مامانا یه مشورت
خواهرم بچه ش دو سال و یک ماهشه
بشددددت بچه جیغ جیغو و دست بزن شدید داره . امروز تو یه مهمونی بودیم . بخدا ب هر بچه ای میرسید موهاشونو میکشید ولی یجوری میگرفت که وقتی دستشو باز میکرد دستش پر از مو بود
فقط راه میرفت بهشون کشیده میزد . پسر من تا ب این سن که رسیده( سه سال و هفت ماهشه) تا حالا یه سیلی ب کسی نزده ‌ یعنی من همیشه جدی گفتم اصلا دعوا کار بدیه نباید کسی رو بزنیم .حالا نارحتیم اینه , خواهرم اصلا براش مهم نبود بچه ش هر کسی رو میزد یه دلیل می اورد . پسر من خوراکی دستش بود رفت از موهاش گرفت پسرم کبود شد انقد گریه کرد میگفت خب خوراکی خواسته بچم . در حالیکه پسرش مال خودشو خورده بود . خیلی بیخیاله . اومدم خونه با مادرم حرف زدم گفتم بهش میگم درسته سنش کمه دو سالشه ، ولی بخدا خیلی باهوشه جدی بهش بگه این کارو نمیکنه مادرم میگفت ول کن نارحت میشه😳😳😳 نمیدونم چیکار کنم
یه چیز دیگه دخترم هشت ماهشه از ترس کلا بغلم بود فقط می اومد موهاشو بکشه . خواهرم هیچی نمیگفت بهش
بنظرتون حرف من منطقی نیست . باید از الان جدی بگه
اون هسچی نمیگه حتی بلند نمیشه دست پسرشو بگیره نگا میکنه دیگرانو بزنه

۴ پاسخ

من چرا بچه خواهرم با بچه خودم برام فرقی نداره چرا ازشون ناراحت نمیشم

در این سن مسئول و بزرگترین حامی بچتی نزار کسی اذیتشون کنه خواهر زادت کوچیکه اما مادرپدرش میفهمن باید جلوش و بگیرن هرکس بچش براش عزیزه اگه نمیگیرن بدون به عمد جلوش و نمیگیرن برخورد کن هرکسی هم ناراحت شد بشه

اصلا اجازه نده بزنه تا رفت بزنه دستشو بگیر جدی بگو حق نداری کسیو بزنی دیگه مامان باباشم دستشون میاد که اگه کنترل نکنن تو یچیزی میگی به بچشون

عین خواهر من خودخواهه اونم هرچقدر بچه هاش بچه های منو بزنن عین خیالش نیست حتی تشویقشونم میکنه و میخنده ولی کافیه بچه های من یه حرفی بزنن یا بزننشون خواهرم زن گنده قورتشون میده

سوال های مرتبط

مامان دردونه مامان دردونه ۴ سالگی
تا قبل بچه دار شدنم همیشه وقتی می‌دیدم بزرگترها سر دعوای بچها تو پارک یا جایی دعوا می‌کنند میگفتم با خودم ببین بچه ها بی عقلند بزرگتراشون بی عقل تر. تا چند روز پیش تو پارک دخترم تو پارک داشت تو شن با نوک کفشش لگد میزد می‌رفت (دخترم تا حالا حتی یه بارم بچه ای نزده و عاشق بچهاست) از قضا کون بچه یه خانم نزدیک لگد دخترم بود و من دیدم که پاش از کنارش رد شد (دختره خوابیده بود تو شن). خانمه فک کرد دخترم زده و دوید سمت دخترم مثل (سگ)بعله سگه که حمله می‌کنه واسه یه بچه به سن دختر من🙂 بازوی دخترم کشید چرا دخترم زدی؟ حالا دخترش ریلکس نشسته بودا
منم بحث کردم با زنه که حق نداشتی دست به بچه من بزنی(کنترل کردم خودمو وگرنه حقش یه سیلی آبدار بود) تا دستش با دست بچه مردوم نخوره
حالا میفهمم عامل خیلی از دعواها همین بزرگترای بیشعور هستن که زودتر از عکس العمل بچشون میپرن وسط .
من خودم بارها دخترم کتک خورده و گریه کرده حتی خودم دخالت ندادم و بعداً دفاع کردن یاد دادم اگه کسی زد دفاع کنه از خودش
اینارو گفتم اگه کسی شخصیتش دور از جون همه شماها مثل این خانمه هست خودش تغییر بده چون دعواهای بدی دیدم شده و میشه
مامان عروسکِ من مامان عروسکِ من ۴ سالگی
بیدارید دخترا یسوال ذهنمو مشغول کرده
ما پایین خونمون پارکه و دخترمو اکثرا میبرم پارک حالا یه دختر هست از دختر من بزرگتره و اینجور ک چن نفر میشناسنش تو بچگی تشنج میکنه و الان متوجه نمیشه و هر یکساعت قرص میخوره.. حالا این دختر بچه رو پدرش هر روز میاره پارک و هروقتم میان پدره یا میشینه رو صندلی مشغول گوشیه یا حرف زدن با دیگران.... دختر من تو پارک بازی میکنه با دوستاش این بچه هم میره بازی میکنه باهاشون بحدیکه بچه ها نمیخان با این دختربچه بازی کنن میگن اذیتمون میکنه اما من میگم اشکال نداره بازی کنین باهم.. چن بار خودم دیدم دختر منو از سرسره هل داد و بهش تذکر دادم.. دیروز دخترم داشت با دوستاش مامان بازی می‌کرد و چمن ها رو می‌کندن مثلا غذا درست میکنن این بچه درکنار بازی با اینا رفت همشو لگد زد و چمنها رو پخش زمین کرد دختر منم میخاست حمله کنه بچه رو بزنه ک اجازه ندادم و دخترم جیغ میزد.. دوباره دخترم رو سرسره بود اومد گفت مامان این دختره دماغمو زد منم ب دختره در حالیکه باباش میدید گفتم برا چی میزنی؟ نباید بچه ها رو بزنی و ب دخترم و دوستاش گفتم خب جدا بازی کنید و باهاش بازی نکنید پدره اومد ب دخترش گفت زدی؟ اون گفت نه در حالیکه دختره من اصلادروغ نمیگه و پدره گفت دخترم حالیش نمیشه و فلان و نزده. در حالیکه روزای قبل بچه های دیگه میرفتن پیش بابای دختره و شکایت میکردن👇👇
مامان عروسکِ من مامان عروسکِ من ۴ سالگی
خانوما من تا ب امروز ک دخترم 3سال و 8ماهشه در حد توانم هر چی ک دخترم خاست و اراده کرد رو براش خریدم. از خوراکی بگیر تا اسباب بازی و لباس.. ب قدری که تقریبا هر چن روز درمیون لباس جدید میپوشه میره بیرون یا پارک.. همیشه مرتب و تمیز.. بحدی ک وقتی میریم پارک چن تا از خانوما ک سلام علیک داریم ب دخترم میگن وای چه لباس قشنگی پوشیدی یا میگن چه حوصله ای داری لباس و با گیره مو و عینکش رو باهم ست میکنی اکثرا.. خلاصه خاستم بگم ر این حد رسیدگی دارم بهش حالا در کنار اینا اصلا آدم باج دهنده ای نیستم وقتایی شده دخترم چیزی خاسته و من میگفتم نه و این نه واقعا نه بود اگر گریه کنه بهش میگم با گریه تو من هیچ کاری برات نمیکنم هروقت گریه ت تموم شد باهم صحبت میکنیم.. خیلی وقتا خیلی چیزاشو خودم از رو ذوق خودم براش میگیرم... امروز دخترم و شوهرم باهم رفتن پارک یکی از دوستای دخترم هروقت دخترمو میبینه میگه بریم خوراکی بخریم( همراه مامانمون) امروزم ب دخترم گفت بریم مغازه؟ دخترم ب باباش گفت بریم مغازه و شوهر خنگ من از قضا کارتش رو نبرد و ب دخترم گفت بابا تو خونه کلی خوراکی داری( واقعانم داره هفته پیش رفتیم فروشگاه فقط شاید نزدیک ب یه تومن براش خوراکی های مختلف خریدیم بعد شوهرم از سرکارش نزدیک ب 500هزار براش اسنک خریده آورده) خلاصه شوهرم گفت کلی خوراکی داری یهو دخترم گفت وایسا برم از مامان دوستم بپرسم و دویید رفت گفت: