۱۵ پاسخ

اینو شاید از روی این زده که خودش دلش پسر میخواسته نشده گفته بزار دل تو رو بسوزونم .بچه آوردن و نیاوردن کسی به کسی ربطی نداره .

همه همینن به حرف کسی گوش نده ؛ قبل اینکه بچه دار شم میگفتن بچه بیار؛ بچه اولم دختر شد گفتن پسر نمیخوای بعد چهار سال خدا بهم پسر داد الان گیر دادن واسه دختر خواهر بیار 🤣مطمئنم بعد از اونم‌میگن واسه پسرت برادر بیار 🤣🤣🤣😅

ولشون کن بابا شاید از حسادت یه زری زده
باید میگفتی همین که شما دختری و به مقام مادری رسیدی کافیه، من مادر نیستم ولی همین که بچم دلش باهام خوشه برام کافیه
مادر روانی با سه بچه بهتره یا مادری که یه بچه داره ولی روح روانش حال دلش خوبه و به بهترین نحو بچشو بزرگ میکنه

بنظر من تجربه شخصی ام اینه راز زندگیت به کسی نگو.. واسه بچه هم محل نده .. من بودم دیگه پیشش نمیرفتم

دقیقا منم زیاد میشنوم ک تا دختر نداشته باشی طعم پدرو مادر شدن رو نمیچشین و دختره که ادمو ب اوج مادرپدربودن میرسونه
خونواده شوهرمم همینن، برادرشوهرم یه پسزودخترداره همش میگن وای همه دنیا یه طرف دختر یکی یدونمونم یه طرف
اینقد لجم میاد ک نگو

واااا چ حرف مزخرفی.بچه دختر و پسر ک فرق نداره.جگرگوشه مادر دیگ.کسی ک با سه تا بچه همچین حرفی میزنه باید ب عقلش شک کرد

شعورش نمیکشیده بیخیال .بگو تصمیم شخصیه

منم دوستم بهم گفت دختر یه چیز دیگس خدا منو خیلی دوست داشته ک بهم دختر داده درحالی ک من حامله بودم دلم دختر میخاست ولی گفتن پسره💔اون روز اشکم دراومد تو حاملگی بودم حساس بودم خیلی گریه کردم ولی خب الان پسرامو به هزارتا دختر نمیدم هرچیزی شیرینی خودشو داره ولی خب به نظرم فرقی نداره دختر و پسر

سلام گلم...ایییی ولش کن بابا حرف هیچکسو گوش نده منم مثل تو یکی داشتم انقد گفتن دوتا پشت هم خوبه باهم بزرگ میشن خر شدم دومی هم پشت بند این حامله شدم یعنی بخدا مردم و زنده شدم تا اینجا رسوندمشون روانی شدم.هیچوقت حرف هیچکسو گوش نده اول خودت و روانت مهم باشه دیدی توانایی داری میتونی دومی بیار تمام

عه سلام کجایی خوبی ؟
پسرت خوبه بهتر شده
واقعا که من واقعا خندم میگیره که چقد باید خودشو دخیل بدونه و دخالت کنه که حتی بعد از اینکه گفتی کلا نمیخام بازم این حرفو زده باشه

موافق تک به تک جمله هاتم 🤚

منم بهم میگن چرا بچه دوم نمیاری از این حرفا شوهرم میگه نمیتونم هنوز خرج دوتا بچه رو بدم فعلا یکی بسه

فرق بین بچه پسر دخترنیس بعضی زن ها میخوان حرفی زده باشن شاید از حسودی یا بی فکری خدا واسه همه هردونعمت بده هردو یجور شیرین
وتو این زمانه یدونه هم زیاده

حرف دیگران رو گوش نکن منم از این حرفا زیاد میشنوم شاید کسی شرایطش رو نداشته باشه بچه بیاره شایدم صبح یکی شب یکی بیاره به کسی ربطی نداره مگه دیگران میخوان تربیتش کنن پس انداختن مهم نیست خوب تربیت کردن مهمه

حالا باز شما خوبه اختیار بچه دار شدنتون دست خودتونه من بچم تک و تنهاست همینم معجزه شد ... اینقد این ور و اون ور جلو بچم بهم گفتن بچت تنهاست دخترم هوایی شده چرا من تنهام چرا ما نی نی نداریم... چرا تو مثل بقیه مامانا چندتا بچه نداری؟ عروسک میگیره دستش خیالبافی میکنه که مثلا نی نی داریم
واقعا بعضی سوالاتش ناراحت کننده ست

سوال های مرتبط

مامان رهام مامان رهام ۴ سالگی
سلام.پسرم آزمایش خون ۴ مرحله ای رو داد🥲واسه هورمون رشد.خیلی بده. بچه هلاک میشه‌. اگه میدونستم و دکترش گفته بود چجوریه، عمرا نمیبردمش. بنظرم نبرین بچه هاتونو‌.یا حتما به دکترش بگین لازمه یا نه.من دارم از عذاب وجدان میمیرم😭توی مرحله ی اول، ۵ تا شیشه خون از بچه گرفتن.بعدم به فاصله، نیم ساعت نیم ساعت، ۳بار دیگه.هربار یک شیشه. بچم داغون شد🥴😩همش به خودم گفتم خاک توسرم تقصیر منه که روی رشدش حساسم.ولی واقعا نیاز بود چون چندماهه رشدش ثابت مونده و دکتر گفت باید همه ی علتهارو بررسی کنیم.الانم از خواب بیهوش شده.از ترسم هی با گریه میرم صدای نفسهاشو چک میکنم🥲پدرشوهرمم مثلا اومده بود کمکم.انقد از ناراحتی، زیر لب غور زد اعصابم داغون شد.هی نوچ نوچ میکرد و میگفت وای یعنی لازم بود،؟! واحب بود! بچم گناه داره! آخه ۴ بار !!! فلان .تا رسیدیم خونه و توی بغلم خوابیده بود، مادر شوهرم زد تو صورت خودش و گفت وای بچم چیکار کردین ؟! وای بچم چش شده اینموقع خوابه؟! وای اینکه بیهوشه و فلان.تن و بدن منو لرزوند.حالم بده.خلاصه خدا کنه بچه ی هیچکدومتون نیاز به اینجور آزمایشا پیدا نکنه.واسه پسر منم دعا کنین هیچ مشکلی نداشته باشه.
مامان نیلا مامان نیلا ۵ سالگی
پایان استرسی که ۴ سال و نیم باهام بود ...
دخترم ۲ ماهه بود گفتن قلبش صدای اضافه داره ببریم اکو
شوهرم میگفت هیچی اش نیست نمیخواد .
شبا که دخترم میخوابید تازه حال خراب من شروع میشد درباره صدای اضافه قلب بخونم و اینکه میتونه وضع خیلی بد باشه
پیش شوهرم گریه کردم گفتم بیا ببریمش گفت تو باید استرس ات رو کنترل کنی
بعد از یکسال که چندتا دکتر ترسوندن راضی شد ببریم
دکتر گفت دریچه ریوی اش مقداری تنگه و آئورت
یک سال دیگه ببریم . سال دیگه دخترم اینقدر گریه کرد موقع اکو که باعث شد عدد تنگی رو زیادتر نشون بده
تا امسال ...
مثل خانوم خوابید تا دکتر اکو کنه بعدشم گفت تنگی خیلی کمتر شده و دیگه نیاز نیست بریم
شوهرم مدام میگه اینا فقط کیسه میدوزن برای مردم . از اولم چیزی اش نبود
حالا یه نفر برسه بگه یه بچه بیار
مگه دیده من یکسال چی کشیدم تا بچه رو ببره دکتر
مگه دیده ۴ سال و نیم گوشه ذهنم درگیر بود نکنه پیشرفت کنه
یکی دیگه بیارم و چیزی اش باشه که عمرا بعد از یکسال هم ببره دکتر
همیشه میگن نزدیکتر از مادر نیست . ولی مادرم هم ندید چی به من این سال ها گذشت و راحت میگه یکی دیگه بیار
خدایا شکرت که همیشه تو پناه من بی کس بودی💓
مامان گل پسر👶
ایران مامان گل پسر👶 ایران ۴ سالگی
سلام امشب با داداشم رفتیم پارک شوهرم نبود بعد ی دوتا پسر که چند سال از پسر من بزرگتر بودن هیکلی جلو سر به پسرم گفتن برو پی کارت برو خونتون پسرم ناراحت اومد به من گفت منم گفتم برو بازی اگه بازم گفتم بگو خودتون برید منم میخواهم بازی کنم پسرم رفت من زیر نظر داشتمش که پسرم از سراسر رفت بالا اومد پایین باز جلوش گرفتن من فوری بلند شدم خودم به پسرم برسون تا رسید ن من بزرگ زد تو کمر پسرم محکم طوری که پسر افتاده با صورت تا منو دیدن دویدن واقعا مادر چیه و منی که هرگز همچین روی از خودم ندیدم یعنی تو شوکم که این من بودم این رفتار کردم خلاصه منم دویدم دنبالشون شاید اگر دستم بهشون می‌رسید تکیه پارشون میکردم رفتن پیش پدر مادرشون منم رفتم بالاش.ن اومده میگه چته خانم خجالت نمیکشی با این هیکلت افتادی دنبال بچه ها منم گفت که اینجوری البته با عصبانیت زن برگش گفت خوب مواظب بچت باش دیگه نفهمیدم هرچی فحش به دهنم اومد براشون کردم اومدم خونه هنوز اون منی که تا امشب ندیده بودم جلو چشم باور نمیکنم من بودم دیگه بماند داداشم رفت صحبت کرد اینا نمیدونم ی جوری حالم تو شوکم😥🥺
مامان محمدپارسا مامان محمدپارسا ۴ سالگی
خانوما آنفولانزا و ویارم یه طرف بعد من از اول این بارداری فقط میخواستم خدا کنه بچم دختر بشه خودشم اول نمیتونستم قبول کنم تازگیا دیگه گفتم خدارو ناخوش میاد .حالا از دیروز که دکترم یه بار گفت احتمالا دختره در لحظه انگار دنیارو دادن ولی بعدش اونقده از دیروز فکر وخیال تومده سرم دارم دیوونه میشم .خانوما‌پسرم بیش از اندازه لجباز .میزنه .هرچی میخوادددد رو‌عملی میکنه .حرف هیشکیو گوش نمیده بعضی مواقع حرف منو فقط یعنی تنهاییم بهتره تا یکیو میبینه دیونه میشه بعد ارتباطش با دخترها اصلا خوب نیس .دوتا برادرشوهر دارم دوتاشونم دوتا پسر دارن برا اونا میمیره .حالا فکر وخیال منو دیونه کرده که با این همه شلوغ ولجبازی نکنه دختر رو قبول نکنه یا پسرعموهاش اذیتش کنن بگن ما داداش داریم فلان چون بیش از اندازه غرروره پسرم هرکی یه چیزی بگه زود داد هوار قیامت .
نظرتون چیه یا سوالم خیلی اختصاصی شد یا باید برم مشاوره ؟چون نمیدونم پسرم خیلی اذیتم کرده فقط فکر میکنم قراره چطور بشه نمیدونم اعصابم ضعیف شده افسردگی گرفتم خیلی فکرا اذیتم میکنه که نگفتم درمورد چالش یدونه پسر شلوغ با دختر کوچک.