۱۲ پاسخ

من انقد شوهرم سر دخترم حساسیت نشون داده و یه طور رفتار کرده ک‌ انگار راجب بچه داری حالیشه و من هیچی نمیدونم. ب دومی فکرم‌نمیکنم به هیچ عنوان

اگر به خاطر پسرت میگی که باید بگم خیلی لطف بزرگی در حقش کردی که براش یه خواهر آوردی ، داشتن خواهر نعمت بزرگیه و خداوند این نعمت رو نصیب پسرت کرده

این روزام میگذره عزیزم..وقتی بچه هات باهم همبازی شدن و دیگه اویزون تو نبودن میفهمی چه کار خوبی کردی

وضعیت من از تو خیلی بدترع و این فکر دیوونم کرده

من تو اطرافیانم هر کی که یه بچه بزرگ داره دیدم که میگن پشیمونن که چرا فقط یه بچه دارن و الان دیگه برای بچه دوم خیلی دیر شده

من منم دوتا گل پسردارم خداروشکر. 3سال سه ماه فاصله سنی دارن

به این فکر کن که همیشه ما کنارشون نیستیم باید یه خواهر یا برادر داشته باشن. انشالله خدا ۱۲۰ سال عمر بهتون بده و سایتون بالاسر بچه ها باشه.
به این فکر کن که ما هر چقدرم براشون وقت بذاریم هیچ وقت نمیتونیم جای یه خواهر و برادر و همسال خودشون باشیم و اونا از داشتن یه همبازی هم سن سال خودشون و از جنس خواهر و برادر بیشتر لذت میبرن.
این که ما بهشون خوب نمیرسیم ساخته ذهن ماست. بچه ها از داشتن خواهر و برادر خیلی لذت میبرن و احساس غرور میکنن پسر من که ۵ سالشه این حس رو داره

منم همیشه از همین میترسم که در آینده اگه بچه دوم بیارم واسه بچه اولم کم نذارم یه موقع😭😭

من بچه هام ۱۸ماه فاصله سنی دارن منم بعضی موقع فکر های تورو میکنم ولی چکار کنیم خدا داده باید جوری به هردوشون برسیم

منم دختر اولم ۹سالشه خیلی ناراحتم که داره همه چیشو با خواهرش شریک میشه و همه چیزش نصف شده ولی اینا عذابیه که ما داریم میکشیم و این قانون طبیعته... با اومدن بچه ی دوم اولی مسئولیت پذیرتر میشه و از اون حالت لوس بودن در میاد... خیالت راحت کار درستی کردی... بیشتر به پسرت محبت کن تا همه چی جبران بشه

درست میشه این روزا عزیزم
الان بچه دومت چالش زیاد داره، نگهداری زیاد داره، برای همین این حال رو داری و خسته ای

چقدر فاصله سنی بچه هاته عزیزم

سوال های مرتبط

مامان سودا خانوم مامان سودا خانوم ۳ ماهگی
خانما حالم خیلی بده هم خسته ی روحی هستم هم جسمی
ناشکری نمیکنم ولی گاهی میگم بچه فقط یکی اونم بخاطر ارضا شدن غریزه ی پدرو مادری...
واقعا دیگه کم آوردم هی که درمورد بچه دوم آوردن سوال میکردم یه سری ها میگفتن خیلی سخته و اوضاع بهم ریخته میشه یه سری ها میگفتن نه بچه ی دوم راحتتره و آسونتر میتونی بزرگش کنی...
ولی الان که نزدیک دوماهه از تولد بچه ی دومم میگذره میگم واقعا بچه دوم آوردن خیلی سختتره حس مسئولیت بیشتر آرامش کمتر شلوغی بیشتر استراحت کمتر تنهایی و خلوت داشتن کمتر ...
یه وقتایی به خودم میام میبینم خودمو کلا فراموش کردم انگار که اصلا وجود ندارم و تمام وقتم شده بچه هام
از طرفی همش عذاب وجدان دارم حس میکنم نمیتونم اونجور که باید واسه هرکدوم از بچه هام وقت بذارم پسر بزرگم وابستگیش بیشتر شده و همش دنبال جلب توجهه از طرفی عصبی و پرسروصدا و شلوغ کار و حواس پرت شده مدام میخواد تو دست و پای من باشه کارای شخصیشو مستقل نیست و باید حواسم بهش باشه ولی اونجور که باید نمیتونم یا اگرم بتونم اینقد خسته و بی حوصله ام که بیشتر اوقات سرش داد میزنم و بعدش پشیمون میشم اونقدری که باید نمیتونم باهاش وقت بگذرونم و این مسئله هم منو هم پسرمو آزار میده
دخترم تازه داره دوماهش میشه و کلی چالش پیش رو داره و همش نگرانم مثلا یکی از نگرانی هام واکسن دوماهگیشه از طرفی خیلی مراقبت و مواظبت میخواد همش میخواد بغلم باشه اونم بغل میکنم یا کارام میمونه یا پسرم حساس میشه دوست دارم بیشتر باهاش وقت بگذرونم اما نمیشه آخه نوزادی بچه اولم همش با استرس بخاطر بی تجربگی گذشت حالا که واسه بچه دوم تجربه ام بهتره و استرسم کمتره چالش های دو فرزندی نمیذاره بیشتر حال کنم با نوزادی بچم