پسر من خیلی بدقلقه واقعا نگرانشم
دوماه دیگه باید مدرسه برم مرخصیم تمومه پسرم با هیچکس نمیمونه واقعا اعصابمو بهم ریخته
رو پای هیچکس نمیخوابه شیر و غذا نمیخوره نمیدونم چی ب سرم میاد
اخه جایی هم نداشتم که برم عادت کنه، همش نمیشه خونه مردم رفت که
با اینکه خونه مامانم زیاد میام چند بار با مامانم تنها گذاشتمش غش کرده از گریه
با هیچکسسس نمیخنده و بغل هیچکس نمیره جز من و باباش
واقعا جایی میرم خسته میشم همه مسئولیتا گردن منه

وای خواهر منم مرخصی زایمان مادران گرفته دقیقاً بچه اش مثل شماست البته بچه منم همینجوری ولی من شاغل نیستم خواهرم میترسه کارش رو از دست بده هم نمی تونه بچه اش رو جایی بذاره خواهر من معلم

عادتش باید بدی میدونی چجوزی، اگه خونه مادرت نزدیکه مثلا دو ساعت یساعت بعد ناهار یا شام ببر خودت برگرد تا عادت کنه
البته دور سخته نزدیک بودین بهتر بود

منم شرایطم همینه هیچ کسی رو هم نداشتم که یه ساعت برم خونشبچم دو تا آدم ببینه فقط خودمون رو دیده بچم من فعلا تا یکسالگی مرخصی گرفتم ببینم چی میشه

همش ببرش بیرون. هر روز این کارو بکن خونه. مادر شوهر و مامانتم هی برو. گاهی بزار پیششون. در حد ده دقیقه تا نیم ساعت کم کم زیادش کن تا عادت کنه.

برعگس دخترمن باهمه خوبه حتی کسی ازتوکوچه بیا یه لحظخ نگاه میکنه طرف بعدخوب میسه
گاهی اوقات میگم بودونبودمن براس فرقی نداره
فقط به همه میگ ماما

جدیدا که روزا هم نگه می‌داشت یکی رو متوجه شدم شبا به خاطر ترس از جدا شدن از من گریه می‌کنه چند بار بیدار میشه دیگه چند وقت اصلا تنهاش نذاشتم با مامانم

خوب الان عادی یه تو این سن بچه خودش و شمارو یه نفر می‌دونه اظطراب جدایی داره من بچه هام‌از اول گذاشتم با مامانم مهمونی و عروسی جایی رفتنی گاهی دوتایی شبا هم موندن باهاش ولی الان یکی از بچه هام اصلا نمی‌مونه یکی خیلی دوست داره با اونا بمونه

پسر من همینجوری بود خونه منم ساکته و زیاد جایی ندارم برم
۲ هفته رفتم شهرستان.. اونجا شلوغتره هفته اول هرکس نگاش می‌کرد گریه میکرد از هفته دوم ببعد بهتر شد بغلشون میرفت

ب مامانتون عادت نکرده تو این مدت؟

وای همدردیم🥲🥲🥲

باید بیشتر بیرون بری، تا درست بشه