ریشه ترس و اضطراب ایلیا رفتار منه
وقتایی که خسته ام یا خودم استرس دارم و لحنم باهاش مناسب نیست بچم هم به شدت اضطرابی میشه
من از ۹ ماهکیش رفتم سرکار و دخترم رو گذاشتم خونه ی مادرم و اوکی هست الان .و الانم مثلا وقتهایی که پارک یا خانه بازی میریم ، من ک میشینم روی صندلی ، اگه دوستی پیدا نکرده باشه هی میاد منو صدا میکنه که بیا بازی کنیم یا ببین من دارم بازی میکنم .خیلی مستقل نیست.. الان با این توصیف بنظرت سال بعد بخوام بزارمش مهد ، زود کنار میاد ؟؟؟
اره دقیقا پسر من همینطور دخترم هم همینطور بود ولی خداروشکر بزرگترشده درکشم بیشتر شده ولی فعلا با پسرم درگیریم دیگه کاریش ندارم هرجا خواست بیاد میبرمش مخالفت نمیکنم تا باز بهم اعتماد کنه
پس من چی بگم که جز من پیش کسی نمیمونه و جدیدا یه عادت بدی پیدا کرده وقتی با باباش از بیرون میام خونه تو نمیاد گریه و داد و بیداد که باباش باید پیاده اونو ببره خیابونو بگردونه چه صب باشه چه دیر وقت اگرم نره چنان گریه و داد و بیدادی میکنه که بازم مجبور میشه به حرفش گوش کنه
پسرمن قبلاخیلی وابسته بودحتی میرفتم سرویس بهداشتی گریه میکردالان خداروشکربهترولی قبل رفتن حتمامیگم مامان میره حموم مامان میره ارایشگاه توپیش بابابمون میام بدفعه غیب نمیشم که بترسه
خداروشکر پسر من اضطراب جدایی نداره ولی خیلی من و باباشو میزنه واقعا موندم چطوری باهاش رفتار کنم
تو سن ۲ سال و ۲ ماه طبیعیه ولی ، درسته؟
پدر خودم باعث شده هر کی هرجا بخواد بره بچم بخواد دنبال بره و گریه زاری کنه🤦🏻
حتی یه تایمی میدیدم مثلا وقتی من تو اتاقم یا جلوی دید بچه نیستم بهش با شوخی میگفت مامانت/بابات رررررفففتتتت
بچه میگفت کجا میگفت خونتوووون ، یا مثلا اسم یه شهر دیگه و ....
جلوش ایستادم گفتم کارش غلطه جلوی من دیگه اینکارو انجام نداده نمیدونم پشت سرم انجام میده یا نه
ولی قشنگ میبینم پسرم که هر موقع میخواستم برم جایی بغلش میکردم خداحافظی میکردم میرفتم الان هی موقع خداحافظی میگه منم ببر منم ببر
بعد خودم هیچی رفتاراش باعث شده هررر کسی (دوست،فامیل، آشنا...) خواست جایی بره بچه ی التماسش کنه که ببرنش ...
هرچی مامانم توی تربیت بچه به روز و عاقله بابام برعکسش ........،🤐🤐🤐🤐
وااای چقدر خوشگله طلا .منم عاشقش شدم.سفارش دادی؟
من نتونستم هنوز ريشش رو پیدا کنم ولی دیگه پسرم پیش کسی نمیمونه که به دانشگام برسم
خاک تو سر شوهر من که همش بخاطر خواسته های خودش میگفت مامانی داره میره یا رفت میترسوندش حالا منو ول نمیکنه بچه
برا من تقصیر پدرشوهر خیر ندیدم شد خدا ذلیلش کنه بچم تا حدی خوب بود که شب میذاشتم پیش خواهرم استراحت میکردم
یه دعوای افتضاح صدا دار و زد و خوردی بینمون شد ارکانم بود خیلی ترسید دیگه ازون موقع به بعد مث کوالا بهم چسبیده و حتی اگر کسی باهام شوخی هم کنه میترسه واقعا موندم چیکار کنم از صداها هم دیگه میترسه
یه روز که رفته بود کلاس دیر رسیدم یعنی از اون روز نه کلاسی رفت نه از من جدا میشه
دختر منو که مادربزرگش نابود کرد ... شده ی بچه پرخاشگر و نگران و اضطراب جدایی گرفته گاهی وقتا یه بزرگتر یه اشتباهی میکنه باید هزاران هزینه و کلاس و پیگیری و... انجام بشه تا یه درصد بچه برگرده از اون خرف نامربوط یا اتفاق بد
بچه من به شدت اجتماعی بود تو دو سالگی از بغل عموش خورد زمین ، که یه اتفاق بد بود و زبونش شکافته شد ،بعد از اون دیگه انگار که فکر میکرد پیش من نباشه یه اتفاق بد میفته براش نسبت به همه کس و همه چیز بی اعتماد شد و چسبید به من
هنوزم که هنوزه من در تلاش برای بهتر شدنش هستم و فقط دارم رو احساس امنیتش کار میکنم
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.