۴ پاسخ

اخیی منم منتظر بودم ببینم مو داره یان الان تموم وجودمه لحظه ای که گزاشتن صورتم گریه میکردم همسرم چشش رومن بود تا نیم ساعت فقط بعدا به بچه نگاه کرد حواسش پیش من بود کلا ازاول تااخر پیشم موند خواهرشوهرم هم اونجا بود

ای جونم 😍
خدا برای هم حفظتون کنه الهی

طبیعی بودی؟

اصلا*
اشتباه تایپی بوپ

سوال های مرتبط

مامان امیر 💙 آراد 🩵 مامان امیر 💙 آراد 🩵 ۲ ماهگی
پارت چهارم سزارین یهویی
بعد از اینکه سر شدم یه خانم پرستاری بود بالای سرم بود دکترم بود پرستار نبود خیلی مهربون بود یعنی مهربون‌تر از هر چیزی که تا حالا دیده بودم و هر کسی صورت منو ناز کرد منو بوسید گفت دختر قشنگم تو با این همه ضربان قلبت که بالائه با این تیروئیدی هم که داری این خیلی برات خطرناکه نفس‌های عمیق بکش به چیزای خوب فکر کن یه خورده دیگه صبر کنی پسر کوچولوتو بغل می‌گیریم اسم پسرمو ازم پرسید گفتم که می‌خوام اسمشو بذارم آقا آراد 🩵
همون لحظه یادم افتاد که توی این چند ماه بارداری خیلی کسا بودن که بهم گفته بودن برای ما دعا کن اون لحظه زایمان باورتون نمی‌شه دونه به دونشونو یادم بود حتی اون دست فروشی که ازش دمپایی خریدم که ببرم بیمارستان خانمه که فهمید من برای بیمارستان می‌خوام ببرم بهم گفت من به تو تخفیف میدم
مابین ترس و استرس و دعاهام بود که دیدم صدای پسرم به گوشم رسید اصلاً همه چی یه لحظه یادم رفت انگار اصلاً توی دنیای دیگه‌ای بودم پسرمو اون تا اون چند دقیقه‌ای که بیارنش پیشم کلاً چند دقیقه سه چهار دقیقه شاید طول کشیده بود ولی برای من سه چهار سال گذشت
همین که دیدمش با صداشو شنیدم اصلاً ناخودآگاه اشک از صورتم سرازیر می‌شد ونایی که می‌خوردم متوجه می‌شدم ولی دیگه بعد از شنیدن صداش دیدنش دیگه هیچ چیزیو متوجه نشدم
یه لحظه تماس پوستی و برقرار کردن صورتشو به صورت من چسوندن منم چند تا بوس پشت سر هم کردم لی لذت بخش بود واقعاً واسه همتون این لحظه رو آرزو می‌کنم که بچه‌ها تون رو تو بغلتون بگیرید
مامان فندوق کوچولو 😍 مامان فندوق کوچولو 😍 ۶ ماهگی
یک لحظه بیاین لطفا🥲





کیا بعد از بدنیا اومدن بچه زندگیشون صد و ۸۰ درجه تغییر کرده؟
خداروشکر میکنم که گل پسرم هست ناشکری هم نمیکنم.
اما از وقتی بدنیا اومده دیگه همسرم اصلا بهم توجه نمیکنه انگار که مت کلا تو خونه وجود ندارم،🥺 همیشه میومد سمتم محبت و فولان و ..... اما از بعد بدنیا اومدن بچه حتی بهونه گرفت و جای خوابش رو از ما جدا کرد. الان نزدیک سه ماه هست که جدا میخوابیم و این خیلیییییییییییییی بده چون بیشتر داره سرد میشه انگار🥲
هر چی تلاش می‌کنم و بهش توجه میکنم انگار نه انگار، انگار فقط بچه هست و تمام. صبح بیدار میشه میدوعه سمت بچه میخواد بره اصلا از من خداحافظی نمیکنه میگه خدافظ بابایی. و بیدار میشه بچه میخواد بخوابه بچه میخواد بره بچه بیاد بچه. رسما منو زده کنار. و من افسردگی داشتم و خوب شدم اما انگار منم دارم سرد میشم و بی تفاوت و دلم نمیخواد اینجوری بشه.😭😭😭😭 با اینکه هر چی تلاش میکنم برای محبت و توجه و بهش خوبی میکنم و اینا فایده نداره.
واقعا خداروشکر از وجود گل پسرم، اما حقیقتا دلم خیلیییییییییییییی برای زمان بدون بچه تنگ شده انگار همه چی خیلی خوب بود. چرا یهو اینجوری شد واقعا😭