خوشگله ما به دنیا اومد😍😍ادامهه
مشاهده ۴ پاسخ
مامان فندق🩵 مامان فندق🩵 ۸ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت ۲
خلاصه خوشحال و لباس دادن بهم گفتن آماده شو برو اتاق زایمان ولی خییییلی استرس داشتم همش می‌پرسیدم ک خیلی طول می‌کشه زایمانم ؟ میگفتن نمیدونیم معلوم نیست و اینا
دیگه زنگ زدن به ماما همراهم ک بیاد منم انتقال دادن اتاق زایمان و بهم سرم وصل کردن منم درد. داشتم ۶.۷ دقیقه یکبار اما شدیددد فقط کمرم می‌گرفت و ول میکرد اینا دوباره معاینه کردن گفتن ۷ سانتی. بعد نیم ساعت ماما همراهم اومد کیسه ابمو پاره کردن شدم ۸ سانت دیگه دردام شدن ۳.۴ دقیقه یکبار و شدید تر درد داشتم معاینه کردن گفتن ۱۰ سانت و فول شدی . ساعت ۱ بود تقریبا . دیگه ماما همراهم گفت میخای بری دوش بگیری رفتم اما نتونستم ورزشم نمیتونستم بکنم .. زور زدنام شروع شد تقریبا ۱ ساعت و نیم زورزدم همین سخت بود اما قابل تحمل.. سر بچه نمیومد داخل لگن بخاطر همین طول کشید با تمام قدرتم زور میزدم دیگه کلافه شده بودم که گفتن سر بچه رو میبینن .. مامام خییییییلی تو زور زدنام کمکم کرد که واقعا اگه نبود نمیتونستم
بردنم روی تخت دیگه که بچه بدنیا بیاد .
اونجام چند تا زور محکم زدم و بچم بدنیا اومد🫠🫠
اصلا باورم نمیشد که زایمان کردم.. ساعت ۲ و بیست دقیقه بود
مثل اینکه چند تا جیغ هم زدم موقع زایمان ولی خودم اصلا یادم نیست آنقدر ک حالم دست خودم نبود اما مامانم صدامو پایین شنیده بود...
و بخیه زدنا شروع شد که خیییلی درد داشت با سه تا آمپول بیحسی کاااامل حس میکردم یعنی اونقدر ک درد بخیه کشیدم درد زایمان نداشتم 🫠

ادامه تاپیک بعد
مشاهده ۵ پاسخ
مامان پناهم😍 مامان پناهم😍 ۶ ماهگی
ادامه تجربه زايمان طبیعی
دیگه گفتن از رو تخت بیا پایین ورزش کن مگه میتونستم بیام پایین از دردی ک داشتم حالا با اذیت رفتم پایین انقد درد داشتم نميتونستم همکاری کنم زیاد دیگه دوباره رفتم بالای تخت معاینه کردن هنوز ۸ سانت بودم انقد ک‌انگشت کردن ک شد ۱۰ سانت بهم گفتن زور بزن حالا نگه میتونستم زور بزنم نفس نداشتم همشونم دانشجو بودن بالا سرم یه دانشجو ی احمق اومد رو شکمم با دو تا مشتش شکممو فشار میداد من دیگه اون موقع داشتم حون میدادم زیر دستش از این ورم اون یکی دیگه هی انگشت میکرد واژنم تا بتونه بچه بیاد دیگه دیدن بچه نمیاد پایین و داره میمیره اومدن واژنمو برش زدن بعد یه رب بچم بدنیا اومد ولی گریه نمیکرد🥲 چون بهش فشار اومده بود تو کانال زايمان همم ک دانشجو ی شکممو فشار داده بود بچم اذیت شده بود ینی بچمو خدا دوباره بهم داد ‌‌‌‌... دیگه بدنیا ک اومد اومدن بخیه زدن بعد دوباره اومدن معاینه دیدن بخیه هام باز شده بدون اینکه بی حسی بزنن دوباره بخیه کردن ینی هر بخیه رو با گوشت و استخون حس کردم برشم خورده بودم زیااااد
مشاهده ۱۶ پاسخ
مامان دلوین مامان دلوین ۴ ماهگی
پارت ۶
بچه اولم همینحوری بود سرش یکم بزرگ بود پاره شدم تا اومد یکی اومد رو لبه تخت دوپا و با دستش فشار میداد رو شکمم خودمم زور ک میزدم نفسم نمیومدم گفتم نفسم نمیاد ول کرد دوباره معایته کرد گفت ن هنوز ۱۰ نشده من هیی زور میزدم اونم فشار میداد رو شکمم دیگه سر یچه دیدن گفتن زور بزن پاهام گرفتم تا تونستم زور زدم ساعت ۶ چهل پنج دقیقه بود ک ب دنیا اومد از داخل بخیه نخوردم ولی بیرون چهار پنج تا خوردم موقع بخیه بهشون گفتم سر کننده بزنین گفتن ن چون بیرونی سر نمیشه اون بخیع میکرد من درد میکشیدم هیی معذرت خواهیی میکرد دخترم اوردن گذاشتن رو شکمم هیی پرسنل نازش میکردن اون ماما همراهی ک میگفت میام مامات میشم اومد بالا سرم گفت زایمان کردی گفتم اره دیگه نمیخوامت 😂
ساعت ۷ بود ک دیگه بردنم ت ی اتاق دیگه و مامان و مادر شوهرم اومدن پیشم ساعت ۱۰ نیم بردنم بخش

اینم از تجربه زایمان دوم ولی زایمان دوم ک همه میگفتن راحت تره واقعا راحت تر بود من وایه بچه اولم خیلی بخیع خوردم و خیلی اذیت شدم
مشاهده ۴ پاسخ
مامان نجلا و دلوین مامان نجلا و دلوین روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان 5
بعدش رفتم رو تخت دراز کشیدم دیگه هر بیست دیقه معاینه میشدم اما بهم نمیگفت چند سانتی ولی دردا شدید بودن خیلی حس زور داشتم بعدش ساعت یک. معاینه مرد گفت نزدیکی ب زایمان چون دردا واقعا غیر قابل تحمل بود ساعت یک. و بیست دیقه دیگ بچه خیلی فشار میاورد و دکتر وسایلای زایمان رو اورد و گفت هر موقع درد داشتی بگو ی امپول توی انژیوکتم کم کم تزریق کرد ک. واقعا کمکم کرد و بعد ک معاینه کرد گفت فول شدی و هر موقع درد داشتی زور بزن و خیلی دردا شدید بودن چهار بار زور زدم اونم خیلی طولانی چون دردا شدید بود گفت سر بچه رو میبینم زور بزن با زور پنجم سر بچه اومد و من ک کلافه شده بودم از دردا از حال رفتم و پاهامو بستم ماما داد زد ک پاهاتو باز کن بچه رو خفه کردی ی زور دیگه بده خلاصه ی زور دیگه زدم و بجه رو. گذاشت رو شکمم و بچه گربه نکرد اروم یکم ناله کرد گفتم چرا گریه نمیکنه گفت صبر کن کم کم گریه میکرد اما دلوین وقتی بدنیا اومد صداش خیلی بلند بود گریع میکرد بعدش بچه رو برد و اومد گفتم بچه رو کجا بردی گفت بردم اکسیژن بگیره یکم و اینجا تازع داستان بدبختی من با بیرون اومدن جفت شروع شد هر چی گفت سرفه کن جفت بیاد هر چی سرفه میکردم از جفت خبری نبود دستشو تا ارنج برد تو شکمم و گفت جفت چسپیده جون عفونت داشتم موقع بارداری
مشاهده ۷ پاسخ
مامان محمدحیدر مامان محمدحیدر روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت ۲
ساعت یک و نیم دوز سوم رو برام وصل کردن معاینه شدم گفتن ۶ سانتی از دکتر پرسیدم چن ساعت دیگه زایمان میکنم گفت ساعت ۵-۶ عصر.
دردای وحشتناکی ادمد سراغم چن دقیقه یه بار انقباض داشتم ولی تو وقت استراحتم کمر درد شدید داشتم حتی یه دقیقه هم دردم قطع نمیشد دکتر گفت پیاده روی کن سعی میکردم راه برم ورزش هم به زور میرفتم رو توپ چن بار هم با کمک و اسرار زنداداشم بشین پاشو کردم یه ساعت بعد که معینه شدم گفت ۷-۸ سانتی پاشو راه برو دردام غیر قابل تحمل بود سرمم و قطع کردن گفتن دیگه خودت انقباض زیاد داری گفتن پاشو سریع سریع راه برو یکم گذشت معاینه شدم گفتن ۹ سانتی گفت یکم تحمل کن یه لایه جلو راهه بزنمش کنار اینم بگم تا ۷ سانت اینه سر بچه هنوز پایین نبومده بود و ورزش و پیاده روی خیلی تاثیر داشت
بعد معاینه دیگه نتونستم راه برم همراهم هم مدام کمرمو ماساژ میداد دردام خیلی زیاد بود حس میکردم یه چیز سوز ناک ازم خارج میشه میگفتم بخدا بچم داره به دنیا میاد ماما اومد معاینه کرد گفت شروع کن زور بزن چندتا زور زدم گفت سرش اومده پایین زور نزن تا آماده شم لباساشو پوشید و تخت منو آماده کردن بهم گفتن هروقت درد داشتی زور بزن پاهامو باید میکشیدم تو شکمم و سرمو هممیکشیدم تو شکمم و زور میزدم
چندتا زور زدم بعد برش زدن برام و گفت بازم زور بزن دیگه بچه اومد بیرم اون لحظه دیگه هیچ دردی نداشتم بعدش یکم درد داشتم تا جفتم و هم درآوردن و بخیه زدن
موقع ای که دیگه بچه میخواست بیاد سرممو برام وصل کردن
من خیلی بخیه خوردم نمیدونم چندتا که گفت وقتی سر بچه اومده هم آسیب زده گفتن چون گروه خونیم B مثبته اینطوری شده
مشاهده ۹ پاسخ
مامان جوجه رنگی مامان جوجه رنگی ۷ ماهگی
پارت دو
کیسه ابم که ترکید اب و خون قاطی بود ساعت ۶ عصر بود
معاینم کردن همش دو انگشت بودم
زنگ زدن ماما همراهم اومد
کلی چربم کرد کلی ورزش بهم میداد هی کمکم میکرد
سر ۶ سانت بهم گاز بی دردی دادن که فقط تنها چیزی که یادمه بهم میگفتن وقتی دردگرفتت نفس بکش و زور بزن
من گازو دم که میدادم بازدمم نمیتونستم دیگه کنترل کنم جیغ میزدم
دیگه یادم نیست چیکار میکردن فقط هی ورزشم میدادن و دردام که کم میشد خوابم میگرف زیاد ک میشد معاینم میکردن صدای قلب بچه ارو میزاشتن و یادمه که ماما همراهم یهو گف ده سانتییییی فقط بچه پایین نبود هی به حالت چمباته میزاشتن بزنم دردام ک شروع میشد میبردن سر تخت معاینم میکردن و با دست انگار دهانه رحممو میگرفتن میکشیدن از بالا فشار میدادن رو شکمم چون بچه بالا بود ک بیاد پاییین خلاصه انقدر تکرار شدن تا دیگه ساعت ده و چهل دقیقه شب بچم بدنیا اومد
ادامش پارت بعدی
مشاهده ۲ پاسخ
مامان نازگل مامان نازگل ۳ ماهگی
دیگه بلاخره بستریم کردن یه امپول فشار زدن تو سرم ولی خیلی کندش کرده بودن ولی زود درش اوردن بعدش پرستار اومد گفت بگیر بخاب تا صب


دیگه من خابمم نبرد صب پرستار های دیگه اومدن یه امپول فشار ریختن تو سرمم ولی بازم دردم نبومد تا شب ک شد دوباره امپول فشار زدن پشرفت نکردم فقط دوسانت بودم


باز یه پرستار دیگه اومد بش گفتم خون ریزی کردم برام معاینه تحریکی انجام داد شدم دوسانت نیمی بعدش رفت یه پرستار دیگه اومد شیاف گذاشت برام


بعدش گفت ک بیاد پایین یه کمی قر بده تا بچه بیاد پایین

خلاصه یه کمی ورزش کردم نتونستم بیشتر ادامه بدم رفتم دراز کشیدم ولی خیلی فشار دسشویی اومده بود بم

دوباره دکترو صدا زدم گفتم خون ریزی شدید دارم اومد معاینه تحرکی کرد کیسع ابمو پاره کرد گفت امشب زایمان میکنی


بعدش دردام داشت شروع میشد اینقدر درد کشیدم تنها چیزی ک ارومم میکرد ذکر گفتن بود سوره انشقاق زیاد خوندم ولی دردام غیر قابل تحمل بود هی خدمو دلداری میدادم میگفتم چیزی نیس صبور باش بعدش هی بچه خودشو سفت میکرد فشار از کمرم به باسنم شروع میشد اینقدر شدید بود ک حس مدفوع داشتم


خلاصه دوباره اومدن معاینه ام کردن گفتن هشت سانتی وقت زاییدنته اینقدر خوشحال شدم ولی همش حس مدفوع داشتم زور میمومد اونجا خیلی شدید دکترا رفتن من ک درد داشتم حس مدفوع داشتم اونجا نتوستم کنترل کنم پرستار گفت مدفوع کن این نشانه زایمان ک بچه فشار میاره بعدش دکترو صدا زدم گفتم بیایید من دارم میمیرم اومدم بم گفت چن تا زور محکم بزن از پشت هی میگفت از پشت بزن میزدم ولی میگفت این کافی نیست باید زیاد بزنی وگرنه بچه خفه میشه اینجوری گفت زور هام بیشتر شد ک پایین وازنم برش زد همین این طرف هم اون طرف بعدش بچه رو بیرون کردن
مشاهده ۱۰ پاسخ
مامان حسین🥹💙 مامان حسین🥹💙 ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من
پارت ۲
بعدش گفتم خب چیکار کنم گفت فقط میتونی راه برو سر بچه حداقل بیاد پایین دیگه منم تا توانم راه میرفتم ولی دیگه دردام فاصلش کن شده بود و اینا دیگه ساعت ۶صبح بود گفتم بیان معاینه کنن و اینا که سورپرایز شدم گفت ۸سانتی😍
من اینجا تازه فهمیدم راس میگن فاز فعال زود مگذره دیگه گفت هشت سانتی منم کم کم زور میومد به مقعدم و اینا که گفت فعلا همینجوری زور بزن تا سر بچه معلوم شه منم تا زور میومد سراغم خودم زور میزدم نمی‌دونم واقعا چقدر گذشت دیگه حس کردم یه چیزی سفتی اومده پایین دیگه صداشون زدم گفتن پاشو بریم سر تخت زایمان دیگه رفتیم و تا جامو درست کردن و اینا با چند تا زور پسر من به دنیا اومد و همه دردام رفت دیگه صداشو که شنیدم 😍
همین دیگه گذاشتنش رو سینم و یه مدت همینجوری بود همونجا گفتن میتونی شیرشم بدی که دادم و بعدش که کار منم تموم شد بخیه اینا دیگه اونم بردن
مشاهده ۵ پاسخ
مامان پناه🩷 مامان پناه🩷 روزهای ابتدایی تولد
طبیعی پارت سه
گفتم من دسشویی دارم یه حس مدفوع بزرگ همراه با درد زیاد گفت مدفوع نیست سر بچست دور دهانه رحم گرفته فقط زور بزن ک نمیشه استراحت کنی یه زور محکم یه نفس که من یدونه زور محکم زدم و دو سه نفری ریختن رو شکمم ب فشار دادن وایییی دردناک بود ولی باید اینکارو میکردن من میگفتم الان نفسم میره میگفت زور بزن نباید بچه تو خشکی باشه دیدم یکی از ماما بخش اومد سوزن بیحسی زد و قیچی زد منو تا قیچی زد یه جیغ بلندی زدم چون کامل بیحس نشدم و حسش کردم سوزن یه حس سوزش بود اما هیچی سوزشش بیشتر بود اما درد برابر دردی ک داشتم هیچ نبود این قیچی زدنه بعدددد گفتن حالا باید زور خیلی محکم بزنی همونجوری ک ب دسشویی رفتن میزنی ک منم دوتا زور بنفش زدم ک صورتم کاممممممل بیحس شد و گوشام کیپ شد هیچی صدا نمیشنیدم ک دیدم سر بچه اومد و با یه زور دیگه یکم بیشتر اومد ک دیگه گرفتنش مرحله رد کردن شونه هاش خیلی دردناک بود ک کشیدنش بیرون و گریه نمیکرد گفتم چرا گریه نمیکنه گفت صبر کن گریه هم میکنه ک دوتا زدن پشت سرش و دماغشو پاک کردن صداش در اومد و من هی قربون صدقه اش میرفتم دردام رفته بود فقط میخاستم بچمو بغل کنم یکم گزاشتن رو سینه ام دیدمش بعد بردن کنارم ک پاکش کردن و لباس تنش کنن
مشاهده ۷ پاسخ
مامان 💙دوتا گل پسر💙 مامان 💙دوتا گل پسر💙 ۳ ماهگی
زایمان طبیعی

پارت سوم

سوزن رو بهم زدن و ان اس تی بهم وصل کردن و از ساعت ۵ بعد از ظهر بهم زدن درد داشتم میگرفت ول میداد و انقباض های شدید میگرفت همینجوری هر ده دقیقه ۴ بار انقباض داشتم تا شب همینجوری درد داشتم هر ده دقیقه ۴ بار درد داشتم اومدن معاینه کردن گفتن همون ۲ سانتی گفن اگه تا صبح باز نشد سزارین میکنن دیگه دردام همون بود و میشد تحمل کنی چجچوری بود اروم بودی بچه خودشو سفت میکرد مثل سنگ دلدرد و کمردرد همین که ول میکرد دلدرد و کمردرد خوب میشد بعدش هرباری که درد میومد سراغم ورزش میکرد حرکت لگنی پیاده روی وسط سالن با درد، اسکات میزدم لبه تخت، رقص کمر حالت سجده لگنمو چرخش میدادم . دیگه تا ساعت ۱۲ شب سرم داشتم و دیگع قطع کردن و گفتن دیگه استراحت کن بخواب همین که سرم قطع کردن دردهای منم رفت خوابیدم ساعت ۶ صبح اومدن دوباره بهم وصل کردن اینبار دردام طولانی در شد همینجوری ورزش مردم دیگه درداش قابل تحمل نبود و یکم اخ ناله بعدش ان اس تی بهم وصل کردن و گفتن چه انقباض های خوبی اگه اینجوری ادامه بدی ساعت تا ۵ عصر زایمان میکنی
ادامه پارت چهارم
مشاهده ۴ پاسخ
مامان مامی‌فراز👼🏻 مامان مامی‌فراز👼🏻 ۳ ماهگی
پارت سوم🐥
بعد دیگه دوباره معاینه شدم که گفتن شدی نزدیک ۹ سانت دهانه رحمت خیلی نرم و باز شده
دیگه بت ماماهمراهم روی تخت ورزش کردن حرکات سجده،گربه،چمباتمه انجام دادم ماماگفت هرموقع احساس فشار داشتی پاهاتو جمع کن توی شکمت و محکم به مقعدت فشار بیار انگار که داری مدفوع مکنی بعد دقیقا همین کارو انجام دادم دیگه داشتم بیقرار میشدم حس فشار خیلی زیاد شده بود که اومدن معاینه کردن گفتن فول شدی برو بریم روی تخت زایمان
اومدن با ویلچر بردنم روی تخت با دوتا زور اول که بچه هی پایین تر میومدش که حس کردم یه آمپول زد بهم یه برش داد بدنمو و گفت محکم زور محکم بزن تمومه با زور سوم سر بچه محکم اومد بیرون و باز بعدی شانه ها در اومد و تمام.....
کل دردام یادم شد انگار شده بودم پرکاه
باورم نمیشد تونستم از پس زایمان بربیام خیلی غول بزرگی ازش ساخته بودم داخل ذهنم و اصلا اینطوری نبود و اگه صدبارم برگردم عقب بازم همین راه رو میرم
مشاهده ۱۰ پاسخ
مامان شاهان مامان شاهان روزهای ابتدایی تولد
ادامه پارت قبلی..
سرم اینا زدن دیگه سرم یکم اوکی شد هعی معاینه میکردن معاینه برای من دردی نداشت واقعا بعد تا صبح هعی بهم سر میزدن ان اس تی بهم وصل بود ساعت ۱۲ ظهر بهم امپول فشار وصل کردن دیگه دردام کم کم شروع شد تا ۵ ۶ سانت درد زیادی نداشت بعد زود میگرفت زود ول میکرد
ولی ۸ سانت دیگه بیحال شدم جون نداشتم ۱۰ تا دانشجو ماما داخل اتاق بودن حس دفع مدفوع داشتم کپسول بی دردی گذاشتن دیگه نمیزاشتم زور بزنم تا ۹ سانت گفتن زور بزن دیگه تا تونستم یک نفس زور زدم دیگه نفهمیدم چجوری اومد گذاشتن روی سینم قربون صدقش رفتم راستی یادم رفت کیسه ابمم پاره شد اون وسط مسطا ولی خیلی زایمان خوبی بودش😩
مشاهده ۵ پاسخ