بچه داری واقعا سخته واقعا یعنی من یکی غلط بکنم به دومی فک بکنم
واقعا بچه داری سخته🥲
من هی به همسرم میگم اونایی که میگفتن بچه بیارید بچه بیارید چرا از سختی ها و مسعولیت هاش هیچی نمیگن....
منم خیلی از طبیعی میترسیدم تا ۳۴هفته بریچ بود گفتم شکر سز میشه ۳۷هفته رفتم سونو چرخیده بود دکترای سنندج هم که میدونی نامه سز نمیدن و باید میرفتم همدان و زیر میزی و بیمارستان خصوصی و خلاصه قیمت هارو دراوردم پول کم میاوردیم باید طلا میفروختم😅که منم دلم نیومد گفتم چه کاریه میرم ماما همراه میگیرم و رفتم کلاس ورزش بارداری و توی جلسه ی سوم دردام شروع شد کلی تو خونه هم ورزش هامو سه وعده انجام میدادم این کارا خیلی بهم کمک کرد درد های زایمانم با تنفس رد میکردم اما مرحله ی بعد فول شدن که زور زدن بود برام بدترین خاطره س چون هی میگفتن خوب زور نمیزنی بچه تو کاناله خفه میشه و خودشون رو مینداختن روم یعنی علانن من میمردم کلا نفسم میرفت(ناوسکم بریا بخوا)بعدش که بچه دنیا اومد....
آره واقعا منم فکر میکردم فقط قسمت زایمانش سخته دیکه بقیش کاری نداره اما به معنای واقعی دهنم سرویس شده
زایمان فوق العاده سختی داشتم چون خودم درد نداشتم و چون فشار بارداری داشتم و بندنافم تک شریان بود ۳۸ هفته ختم بارداری دادن و بستری شدم رحمم حتی یه سانت هم باز نشده بود و تقریبا ۲۰ ساعت دردکشیدم تا چهار سانت شدم ولی خب بعدش سریع پیشرفت کردم ولی در کل خیلی درد کشیدم خیلی طولانی بود زایمانم الان که بهش فکر میکنم بغض میکنم
من ک بچم ساعت ۲ شب تا الان هنو بیداره دو سه بار بردم خابوندمش بس گریه کرد لباش کبودشده
دیگ گو......... ه بخورم ب دومی فک کنم
آخی چ جالب... من یکم از زایمان طبیعی میترسیدم ولی دوست صمیمیم بچه اولش طبیعی بدنیا اومده بچه دومش آنزیم کبدش بالا رفت تو ۳۶ هفته سر اجباری شد طفلی اون اینقدر باهام صحبت کرد اینقدر توضیح داد که طبیعی خیلی بهتره دیگه راضی شدم ب زایمان طبیعی.
خداروشکر روند زایمانم خیلی خوب پیش رفت تو ۳۷ هفته و ۶ روز ساعت تقریبا دو و نیم شب از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی حس کردم بعد ادرار ی آبی خیلی کمی ازم اومد سرفه کردم دوباره یه ذره اومد فهمیدم کیسه آبه شوهرمو بیدارم کردم رفتم حموم و آماده شدم رفتیم بیمارستان ساعت ۳ بعدازظهر نازگلم بدنیا اومممممد
البته که سه ساعت خیلی ناجور درد کشیدم ولی دخترم که بدنیا اومد همه دردا تموم شد ... اینقدر حالم خوب بود اصلا باورم نمیشد
دقیقا عین من اینایی که تعریف کردین منم همینجور بودم حتی نامه سزارینم گرفته بودم ولی سه روز جلوتر دردم گرفت طبیعی زایمان کردم چقد گریه کردم که نمیخام طبیعی زایمان کنم و بعد اززایمانم میگفتم باورم نمیشه که طبیعی شد
من فوبیا نداشم خیلی استرسی نیسم
ماما همراه گرفتع بودم قبلش بعد ک دردم شروع شد رفتم بیمارستان زنگ زدم اومد
خیلی خوبه یکی بهت اون لحظه قوت قلب بده و کنارت باشه
نمیگم زایمانم راحت بود ولی قسمت جهنمش وقتی برای من شروع شد ک موقع بخیه خونریزی کردم چون جفتم بسختی جدا شد و بدنم بشدت ورم کرد و بافت بدنم بد بوددوساعت تمام طول کشید ی بخیه بزنن چون هی گوشتم پاره میشه و بخیه ها کنده میشدن
چه عکس قشنگی چه پاییز زیبایی
آره باهات موافقم
منم طبیعی بودم همش آیه الکرسی میفرستادم استرس داشتم هی میگفتم نمیتونم اما وقتی دنیا اومد آنچنان که میگفتن هم برای من سخت نبود خداروشکر خیلی زایمان خوبی داشتم دردش هم خدا داده دیگه تحملشم میده
من باز برعکس طبیعی میخواستم یک روزم دردشو کشیدم آخرم سزارین شدم😑😩
وای اره همیشه فک میکردم بچه بدنیا بیاد راحتم اخه حاملگی من بدترین حاملگی بود
سزارین شدم و خیلی راضی ام😅 الان شکر خدا فسقل خان سالم و سرحاله و هر روز یه شیطنت جدید رو میکنه برامون فقط دیگه نمیدونم برای سرگرم کردنش چه غلطی کنم🤣🤣🤣
من سز کردم از همون اول چون پزشکم و بیمارستانم خصوصی بود زیر میزی دادم و دکترم قبول کرد البته اینم بگم من به شدت ورم کرده بودم و آزمایش دادم کراتینم رفته بود بالا و دکترم تو ۳۸هفته ختم بارداری زد برام و سز کردم خیلی ترس داشتم اما واقعا خیلی راحت بود فقط سوند خیلی اذیتم کرد
خیلی بچه داری سخته واقعا خیلی
من بارداری خیلی خوبی داشتم اما زایمان طبیعی افتضاح کیسه آبم پاره شد ۳۷ هفته و اینا بودم ۲۰ ساعت زایمانم طول کشید دردای وحشتناک که عمرن دیگه طبیعی بچه بیارم
منم فوبیا داشتم دکترا بهم نامه سزززدادن
حالامغازع داریم ب کارام اضافه شده
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.