۳ پاسخ

سلام عزیزم،انشالله بلا ازتون بدورباشه،اول ازهمه هرروزسعی کن صدقه بدی،برامرغم بزن دیوارمرغ قربونی بیشترسمت فوتبال دارن،بروهمونجا بگیربرات قربونی میکنن خودشونم نفرفقیرسراغ دارن که بهش برسه.مادوسال پیش اینطوری کردیم.

سر مریزیگران برو عزیزم

خدا خودش بخیر بگذرونه براتون مرغ میدونم کوچه مرغیا دازن ولی نمیدونم خودشونم سر میبرن یا نه

سوال های مرتبط

مامان هانا مامان هانا ۱ سالگی
کاش یکی بیاد یه جمله بگه دلم آروم بشه...تو تمام این دو سالی که مادر شدم واقعا میتونم بگم از خودم از جسمم روحم توانم از تمام زندگیم واسه درست و سالم بزرگ کردن هانا گذشتم.یه نوزاد نارس با هزاران هزار دردسر بیشتر از یک نوزاد معمولی..تمام توانمو گداشتم براش که به بهترین و سالم ترین شکل بزرگ بشه با بهترین تربیت...شبایی که از خستگی له بودم اما کتاب خوندم سرچ کردم مشاوره گرفتم واسه رفتار صحیح با بچم...با شوهرم بحث ها و مجادله ها سر همین موضوعات...از خودم الان عصبی ام دلم داره میترکه یه مدته انقدر فشار مسائل مختلف روم بوده بخصوص مریضی های پشت سرهم هانا موضوع عفونت ادراریش که همه کار میکنم و خوب نمیشه و بازم کارش به بستری رسید...اانقدر تحت فشارم که امروز سر هانا بخاطر یه موضوع کاملا بی ارزش داد زدم یجوری داد زدم که بچم لرزید..بعدش بغلش کردم و زار زار اشک ریختم اونم با گریه من‌گریه میکرد و اشکامو پاک میکرد و مدام میگفت ماما ماما....دلم کبابه واسه بچم...واقعا حس میکنم به آخر خط رسیدم...دیگه توان ندارم.دیگه کشش ندارم...۴ ساعت داخل دسشویی باهاش بازی کردم تا بتونم نمونه ادرارشو بگیرم و نشد یه لحظه رفتم براش آب میوه بیارم و برگردم دیدم کلی ادرار کرده و من نبودم که ظرفو پر کنم انقدر خسته شده بودم که سرش داد زدم...اخه اون طفل معصوم ک مقصر نبود...واقعا حالم از خودم بهم میخوره..اون مادری که دلم میخواست باشم دیگه نیستم...تن بچمو لرزوندم....بخدا توان این همه فشار و استرس رو دیگه ندارم😒😔😔