۴ پاسخ

زیمانت راحت بود عزیزم من خیلی میترسم چه ورزشی انجام دادی من رفتم معاینه گفت رحمم بستس تا ۵روز دیگه هیچ دردی نداشته باشم باید بستری بشم

راحت زایمان کردی؟
بخیه ها درد نداشت؟

بنظرت از وقتی ک درد شروع میشه امکانش هست ۲ ساعت جاده رو بری بیمارستان؟ یا حتما باید بیمارستان نزدیک بری؟

درد داشتی ؟موقع زایمان

سوال های مرتبط

مامان فندوق مامان فندوق ۳ ماهگی
سلام مامانا من اومدم تجربه زایمان براتون بگم خلاصه شو
من از پنج شنبه صبح بیدار شدم گفتم بزار چای با زعفران با خرما بخورم شاید دیدی دردام شروع شد 39هفته 3 روز بودم خوردم شب که شد دردام شروع شد و ب 5 دقیقه رسید ساعت 1 شب رفتم بیمارستان گفت هنوز 1 سانتی و بستری نمی‌کنیم میخوای برو نوار قلب بگیر بیار رفتم آبمیوه خوردم ساعت 3 رفتم نوار قلب خوب بودم ولی درد داشتم گفت برو ساعت 6 باز بیا معاینه کنم باز 6 رفتم گف 1 نیم سانتی وای خیلی حالم بده بود دردام ولی دهانه رحم باز نمیشد گفت بری خونه راحت تری اینجا اذیت میشی دیگه اومدم خونه یکم خوابیدم گفته بودن شب بیا باز انقد پیاده روی کردم رفتم تو وان 10 دقیقه نشستم با آب گرم خیلی خوب بود دردم کم میکرد دیگه از شدت درد ساعت 10 شب رفتم باز بیمارستان گفت 2 سانتی وای خیلی دیگه حالم بده بود گفت ساعت 5 صبح باز بیا بستری میکنیم دیگه اومدم خونه نمی‌تونستم دردام کنترل کنم ساعت 1 رفتم گف 3 سانت 40 درصدی زنگ زدن ب دکترم کف بستری کنید دیگه بستری شدم
بقیه پارت بعدی
مامان سلین 🩵♥️یاسین مامان سلین 🩵♥️یاسین ۸ ماهگی
سلام مامانا چطورین
بعد چند روز اومدم تجربه زایمان تعریف کنم براتون
من از 36 هفته ورزش شروع کردم پیاده روی .پله بالا پایین کردن. زیر دوش اسکات زدن . حالت گربه گاو .ووووو۳۷ هفته هم تصمیم گرفتم برم بیمارستان دولتی و ماما همراه گرفتم برای خودم
دیگه هرروز ورزش میکردم زیر دوش اسکات میزدم تا 3۸ هفته رفتم معاینه ۱ سانت باز بودم گفت یه هفته وقت داری ۱ روز کامل احساس فشار داشتم ولی درد نداشتم فرداش درد داشتم رفتم گفت ۱ سانتی هنوز دردات بیشتر شد بیا اومدم خونه تا اومدم بخوابم دردم گرفت گفتم اینم بازم کاذب ولش کن رفته رفته دردام بیشتر شد درد داشتم نفس عمیق می‌کشیدم از دهن میدادم بیرون طوری که شکم تکون بخوره دردام تموم میشد اون دو دقیقه رو ورزش میکردم پله چهار دسته پا زیر دوش رفتم اسکات زدم. اسکات یعنی حالت نشسته روی صندلی ولی صندلی در کار نیست
از ساعت ۴ تا ۸ درد کشیدم طوری که می‌گرفت ول میکرد
وقتی درد داشتم نفس عمیق شکمی ولی تموم میشد ورزش میکردم
دیگه زنگ زدم ماما همراه گفت بیا بیمارستان این دیگه درد زایمان
تا رسیدن بیمارستان ساعت ۸ نیم بود
ادامه ...
مامان دیار💙 مامان دیار💙 ۲ ماهگی
گفتید که بیام از تجربه زایمانم بگم
من ۲۳ ام ساعت ۱۱ظهر کیسه آبم خونه پاره شد ۱۲ رفتم بیمارستان تا بستریم کنن ۲شد،اما خودم درد نداشتم فقط همینجوری آب میریخت و بوی بدی میداد ،رفتم بلوک زایمان و سرم و آمپول فشار زدن من ساعت ۳ونیم دردم شروع شد همراه با درد زیر دوش اسکات زدم و ورزش کردم البته من یک هفته بود که دهانه ۲سانت باز بود ،خلاصه هی معاینه میکردن میگفتن ۲سانتی ولی خوبه نرمه ،دردا و انقباضای من هر یک دقیقه یکبار بود خیلیییییی زیاد اذیت شدم ،دیگه داشتم از حال نیرفتم از درد میگفتم اسپاینال میخوام میگفتن تا ۶سانت نشی نمیزنن ،ساعت ۸شب معاینه کردن گفتن ۵سانت شدی قرار بود ماما همراهم از ۴سانت بیاد ،بهش زنگ زدن اومد ،ساعت۱۱شب شد من ۸سانت بودم ماما منو برد تو‌ وان و آبزن ریخت تو‌وان و ماشاژ و ورزش داد که من یکم تو آب آروم شدم نیم ساعتی اون تو بودم اومدیم بیرون دوباره معاینه کردن ۹سانت بودم زود زدنام شروع شد ،همه اومدن بالا سرم منم ساعت ۱۲:۴۰شب زایمان کردم بخیه هم ۳تا بیرون خوردم بقیه هم داخل
مامان ܩߊ‌ܣـ🌙ـܠࡅ࡙ن🩷 مامان ܩߊ‌ܣـ🌙ـܠࡅ࡙ن🩷 ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت ۲:
خلاصه ورزش ها ادامه داشت و چندسری من میرفتم زایشگاه و دریغ از تغییر
نمیدونم دهانه رحمم یاری نمی‌کرد کلا یا اینکه ورزش هارو دیر شروع کردم اما هر سری که میرفتم زایشگاه میگفتن دهانه رحمم خیلی نرم شده و باز میشه ورزش کن پیاده روی کن که همه بی فایده بود ۴۰ هفته شدم و تاریخ زایمانم ۱۰ شهریور بود طبق انتی زایشگاه گفتن که فردای تاریخت بیا بستری شی البته بازم بستگی به دکتر شیفت داره ۱۱شهریور شد و من تا ۴ صبحش خوابم نمی‌برد از استرس چون ن از طبیعی خوشم میومد ن سزارین ولی خب باز میگفتم طبیعی بهتره همون روز ساعت ۶ صبح از درد بیدار شدم
( اینم بگم که من از یه هفته قبلش دردای کم پریودی داشتم با فاصله دو سه ساعت ) خلاصه بیدار شدم و فاصله دردام گاهی ۵ دقیقه گاهی ۱۰ دقیقه بود ولی دردام قابل تحمل بود
خونم پله میخوره پا شدم یه ییس دقیقه ای پله نوردی کردم و دوش آب داغ با اسکات رفتم و اردکی و یه نیم ساعتی هم تو خونه پیاده روی کردم که دردام بیشتر شه دردام همون بود فقط فاصله اش دیگه منظم ۵ دقیقه شد شوهرمم خواب بود با دردای من بیدار شد هر لحظه میگف بریم زایشگاه میگفتم ن هنوز زوده و ۱۲ من رفتم زایشگاه معاینه شدم ۲سانت بودم کیک رانی خوردم و ازم ان اس تی گرفتن که خوب نبود و بخاطر دردام و ان اس تی بستری شدم دکتر شیفت گفت که یبار دیگه ان اس تی بگیرن خوب نباشه میبرن اتاق عمل
سرم زدن بهم دوباره ان اس تی گرفتن که خداروشکر خوب بود دیگه بستری شده بودم دردام بیشتر شده بود...
مامان ساحل و سهیل 🤍 مامان ساحل و سهیل 🤍 ۶ ماهگی
من اومدم با تجربه زایمان بچه دومم
من روز ۱۲ صبح حالم خوب بود پاشدم خونه جمع کردم رفتم خونه مامانم از اونجا اومدم یکم درد داشتم فقط رفتم صدا قلب بچه گوش دادم گفت ۱ سانتی خوبه قلبش برو پیاده روی کن
من اومدم خونه یکم ورزش کردم و پیاده روی کردم و رفتم ی دوش گرفتم
اومدم آماده شدم تا برم ان اس تی
رفتم ان اس تی و همه چی خوب بود معاینه کردن گفتن دو سانتی بستری نکردن گفتن هنوز زیاد مونده تا زایمانت برو خونه هر چی گفتم بستری کنید بستری نکردن راهم دور بود
اومدم خونه خمین ک رسیدم خونه نیم ساعت بعدش ی چی انگار ت دلم افتاد پایین تق صدا داد کیسه آبم پاره شد
و راه افتادیم تا بیمارستان ۱ ساعت راهه دردام‌داش شروع میشد رسیدم بستری کردن معاینه گفتن ۳ سانتی
دردام اولش قابل تحمل بود رفته رفته با سرم بیشتر شد هر ۱ دقیقه ۱ بار بود دیدن دردام زیاده اومدن سرم قطع کردن
گفتن ببینم درد عادی خودت چقد خر ۵ دقیقه ی بار شد گفتن اگه حس مدفوع داشتی مارو صدا کن صدا زدم اومدن دیدن گفتن ۴ سانتی
کردم از درد انقد جیغ داد زدم
رفتم سرویس واسه ادراد ک وقتی اومدم دردم بیشتر شد جیغ زیاد شد گفتم ی چی داره میاد بیرون انگار ک اومدن نگا کردن گفتن ۷ سانتی بردن زایشگاه انقد روز زدم میگفتن نمیخوایم پاره بشی ولی انقد زور زدم خودم پاره شد پوستم بدون اینکه اونا تیغ بزنن
ساعت ۴و ۴۰ دقیقه پسرم ب دنیا اومد همه دردام ر راحت شدم اون لحظه بعد اینکه اومد بخیه بزنه بهم یکم درد داشتم فقط
پسرم ساعت ۴ و ۴۰ دقیقه ب دنیا اومد دادن بغلم الانم فعلا بستریم تا فردا سر زایمانم برای همه مادرا دعا کردم انشالله همه بسلامتی راحتی زایمان کنن بچه اشون بغل کنن
من ک با اینکه بچه دومم بود سخت زایمان کردم
مامان آیهان کوچولو مامان آیهان کوچولو ۶ ماهگی
تجربه زایمان
من ۱۶ ام رفتم دکتر بهم گفت ۲ سانت بازی برو پله بالا پایین کن رفتم ساختمان پزشکان ۱۰ طبقه رو بالا پایین کردم اومدم ولی دردی نداشتم مامانم گفت نرو اذیتت میکنن منم خلاصه نرفتم اومدم پیاده روی کردم و ورزشهای لگنی کردم ۱۷ ام هم رفتم ورزش لگنی خصوصی انجام دادم شب دردام شروع شد کمر درد داشتم منتظر موندم تا صبح رفتم ساعت ۶ بیمارستان معاینه شدم ۵ سانت بودم بستری شدم تا ماما همراهم اومد ساعت ۸ بود هنوز ۵ سانت بودم ورزشارو شروع کردم کیسه آب و زدن ساعت ۱۰ دوباره ۵ سانت بودم دیگه تا امید شده بودم کامل که یهو بالا اوردم حس دفع پیدا کردم دردام زیاد شد اومد معاینه کردن ۸ سانت بودم آماده شدن برا زایمان ساعت ۱۱ و نیم با دردای زیاد زایمان کردم تا ۲ ریکاوری موندم بعد اومدم تو بخش ۶ تا بخیه بیرون خوردم داخلی هارو نمی‌دونم خلاصه خیلی سخت بود ولی گذشت
حتما حتما ماما همراه بگیرین خیلی خوبه خیلی
من ماسک بی دردی گرفتم اصلا تاثیری روم نداشت استفاده نکردم
مامان نیل مامان نیل ۱ ماهگی
تجربه زایمان

سلام مامانای آینده امروز میخوام تجربمو از زایمان بگم من ۳۹هفته و۳روز بودم دوشنبه ساعت ۱۰ صبح خیلی یهویی دردام شروع شد البته قبلش ۱ساعت پیاده روی تند داشتم ب ماماهمراهم زنگ زدم گفت بیا معاینه شو دوش گرفتم تو خونه ورزش کردم وایسادم دردام شدیدتر شد ساعت یک ظهر رفتم بیمارستان گفتن ۳سانتی برو از دکترت نامه بگیر بیا بستری شو رفتم مطب دکترم اونجا هم دوباره معاینه شدم گفت ۴سانتی نامه بستری داد برگشتم بیمارستان باز معاینه شدم ۵سانت بودم و لحظه به لحظه دردام بیشتر میشد و من اون لحظه فهمیدم که اصلا آدمی زایمان طبیعی نیستم دردا ی طرف درد معاینه ها از اون بدتر وقتی میگرفت دوست داشتم زمینو چک بزنم دردا ادامه داشت تا ساعت ۵ عصر که یهو ضربان قلب بچه افت پیدا کرد بندناف سفت و محکم دور گردنش پیچیده بود پرستارا گفتن که اصلا کیس زایمان طبیعی نیستی بیشتر از این نمیشه ادامه داد باید سریع سزارین شی با دکترم تماس گرفتن دکترم گفت سوند وصل کنید ببریدش اتاق عمل خودمو میرسونم ساعت ۵ونیم رفتم اتاق عمل قبلش سوند بهم زدن که یکم فقط سوزش داشت اونم دربرابر دردایی که کشیده بودم اصلا ناچیز بود تو اتاق عمل امپول بی حسی رو زدن اصلا متوجه نشدم به محض اینکه آمپولو زدن آب رو آتیش بود و کامل دردام قطع شد پاهام کم کم سنگین شد دکترم اومد و ۵دقیقه بعد صدای گریه بچمو شنیدم ی لحظه نشونم دادن و ۵دقیقه بعدشم عملم تموم شد و رفتم ریکاوری ولی اونجا چون فشارم افت کرده بود ۱ ساعت توی ریکاوری بودم بعدش اوردنم تو بخش فعلا بی حس بودم فقط خیلی لرز داشتم و سردم بود بعد از نیم ساعت بچمو اوردن کنارم .........
مامان جاناواهورا🐣🪷 مامان جاناواهورا🐣🪷 ۴ ماهگی
سلام بچها اومدم از تجربه ی زایمان طبیعی دومم بگم براتون
۱۰ تیر بود خیلی حس فشارتو مقعدم داشتم شکمم سفت میشد هم زمان حالت تهوع و سرگیجه هم داشتم رفتم دکتر معاینم کرد گفت یکسانتی ولی تخت فشار بچه سرش اومده توی لگن برو خونه روی توپ ورزش کن دردات بیشتر شد به مامای همراهت زنگ بزن رفتم خونه حموم کردم کارامو کردم تا ساعت ۱۲ شب این حس فشاره ۵ دقیقه ای یبار شد انقباض نداشتم ب ماماهمراهم زنگ زدم گفت که اره دهانه رحمت داره باز میشه بچه دومته شاید انقباض نگیری فقط حس فشار باشه پاشو برو زایشگاه رفتم زایشگاه معاینه کردن گفتن دوسانتی نوار قلب گرفتن گفتن برو دوساعت پیاده روی کن بیا بستریت کنیم اگه باز شدی ولی خونه نرو منم چون دخترگ تو ماشین باهام بود به شوهرم گفتم منو ببر خونه جانارو بخوابونم بعد میام رفتم خونه جانارو خوابوندم نیم ساعت خوابیدم پاشدم چند ساعت روی توپ نشستم تا ساعت ۶ صب تو حیاط راه رفتم دلم نمیومد دخترم بزارم و برم اون شب تا صب خون گریه کردم
#ادامه تایپیک بعدم میزارم🫠
مامان آرام🩷🎀 مامان آرام🩷🎀 ۳ ماهگی
سلام مامانا اومدم بگم من امروز زایمان کرددددم😍🥺


دقیقا روز ۱۸ مرداد ۵ صبح دردم گرفت شروع کردم ب ورزش و پیاده روی همچنان درد پریودی داشتم اما خفیف ساعت ۵ بعدازظهر ترشح قهوه ای دیدم رفتم بیمارستان انتظار داشتم بگه ۴ ۵ سانتی با اون هفته ورزش ولی گفت یه سانتی برو خونه فقط معاینه تحریکی کرد دیگه ۹ شب اومدم خونه درد داشتم اما کم اما ۱۲ شب به بعد خیلیییی شدید شد جوری که تو خونه گریه میکردم و نفس عمیق میکشیدم که دیگه اخراش ب داد رسید😂تو خونه هم‌ ورزش میکردم و حموم اب داغ رفتم و پیاده روی رفتم یکساعت اخر شب قبلش انقباضام ۷ دقیقه بود ۵ دقیقه و ۳ دقیقه ولی ساعتای ۱ شب رسیده بود به یک دقیقه داشتم میمرررردم
ساعت ۴ صبح رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت ۴ سانتی افرین برو اماده شو بعد چون ۴ سانت بودم اپیدورال تزریق کردم که واقعاااااا خوب بود همه ی دردام رفت و بدنم بی حس شد دیگه روی همون تخت ورزش میکردم پروانه و سجده ساعت ۵ و نیم ۷ سانت بودم ک دکتر خودش تعجب کرد دیگه ساعت ۷ صبح فول شدم . انقدر اپیدورال خوب بود ک هرچی معاینه میکردن نمیفهمیدم کلا بی حس بود دکترم اومد ساعت ۸ و ربع رفتم رو تخت زایمان دیگه اپیدورالم داشت از بین میرفت ولی نه کامل فقط یه کوچولو درد حس میکردم دیگه ۸ و نیم زایمان کردم تو یه ربع ولی بگم که لحظه ای که داشت میومد مررررردم
وزنش تو اخرین سونو ۲۹۰۰ بود ولی وقتی به دنیا اومد ۲۳۵۰ بود و خداروشکر ک کمتر بود برای زایمان
بیمارستانم بنت الهدی خیلییییییی راضی بودم از پرسنل
دکترم نازیلا ابراهیمی
فقط بگم که حس میکنم خیلی بخیه خوردم اصلا نمیتونم خوب بشینم چیکار کنم