بعضی وقتها نقش کودک رو برای بچه‌هاتون بازی کنید 👶🏻👧🏻
این بازیه شخصیتها باعث میشه خیلی از ریشه‌های لج کردن یا بهونه‌هاشون مشخص شه
خیلی تلاش میکنند تو نقش بزرگترا برن با اینکه کوچیکن
یه سرگرمی خوب براشونه
مثلا خرابکاریهاشون که شروع میشه یهو شما صدای بچه در بیاریدو جای اون نقش آفرینی کنید، بزار من هنه اسباب بازیاتو خراب کنم
من میخوام این ماشینتو پرت کنم بشکنه😅😅😅
اون موقع اونه که میاد تو قالب مادر یا پدر و راهنماییتون میکنه
و با حرفهای کوچولوش سریع قانع بشیدو ازش کمک بگیرید یا کاریکه فکر میکنید درسته هست رو بهش تویه اون موقعیت آموزش بدین
مثلا ما تازگیها عصبانی یا ناراحت که هستیم یا اگر ضربه زدنی تو کار باشه
من میشم پسر کوچولوی عصبانی که سریع میدوه و بالشت ضربه گیر میخواد( دو سه تا ضربه بهش میزنیم و تموم میشه ماجرا)

دیشب وسایل خورش لوبیا سفید آماده کردم برای ناهار بعد از چند روز اسفناج خوردن و سوپ پختن و عدسی داشتن🤤
که همسرم تماس گرفت و گفت امروز غذا میخرم👀👀 همسرم با غذای بیرون خیلی حال نمیکنه😅
منم پذیرای کارهای جدید😉
الانم با راد نشستیمو داره برام کتابهاشو که حفظه میخونه 😍😍😍

تصویر
۵ پاسخ

چه مادر عاقلی آفرین به شما😍

عزیزم بازم شخصی توچک کن

این بازی رو ما هم داریم هر خرابکاری که دخترم می‌کنه من انجام میدم دخترم فقط میگه ایراد نداره عزیزم.فدای سرت😂😂و من فقط شرمنده میشم😂

افرین ب شما مادر و همسر مهربون🫠

عزیزم😍😍

سوال های مرتبط

مامان باراد مامان باراد ۴ سالگی
امروز من دو ساعت رفتم استخر و قرار شد اين دو ساعت پدر و پسر با هم باشن. به محض بيرون اومدن از استخر با همسرم تماس گرفتم جواب نداد و تا برسم خونه ٤٠ دقيقه طول كشيد بازم هر چى زنگ زدم جواب نداد. اومدم خونه ديدم يه شيرينى نصفه گاز زده رو اوپنه، كفشاى باراد همه سر جاشونه و همه چيز شبيه اينه كه اينا با عجله رفتن بيرون. خلاصه يهو همه فكراى منفى با هم اومدن سراغم 🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
با مادرشوهرم تماس گرفتم ببينم شايد اونا خبرى داشته باشن ولى چنان برخورد عجيبى كردن كه نگرانى خودم يادم رفت. كلى منو سوال پيچ كردن كه تو كجا بودى و اين وسط متلك هايى شامل اينكه اونا كه تنها نميان اينجا ما كه خبرى نداريم و…. آخر هم با حالت قهر گفتن ما رو نگران كردى 😐😐😐
بماند كه همسرم زنگ زد و گفت تو پارك داشته بازى ميكرده با باراد و متوجه تماسا نشده و بارادم گير داده ميخواد با دمپايى بره و من اصلا حواسم به دمپاييا نبود. ولى مطمئن شدم در هر فشارى در هر استرسى بيشتر بايد خودم رو كنترل كنم و روى كسى حساب نكنم.
اين چندمين باره توى نگرانى باهاشون تماس گرفتم يا كمكى خواستم ولى به جاى كمك يا شنيدنم تازه بازخواستم كردن . بعضى از آدم ها هيچ وقت نميتونن امن باشن .
من هميشه همه جا ازشون تعريف ميكنم و براشون ارزش قائلم ولى هر بار يه اتفاق كوچيك ميفته با بعضى جمله ها و طعنه ها پرت ميشم به واقعيت.
مامان 💙راد💙 مامان 💙راد💙 ۳ سالگی
در مورد اضطراب جدایی
مامانهای عزیز هر عادتی هر رفتاری رو بخواید به بچه‌تون بدید یا حذفش کنید
زمان لازم داره و هیچی عادتی و رفتاری با یه بار امتحان کردن شما درست نمیشه
تکرار و استمرار تویه اون کاره که باعث میشه بچه یاد بگیره
با یه بار امتحان کردن و جواب نگرفتن بیشتر خودتون رو درمانده جلوی بچه‌ها نشون میدید چون اجی مجی لاترجی نیست
پس هر راهکاری تکرار و تمرین میخواد و ثابت قدمیه شمارو

در مورد ترس از جدایی
علتهاش زیاده، بین ۶ماهگی تا ۲.۵ سالگی ترکش کردید در صورتیکه نباید این اتفاق میوفتاده و پیش کسی میزاشتینش که مثل شما احساس امن بودن بهش داشته باشه
حالا که بزرگتر شده دلایلی که براش میارید منطقی نیست و دوست داره همراهتون باشه
سرگرمیهاییکه بعد از ترک کردنش در نظر دارید کافی نیست و تکراری شده
تویه حرفهاتون شنیده که در نبودش چه کارهایی کردین و جای خالیشو متوجه شده
از کسی چیزی شنیده راجب تهدید به اینکه اگه اینکارو بکنی مامان میره، بابا میره و …
🛑این چالش زمان لازم داره و صبر و حوصله شمارو
محبت زیاد، کلاسهای سرگرم کننده مختلف، همراه یکی از والدین بیرون رفتن
اگر سرگرم کاری هست مدام صداش نکنید و بزارید تویه خلوت خودش باشه
بعضی وقتها یک عامل خارجی مثل مریض شدن،بچه دوم ، محبت پدر و مادر به بچه‌های فامیل،از دست دادن پدر بزرگ یا مادربزگ و …دعوا و تنبیه زیاد بچه
خستگی پدر و مادر یا کم توجهی شون تو اون دوره باعث میشه بچه اون محبتی‌ که نیاز داره رو بدست نمیاره
برای همین حس میکنه داره والدینشو از دست میده
و این چسبندگی عوامل زیادی داره

شما ریشه ترس بچه‌اتو در آوردی؟

تازگیا پیرزن درونم به اینجور طلاها علاقه زیاد نشون میده😅😅😅
مامان ایلیا مامان ایلیا ۳ سالگی
دیشب ایلیا خیلی بیقرار بود و گریه کرد تو تاپیکام از علت این حال و هوای این روزاش گفتم
صبحم باز گریه کرد و ناراحت بود ولی خلاصه با صحبت آروم شد و رفت و البته گفت ب تارا جون بگو کلا کلاسم رو عوض نکنه مربیمم عوض نشه

خلاصه امروز اوضاع بهتر بود
بعدازظهرم حضوری نوبت مشاور کودک داشتم، از نوزادی تا امروز ایلیا مطرح شد
خلاصه این شد ک ایلیا علاوه بر استرس حس خشم هم داره الان باید خشمش تخلیه بشه، با خط خطی کردن، خمیر بازی، آشپزی ( پختن کوکو های مختلف ک اون ورز بده)
گفتن حس امنیتش کم شده با تایم مشخص بازی هر روزه ی ( مثلا هر. روز ۶ عصر) نیم ساعته هم از جانب من و هم جداگانه از جانب پدرش امنیت رو برمیگردونه
و نکته بعدی ک گفتن خیلی رفتاراش بابت سنشه و گفتن اصلا تو این سن بچه ها دقیقا آدمو عصبانی میکنن و مادر پدر نباید تو بازی بچه بیوفتن😅 حالا این یعنی چی؟
وقتی خسته و کلافه ای و بچه جیغ میزنه و گریه میکنه خشممون رو نفهمه سریع موقعیت رو ترک کنیم و خشممون رو تخلیه کنیم
وقتی بچه جیغ و داد میکنه ما هم بیوفتیم تو جروبحث اینجور میشه ک من مامان رو در زمان خشم هم دارم ک نباید اینطور باشه و ب مرور عادتش میشه


امیدوارم نکات رو رعایت کنم تا ایلیا زودتر آروم بشه و کوچولوهای همتون در آرامش باشن
مامان شنتیاا مامان شنتیاا ۴ سالگی
سلام‌ یه چیزی خیلی نگرانم کرده راجب پسرم میخوام ببینم طبیعیه یا با دکتری مشاوری مشورت کنم. با اینکه از بچگی به حرفاش گوش دادم سریع
تا حدودی جواب گرفته چیزی خواسته تونستم تهیه کردم هیچ وقت چیزی و نذاشتم خیلی بگه اصرار کنه بعد انجام بدم ولی پسرم نمیدونم اخلاق بد یا خوب حرفاش و خیلی تکرار میکنه در حد قفلی زدن یعنی اگه ی چیزی بخواد بگم فردا تا اون روز برسه همش میگه صبح هم یادش نمیره تا اون کارو نکنی براش ول نمیکنه و این موضوع هم خودمو هم بقیه رو ی جاهایی کلافه کرده مثلا میگه بازی کن ب هرکی ک باشه انقدر میگه تا طرف بلند شه بازی کنه خیلی وسط حرفامون میپره اصلا نمیذاره حرف بزنیم یا حتی من با گوشی هم بخوام حرف بزنم یکاری میکنه یا حواسم پرت شه یا قطع کنم سریع البته ک بگم هرچی من منعطف و سریع براش یکاری میکنم شوهرم برعکس زیاد باهاش بازی نمیکنه ی بازی هم بخواد بکنه انقدر بچه باید اصرار کنه بهش تا باهاش بازی کنه یا هرچی ازش بخواد هی باید بگه بهش هم میگیم باشه ولی باز میگه مثلا دیروز رفتیم بیرون خرید گفتیم پسر خوبی باشی اذیت نکنی برات آدامس که دوس داری میگیریم هر ۳ دیقه ی بار میگفت آدامس میخری آدامس میخری انقدر گفت شوهرم عصبی شد گفت اصلا نمیخرم بعد ی وقتایی رفتار شوهرم باهاش ی جوری میشه من فکر میکنم بچه مشکل داره حس منفی میگیرم عصبی میشم دعوامون میشه ی مورد دیگه هم هست ب شدت تنهاس و فقط من و باباشیم ک باباش اصلا براش وقت نمیذاره باز ی موضوع دیگه هم هست مثلا میگه موز داریم میگم نه میره چک میکنه این مثال راجب هرچی باید بهش ثابت بشه خودم این موضوع دوس دارم که اعتماد نداره زیاد ولی خب نمیخوام ب ماهم اینجوری باشه میخوام حرفمو قبول کنه