سلام😮‍💨🥲 امیدوارم حال همتون خوب باشه
میخوام درد دل کنم یکم باهاتون
پسر من از اول ک به دنیا اومده صفر تا صد کاراشو خودم کردم هیچ کس کمک دستم نبود و کل روز تقریبا با منه خب من یه وقتایی مثلا واسه لباس عوض کردن یا مثلا دسا به چیزی میخواد بزنه بکن نکنش میکنم به نظرم تربیت بچه خیلی مهمه حالا یه مدته مریم باشگاه روزی دو ساعت میزارمش خونه مادرشوهرم شوهرمم ظهراواسه ناهار میاد و شبام ساعت نه و نیم اینا در کل باباشو چند ساعت بیشتر نمیبینه ولی بی نهایت به باباش وابسته اس گریه میکنه از بغل من بره بغل اون این یکم اذیتم میکرد هرجا میرفتیم کسی میدید میگفت عه پسرا مادر ان چرا پسر تو اینقدر بابایی شده غصم میشد حالا دیشب خونه مادر شوهرم بودیم بچه رو گذاشتن وسط هی صداش میزدم بیاد بغلمون میرفت یا بغل شوهرم یا مادر شوهرم اصلا انگار ن انگار منم هستم 😭😮‍💨کلی غصه خوردم اونام هی چپ چپ نگام میکردن انگار منتظر گریه من بودن ک کلا محل ندادم ولی تو دلم آشوب بود ولی جالبه پسرم مثلا شیر بخواد آب بخواد پوشکش کثیف باشه خوابش بیاد دیگه سراغ باباش نمیره میاد پیش من حالم بده حس میکنم دوسم نداره بخصوص ک اطرافیان بیشتر حساسم کردن

۱۴ پاسخ

بچه منم اینجوریه . حس بدی به آدم دست میده انگار توی جمع غریبه میشی اونا قک میکنن بچه رو زاییدن

پسر منم بیشتر بابایی شده چون باباش باشه میریم بیرون برای همین تا باباشو میبینه سر از پا نمیشناسه
من که اگه کسیم با طعنه بهم بگه پسرم باباییه توجه نمیکنم چون حرفشون واسه حرص دراوردنه ببینن حرص میخورنم خوشحال میشن از اول هم هی گفتن منم عادت کردم هر دفعه میگن میگم اره بابایی شده و دیگه فکرشو نمیکنم

دختر منم تو جمع اصلا سمتم نمیاد ولی تنها باشیم همش اویزونمه
اهمیت نده ب این موضوع
بچه ها هر روز یه عادتی دارن
یه مدت دیگه همه چیش دوباره تغییر میکنه

چه میشه کردبچس دیگه منم بچه یک سال نیمه بوددخترم دنیااومدروزیکه رفتم بیمارستان خیلی غصم شده بودحرص اونومیخوردم فرداش که اومدم انگارانگارکه من نبودم شوهرم هی میگفت دیدی غمشم نبودکه نبودی😔

پسر منم خنده هاش واسه باباشه
کاراش و گریه هاش واسه من
اینهمه زحمت بکش اخرم اینجور

دختر منم همینطوره دیدی یه اسباب بازی جدید میبینن سریع میرین سمتش باهاش مشغول میشن مادر شوهرت یا حتی خود شوهرت حکم همون اسباب بازی یا وسیله جدیدو داره برا پسرت چون دیر به دیر میبینه یا کم میبینه براش جذابه ولی تو براش حکم حیاط و زندگی هستی مثل شیر مثل خواب مثل عشق مثل توجه شاید لحطه ایی به سمت اونا بره چون ذات بچع کنجکاوه تجربه های جدیده ولی وقتی حس نا امنی گرسنگی یا خواب و نیاز داشته باشه میاد پیش امن ترین و بهترین فرد زندگیش یعنی مادرش شما هستین 😚😊

مهرسامم اینقد باباییه باورت نمیشه وقتی باباشو میبینه اصلا محل منم نمیذارع یا میرم بغلش کنم با دستش منو پس میزنه که برم
واسه مادرشوهرمم زیاد میخنده ولی من اصلا بچه نمیذارم پیششون که وابستشون بشه

عزیزم خیالت راحت باشه اون موقه ها بچه ت سیره،والا بترسه،گریه کنه،گرسنگی، غریبگی هر حالتی باشه بغل تورو ترجیح میده به هر کسی.
منتها چون کل تایم با خودمونه اینجوریه. دختر منم عاشق باباشه من برم بیرون انگار نه انگار ولی باباش بره دیونه میشه
ولی وقتی بترسه یا هر چیزی فقط بغل منو میخاد
به این چیزا فکر نکن

عزیزم بزار بگن باباییه من اتفاقا همیشه جلو همسرم و بقیه میگم پسرم باباییه دوست دارم پسرم و همسرم وابسته هم باشن خودم همیشه به شوهرم میگم چقد تورو دوست داره خیلی وابستته
مگه چه عیبی داره اصلا به این حرفا توجه نکن

ول کن خواهر به چ چیزا فک میکنین من ازخدامه پسرم بچسبه به باباش وقتی میریم خونه ی مادرشوهرم کلا یا بغل عمه اش یا عموشه یا مادربزرگش من خودم یکم استراحت میکنم 🤣🤣

منم همینجوریه مثل تو هی میره بغل باباش و مغل مامان خودم

خوش به حالت عزیزم بابت دغه دغه های کوچیکت اون حالا بچه اس چیزی نمی فهمه واسه این حرفا زوده

الهی غصه نخوربچه هست

😑😑😑😑😑😑😑😑

سوال های مرتبط