۸ پاسخ

شاید از روی نگرانیشه ولی شما خیلی حساس شدی

کسی خبر داره بیمارستان البرز کرج مجهز به دستگاه زدی نوزاد بعد زایمان شده یا نه؟

اهمیت نده هر چی میگه بگو باش و بگذر

زیاد اهمیت نده .اهمیت زیادی باعث استرس میشه هم برای خودت دردسر میشه هم بچت خدایی نکرده

ببخشید شماسزارین اختیاری هستی یا دکتر برات سزارین نوشته

سلام کسی بیمارستان ولیعصر تهران زایمان طبیعی کرده چطوره رسیدگی میکنند با بیمار رفتار برخوردشان چجوریه

بگو باشه ولی در نهایت کار خودتو بکن الکی اعصاب خودتو بهم نریز

اولین بچتونه؟

سوال های مرتبط

مامان آنا مامان آنا ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی، قسمت سوم
من بیمارستان صارم تهران زایمان کردم. کل زایمانم ۴ ساعت نشد و خیلی خوش‌زا محسوب می‌شدم. دکتر دکتر کرم‌نیا بود و از لحظه‌ای که اومد تا بعد تولد بچه کنارم بود و کلی بهم دلگرمی داد. بخیه‌هامم خودش زد و کارش حرف نداره. از اول بارداری هم من رو تشویق و حمایت کرد و واقعاً براش مهمه که کسی که می‌خواد طبیعی زایمان کنه. ماماها و محیط زایشگاه خیلی آروم بود و همه چیز داشت. همسرم از اول کنارم بود و حضورش خیلی تأثیر داشت. من همش نگران بودم که بعد اون همه درد کشیدن نتونم و سزارین بشم که خدا رو شکر اتفاق نیفتاد.
من باز هم برگردم عقب انتخابم زایمان طبیعیه. حالم از کسانی که سزارین شدند خیلی بهتره و احساس می‌کنم خیلی سلامت‌ترم.
برای تحمل اون درد خیلی آمادگی روحی و ذهنی لازمه و من خوشحالم که از پسش براومدم. موقع زایمان به خودم می‌گفتم این همه زن در طول تاریخ تونستن و تو هم می‌تونی و سعی کردم به بدنم اعتماد کنم. امیدوارم همه زایمان راحت و خوبی رو تجربه کنند.
مامان بچه قشنگمون💞 مامان بچه قشنگمون💞 ۴ ماهگی
چقدررر میترسم از زایمان و روزای بعدش...
همش به دختر کوچولویی که قرار ه بغل کنم فکر میکنم تا به حسای منفیم غلبه کنم...
ولی واقعیت اینه که نگران سلامتی بچم و خودمم حین زایمان
نگران دردای بعد عملم
نگران مراقبت هایی هستم که نوزادم نیاز داره
نگران حرف و رفتار دوروبریامم.. نمیدونم چجوری باید با جو اون لحظه ها کنار بیام.. تصورم اینه که از یکطرف مامانم میگه اینو بخور اونو نخور این کارو بکن اون کارو نکن از یکطرف مادرشوهر و خواهر شوهرم کلی توصیه میکنن که گاها با نظر مامانم جور در نمیاد... از اونور همسرم که تو این وضعیت عموما همه چیو میسپره به خانوادش و هر چی بگن قبول داره
نگران کسایی هستم ک میخوان بیان بچه رو ببینن... کاش قبل چهل روز شعورشون برسه و من و بچه رو با مامانم تنها بزارن تا روال زندگیم دستم بیاد... کاش وقتی میگم فعلا کسی نیاد جدیم بگیرن و واقعا اجازه ندن کسی بیاد تا خودم سرحال شم...
هزارتا فکر و خیال دارم... کلی چالش پیش رومه...
خداکنه بخیر بگذره و با خوشحالی و خاطره ی خوش از این روزا یاد کنم..
برای همه‌ی مامانا همین رو میخوام🤍