تجربه زایمان طبیعی:
بچها من ساعت ۲ شب کیسه آبم باز شد ساعت ۱ خوابیده بودیم قبلش خونه رو تمیز کردیم با شوهرم. تقریبا زیاد کار کرده بودم ، ۳۷هفته و ۵روزم بود قرار بود دو روز بعدش برم دکتر معاینه تحریکی انجام بده
سه هفته ای میشد هر روز ورزش و پیاده روی داشتم ..اون شبم همینجور داشتم درباره نقاط فشاری تو نت اطلاعات جم میکردم دیدم یهو زیرم دااااغ شد و اصلا بند نمیاد ..دروغ چرا استرسم گرفتم چون تو روستا بودیم و تا ب بیمارستان رسیدیم نیم ساعت شد. خلاصه شوهرمو ک تازه خواب رفته بود بیدار کردم سعی کردم ارامش خودمو حفظ کنم. شوهرم خیییلی ترسیده بود چون خیلی ازم اب میریخت .تو اون‌شرایط من امیرو اروم کردم هی دور خودش میچرخید نمیدونس چکار کنه ..خلاصه سریع جم کردیم حاضر شدیم شوهرم رفت دنبال مامانم و اونو اورد پیش دخترم و ما رفتیم بیمارستان.. هی نفس عمیق میکشیدم و خودمو آروم میکردم. از پایین بیمارستان تا دم در زایشگاه فقط اب بود ..اصلا فکر نمیکردم اینقد اب دور بچه باشه😯 هیچ دردی نداشتم تا کارامو کردن ساعت ۳شد معاینم کردن که ۴سانت بودم .استرسم تموم شده بود چون صدای قلب بچمو دیگه میفهمیدم و میدونستم حالش خوبه

۲ پاسخ

منم همین طوری شدم
فقط من ۱۳ ساعت کامل درد کشیدم از آخرم سزارین شدم

چقدر سخت

سوال های مرتبط

مامان نیلا مامان نیلا ۳ ماهگی
مامان دیار💙 مامان دیار💙 ۲ ماهگی
گفتید که بیام از تجربه زایمانم بگم
من ۲۳ ام ساعت ۱۱ظهر کیسه آبم خونه پاره شد ۱۲ رفتم بیمارستان تا بستریم کنن ۲شد،اما خودم درد نداشتم فقط همینجوری آب میریخت و بوی بدی میداد ،رفتم بلوک زایمان و سرم و آمپول فشار زدن من ساعت ۳ونیم دردم شروع شد همراه با درد زیر دوش اسکات زدم و ورزش کردم البته من یک هفته بود که دهانه ۲سانت باز بود ،خلاصه هی معاینه میکردن میگفتن ۲سانتی ولی خوبه نرمه ،دردا و انقباضای من هر یک دقیقه یکبار بود خیلیییییی زیاد اذیت شدم ،دیگه داشتم از حال نیرفتم از درد میگفتم اسپاینال میخوام میگفتن تا ۶سانت نشی نمیزنن ،ساعت ۸شب معاینه کردن گفتن ۵سانت شدی قرار بود ماما همراهم از ۴سانت بیاد ،بهش زنگ زدن اومد ،ساعت۱۱شب شد من ۸سانت بودم ماما منو برد تو‌ وان و آبزن ریخت تو‌وان و ماشاژ و ورزش داد که من یکم تو آب آروم شدم نیم ساعتی اون تو بودم اومدیم بیرون دوباره معاینه کردن ۹سانت بودم زود زدنام شروع شد ،همه اومدن بالا سرم منم ساعت ۱۲:۴۰شب زایمان کردم بخیه هم ۳تا بیرون خوردم بقیه هم داخل
مامان آراد مامان آراد روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
جمعه من ۳۵ هفته و ۵ روز بودم ساعت ۴ صبح بود که آبریزش داشتم ولی خب چون بچه اول بود نمیفهمیدم چون روی دستمالم امتحان کردم زرد بود دیگه گفتم شاید ترشح
تا ۸ صب هر موقع دراز میکشیدم یه دفعه اب داغ خالی میشد تا اینکه ۸ صبح جمعه با مادرم تماس گرفتم گفتم شوهرمم ساعت ۷ رفته بود سرکار تا مامانم بیاد دنبالم من ساک بچه رو جمع کردم با شوهرم تماس گرفتم با مامانم رفتیم بیمارستان سوم شعبان وقتی رسیدیم خانمه چک کرد گفت نه این ترشحه خیلی زیاده به دکترم زد دکترم گفت ازش تست بگیرین و نوار قلب بچه رو چک کنین اگر کیسه اب نبود بگین فردا بیاد پیشم اگرم که کیسه آب بود بگین بره یه بیمارستان که دستگاه داشته باشه
اونم گفتن ما نداریم برین یا اکبرآبادی یا مهدیه
دیگه مامانم رفت تست رو تهیه کرد ۱ میلیون تا خانمه یکم جلدشو باز کرد دید آبم یه دفعه ریخت روی زیرانداز زیر مریض
دیگه خانمه گفت برم یکی از بیمارستان هایی که گفت منم چون قبلا اکبرآبادی رفته بودم رفتم اکبرآبادی دیگه اومدم اوژانس معاینه کردن گفتم پاره شده ان اس تی جنین رو گوش دادن بعدش هم ماسک اکسیژن و سرم وصل کردن ساعت ۱۲ هم بود که منو فرستادن ال دی ار برای زایمان
مامان دختری🥹✨🫀 مامان دختری🥹✨🫀 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت ۱
من ۳۷ هفته معاینه تحریکی شدم دکترم بهم کپسول گل مغربی داد شبی یکی استفاده میکردم ولی جواب نداد ۳۸ هفتم تموم شد ولی زایمان نکردم که بهداشت بهم گفت باید یک روز در میون باید بری و nst بدی من دو روز در میون میرفتم هر بار هم معاینه میشدم و یک سانت بودم تا اینکه خودم رفتم داروخونه و شیاف گل مغربی گرفتم شب دوتا گذاشتم صبح هم دوتا عصر هم دوتا بعد بعد دو ساعت همش حس ادرار داشتم حالت دل‌پیچه داشتم شاید هر دو دقیقه میرفتم دسشویی اصلا دست خودم نبود پا درد پریودی گرفتم و اصلا فک نمی‌کردم اینا علائم زایمان باشه تا اینکه یه دردی زیر شکمم گرفت و ول چون صبح خیلی تحرک داشتم گفتم خستم رفتم دوش گرفتم خودمو تمیز کردم 😅 یکم ورزش کردم زیر دوش دیدم دلم بهتر نشد و هنوزم درد دارم بازم گفتم طبیعیه آمدم خونه دراز کشیدم خوب نشد شدیدتر هم شد ساعت ۸ شب بود دیگه به مامانم گفتم و آماده شدم ۳۹ هفته و ۳ روز بودم تا رفتیم بیمارستان ساعت ۱۱ شد اونجا نوار قلب گرفتن گفتن ضربان قلب بچه ضعیفه دوباره گرفتن بازم گفتن ضعیفه معاینه کرد ۲ سانت بودم گفت برو خونه تو درد زایمان نداری تا ۴ سانت هم نشی بستری نمیکنم منم چون از خونه تا بیمارستان ۱ ساعت نیم راه بود گفتم همینجا میمونم اونا هم چون بستری نبودن برقارو خاموش کردن رفتن خوابیدن منم با درد راه رفتم تا صبح کل شب بیدار بودم ورزش کردم پیاده روی کردم پله بالا پایین رفتم صبح ساعت ۶ معاینه کرد گفت هنوز ۲ سانتی اونجا دیگه قلبم نزدیک بود وایسته آخه با اون همه درد یا اون همه پیاده روی کل شب بیدار بودم بازم تغییری نکرده بودم دیگه گفتم میرم تو ماشین یکم استراحت کنم
مامان Shahan♡ مامان Shahan♡ ۶ ماهگی
تجربه زایمان (سزارین1)
38 هفته بودم رفتم پیش دکتر که نامه بستری بگیرم دکترم تاریخ زایمان همون 40 هفته زده بودکه داخل سونو بود 3/13 انقد اصرار کردم گفتم استرس دارم میترسم دردم بگیره نامه بستری3/6 داد
دوشب قبل عملم رفتم پیش دکتر آمپول بتامتازون 6تا شبی 3تا زدم برای ریه بچه بهم گفت ساعت 9 صبح برم بیمارستان صبح ساعت 4 سوپ رقیق و له شده بخورم من اون شب تا صبح بیدار بودم قرآن میخوندم خیلی استرس داشتم تا صبح شد حاضر شدیم با شوهرم مادرشوهرم رفتیم سمت بیمارستان مامانم قرار بود بابام بیاره
خلاصه رفتم تشکیل پرونده دادیم 1 ساعتی طول کشید من داخل بخش زنان بودم همسرم کارای بستری پایین انجام می‌داد ساک بیمارستان برام آوردن لباسامو عوض کردم فشار ضربان قلب بچه رو گرفتن ازم سوال میپرسیدن بعدش رفتم داخل اتاق بهم سرم و سوند وصل کردن خیلی از سوند میترسیدم ولی آنقدر درد نداشت یک سوز یه ثانیه ای بود نفس عمیق خیلی خوبه بکشی دوساعتی گذشت هنوز دکترم نیومده بود بیمارستان خلوت فقط من تنها بودم تو اون بخش استرس نگرانیم بیشتر می‌شد تا اینکه شوهرم مامانم آمدن پیشم آروم شدم ساعت 12 شد 1 شد هنوز دکتر نیومده بود من سردم شده بود میلرزیدم یکم یک پرستار امد ساعت 2 اینا بود فکر کنم ویلچر آوردن که بریم اتاق عمل لرزم بیشتر شده بود شوهرم مامانم دیدم دوباره اشکام می ریخت میترسیدم تا دم در اتاق باهام بودن بعد جدا شدیم اینو بگم من بشدت از زایمان طبیعی میترسیدم تو دوران بارداری استرس زیادی کشیدم برا اینکه دکتری قبول کنه سزارین انجام بده