مامانا با شوهرم دعوام شده چندمین بار بود دست روم بلند میکرد
اینبار بابام اومد بهمو برد ولی نذاشت بچمو با خودم بیارم پدر شوهرم دو بار زنگ زده گفته میخان بیان ولی نیومدن شوهرم امروز پیام داد ک ی روز وقت میدم برگردی فقط بخاطر رهام چون خیلی اذیت شده اگه برنگردی میرم درخاست طلاق میدم و اینکه بابات ب چه حقی دخالت کرده به باباتم بگو بیاد باهاش حرف دارم نمیزنمش ولی هر چی از دهنم در بیاد میگم و اینکه مشکل ما بین خودمونه ما خودمون قسمت شد بعدن مفصل باید صحبت کنیم بابام گفت اصلن جواب ندم موندم چه غلطی کنم شوهرم خودش داشت میرفت سر کار گفت زنگ بزن بابات بیاد ببره شوهرم بد زده بهمو دف پیش زد سر چیزایی ک واقن حقم نیس زدش ولی اشتی کردیم گفت میزنمت مظلوم میشی باید بازم بزنمت ایندفه ک زد من ب خانوادم گفتم دلم پیش بچمه دلم خونه مادرشوهرمم این وسط بابام اومد ببره شوهرم نبود من خونه اونا بودم خیلی دخالت کرد از هیچی خبر نداشت گفت از کجا معلوم شاید یکار کردی شاید توام اونو زدی بهم گفت تهش ۷ سال بچه مال تو باشه من نمیخام با پای خودم برم با پای خودم رفتن مساوی با بدتر شدن شوهرم شیر شدن مادر شوهرم شوهرمم کله خره نمیخام زندگیم داغون بشه😔

۱۶ پاسخ

اون حق نداره بزنت حق نداره به خانوادت بی احترامی کنه
یکم صبرکن زود وا نده بزار شوهرت بفهمه باکی طرفه
میدونم تودلت چخبره دلت لک زده برای بچت ولی تحمل کن اگه بفهمه نسبت ب بچه ضعف نشون میدی و نمیتونی ازش دور باشی بعدا هم اذیتت میکنه چون دستش نقطه ضعف داری
ایشالله به زودی زود مشکلتون حل میشه

حق نداره بزنتت

خدا لعنت کنه مردایی که به خودشون این حق رو میدن رو زن دست بلند کنن😤

بنظرم نباید برگردی چون برگردی اسیرت میکنه مث برده باید اطلاعتش کنی دیگه میونه با پدرتم نداره با کل خانوادت درگیر میشه بنظرم ی تصمیم جدی بگیر چون‌میکه ب پدرت هر چی از دهنم در بیاد میکم‌این‌ادم دیگه آدم قبل نیس پررو تر میشه

عزیزم به هیچ عنوان نباید برگردی چون انگار حکم اسارتتو مهر و امضا میکنی با این برگشتن
شوهرت خیلی خره معلومه ازش
من نمیدونم کجای اینایی ک تعریف کردی زندگیه ک میگی نمیخوام (زندگیم) خراب بشه!!!

حق نداره بزنه ولی بچت چی
گناه داره
برگرد و به شوهرت بگو بیا زندگیمونپ از نو بسازیم بدون هیچ دعوایی

هرجای قزوین یه اخلاقی داره یه جورن
تو بگی کدوم سمت اصلیتتونه معلوم میشه چن چندی

ای هموطن کجای قزوینی؟؟

عیب نداره بزار بیان منت کشی اگر برگردی خودتو کوچیک‌کردی ولی کاش بچه‌رو آورده بودی اصلا نرو وگرنه بدتر میکنن

😓😓😓

به نظرم حرف پدرتون و گوش کنید یعنی چی بزنمت مظلوم میشی باید بازم بزنمت اصلا هم اجازه نده به پدرتون توهین کنه بذار بابات جلوش وایسه فکر نکنه میتونه بزنه و کسی هم پشتت نیست

یعنی چی که میزنم مظلوم میشی ..عزیزم یا باید تصمیم بگیری میخوای با شوهرت زندگی کنی یا نه اگه واقعا نه باید خونوادتو دخالت بدی وگرنه روی شوهرت تو ی روی بابات باز میشه بازم یه مشکل جدید برات درست میشه

تو بچه کوچیک داری

حتما برو پزشک قانونی نامه بگیر وگرنه چون از خونه شوهرت رفتی مقصر تومیشی

میباس بچتم ببری چطودلت امدبچه سه ماهتونبری من خودمم یکماهه دعوام شده باشوهرم وخونوادش تازه چاقوهم زدن توسرم کاری کردن همسایهاشون ریختن سرم زدنم حتی بازداشتگاه بردنم خودکشی هم کردم ولی اول من بچم برداشتم دادم خواهرم بردتش،چطویه مادردلش میشه یه بچه شیرخواربزاره😔

ای بابا😢

سوال های مرتبط

مامان جوجوی من😍 مامان جوجوی من😍 ۷ ماهگی
۲سال پیش توی هوای سرد زمستونی ک دیگه ناامید شده بودیم خودمو شوهرم ک ما بچه دار نمیشم دختر خاهرم گفت خاله بریم اصفهان پیش ی دکتر خوب منم ک خیلی ناامید بودم گفتم منک تمام دکترارو رفتم بزار این یکیرو هم برم ۳سال هرماه اصفهان بودم تو سرما و گرماه حرکت کردیم برا تهران اونجا ک رسیدم چون جایی نداشیم رفتیم تو پارک روبرو متب نشستیم چن ساعتی بعد دکتر پیش دکتر ک رفتم با حال خیلی خراب ب دکتر گفتم برا کاشت بزن دیگه نمیتونم دکتری کنم خسته شدم دکترم گفت تا فردا باید بمونی ک شوهرت آزمایش بده ماهم هتل گرفتیم برا یک شب فرداشم ک آزمایش دادیم حرکت کردیم برا دزفول ماه بعد ک خاستم بریم تهران شوهرم گفت دیگه من نمیتونم بیام خسته شدم از دکتری منم ک همیشه بهش روحیه میدادم با اینک خودم روحیم صفر بود خلاصه رفیم صب ک هوا خیلییی سرد بود ساعت ۴صب رسیدم ماشین پارک کردیم تو ماشین خابیدم😢یادمه من رفتم دنبال نان وا میگشتم همینطور ک شوهرم خاب بود خیلی خسته شده بودیم نون گرفتم حدود ساعت ۱۱شد تو پارک داشتیم صبحانه میخوردیم تا مطب ساعت ۳باز شه رفتم پیش دکتر گفت شوهر ضعیفه منم گفتم خب از یکی دیگه برام اهدا کن گفت ن از شوهرت میتونیم تقویت کنیم منم اومدم بیرون از مطب ب شوهرم گفتم اگ میخام بکارم چرا نرم اهواز نزدیک ترهه هم شوهرم با کلی دعوا قبول کرد هی دکتر عوض میکنی فلان از این حرفا یک سال هرماه میرفتم اهواز برا ای وی اف پانچردرد خون ریزی ٥تا جنین برام تشکیل شده بود ۳تاشو زدم با کلی استرس شوهرم خوشحال ترین بود فک نمیکرد ک باید بمون فک میکرد باردارم ۹روز بعد اوفتادم ب خون ریزی برج ۲پارسال بود حالم خیلی بدشد ۳روز مطب بسته بود من اون ۳روز همرو دفع کردم 😢