خوب
از اول بخوام بگم من ۳آذر بخاطر ترشح خونی و یکمم انقباض بستری شدم معاینه کردم دوسانت بودم دکترمم گف هنوز وقت زایمانت نیس چند روز بمون بخش تحت نظر باشی دوشب موندم بخش روز سوم ازم ان اس تی گرفتن بچه اصلا حرکت نداشت ولی خداروشکر قلبش افت نمی‌کرد فقط حرکت نداش دکترم زود امد گف ختم سریع ببرینش بلوک سرم فشار اینا بزنن خودمم موقع بدنیا امدن میام ساعت ۱۰ اینا بود منو آماده کردن بردن بلوک امدن معاینه کردن همون دوسانت بودم اونجا دکتر گف میخای با دستم تحریک کنم گفتم آره چون میخاستم زودتر زایمان کنم موقع تحریک کردن واقعا درد داشت ولی عمش نفس عمیق می‌کشدم‌ دکتره هم همش تشویقم میکرد این باعث میشد من جیغ داد نکنم بدش زنگ زدم ماما همراهم بیاد اونم گف ۴سانت شدی سریع میام الان پاشو ورزش کن پاشدم اسکات اینا میزدم حدود یه ساعت اسکات زدم مامانمو شوهرم کنارم بودن اونا کمکم میکردن ورزش کنم خیلی خوب بود این موضوع بد پرستار امد گف دراز بکش دکترت گف بهت سولفات بزنم دهانه رحمتو نرم میکنه یه مایع بود کامل ریخت رو گاز استریل تا آخر گذاشت داخل واژنم چند دقیقه بد دستیار دکترم امد معاینه کرد گف خوبه نزدیک به ۴ سانتی ولی همین دسشو کشید کلی خون ازم ریخت افتادم خونریزی سریع سرمو قط کردن گف اصلا پانشو حدود ۱ ساعت اینا اونجوری موندم ماما همراهم امد

۱ پاسخ

عزیزم درخواست دوستی قبول می‌کنی

سوال های مرتبط

مامان 🩵👶🏻Alisan مامان 🩵👶🏻Alisan روزهای ابتدایی تولد
دیگه خونریزیم‌ قط شده بود ولی کامل نه ماما همراه امد دیگه مامانمو با شوهرم بیرون کردن ماماهمراهم خانم والی بودن اول منو برد حموم قشنگ نقاط فشاری روماساژ داد امدیم بیرون گف بخواب معاینه کنم معاینه کرد گف اصلا سر بچه وارد لگن نشده سریع پاشو ورزش کنیم گف شکمتو جم کن داخل دستات موقع دردات اسکات بزن موقعی که درد نداری پاهاتو مثله اینکه یه چیزی داری لگد میزنی بکن همین کارو کردم تقریبا دوساعت همین کارو کردم توپ آورد گذاشت حموم گف بشین روش کمرتو بچرخونون همین کارو کردم اونم با دوش آب میرخت روم کمرم ماساژ میداد امدم بیرون معاینه کرد گف وایی ۸ سانتی آفرینن‌ بد دردام واقعا شدیا بود گفتم ایپدورال میخام زنگ زد دکترم دکترمم گف تاالان تحمل کردی نیازی نیس همینجوری یه ساعت زایمان میکنی خودمم الان میام یه کوچولو دل داری داد روحیم بهتر شد دسشویی داشتم گفتم سریع آوردن سوند وصل کردن بد ماما همراهم میگ موقع که درد داری زانو ها به شکمت جمع کن زور بزن همین کاروکردم ولی زود خسته میشدم بد گفتش خسته شدی نفس عمیق بکش سه تا پشت سر هم فوت کن همین باز کردم دیگه داشت دردام شدید میشد نمی تونستم خودمو نگه دارم جیغ میزدم ماماهمراهم گف جیغ بزنی خودت انرژیت میره دیگه سعی کردم جیغ نزنم آوردن کیسه ابمو پاره کردن انگار یچیز داغ ازم یهو کامل ریخت بیرون همون لحظه دکترم امد
مامان یزدان♡بارانا مامان یزدان♡بارانا ۱ ماهگی
پارت 5
دیگ باز از تخت امدم پایین رو صندلی برعکس نشستم و هی راه میرفتم بازم دردام قابل تحمل بود ساعت داشت میشد هشت اینا که ی ماما دیگ امد خدا خیرش بده خیلی خپب و مهرون بود هر سوالی که داشتم جواب میداد باز اون امد ی امپول زد به سرم بهش گفتم اینا چیه از صب میزنین گف برای نرم کردن دهانه رحمته گفتم یعنی از صب به من امپول فشار نزدین که من زودتر دهانه رحمم باز بشه گف نه دکتر اجازه نداده گفتم واویلا اونم معاینه کرد هنوز سه سانت بودم دیگ امیدم قط شد واسه اینک امشب زایمان کنم گفتم میره فردا بهم گف ساعت 9 میام امپول فشار میزنم بهت ساعت 9 امد معاینه کرد گف نزدیک 4 سانت هستی یک خانم دیگم باهاش بود گف تو پیشش بمون هر نیم ساعت یکم بزن تو سرمش ی چیزی تو امپولش بود منو هی گیج خواب میکرد وقتی ازش پرسیدم گف بخاطر داروهاست ساعت نه نیم حالت تحول داشتم همش عوق میزدم سریع برام پلاستیک اورد یکم بالا اوردم همش میگفتم من چهار سانتم زنگ بزنین ماما همراهم بیاد گفتن باشه وقتش بشه اطلاع میدیم بیاد ساعت 10 شب ماما همراهم امد دیگ دردام زیاد شده بودن و غیر قابل تحمل وقتی معاینم کردن گفتن 5 سانتی دیگ میخاستم گریه کنم همش التمال ماما همراهم میکردم ی کاری بکن دارم میمیرم
مامان ماهلین🩷ماهور🩵 مامان ماهلین🩷ماهور🩵 ۱ ماهگی
پارت اول زایمان
طبق گهواره ۳۸هفته و ۶ روز بودم ک ب خاطر ضعیف شدن حرکات راهی بیمارستان شدم ..بیمارستان آرش
وقتی رفتم ساعت ۳ و نیم بعدازظهر قسمت پذیرش همه چیو گفتم و گف برو بشین فشارتو بگیرم .وقتی گرفت گف برو داخل برا معاینه و گفت فشارت ۱۴ احتمال بستری داری.وقتی رفتم پیش دکتر گف سریع برو رو تخت آخه خیلی شلوغ بود سریع رفتم و اومد تو دستگاه حرکات و ضربانشو دید و شروع کرد ب معاینه کردن ک برگشت گف آبریزش هم داری گفتم نمیدونم من فک میکردم ک ترشح ..دوباره ی دکتر دیگ اومد اونم معاینه کرد و گف آبریزش داری و یهو در کمال ناباوری گفتن ختم بارداری و سریع بستری بشه منم ک استرس گرفته بودم سریع زنگ زدم ب شوهرم و اونم باورش نمیشد خلاصه ازم همون دقیقه آزمایش ادرار گرفتن و من سریع بردن اتاق زایمان .خلاصه همراهم ک اومده بود رفته بود از داروخانه پک کامل لباس مادر و نوزاد و همه چیزایی ک حین زایمان و بعدزایمان لازم رو گرفته بود چون بیمارستان آرش اصلا ساک خودمونو قبول نمیکنن
مامان ماهان💙 مامان ماهان💙 ۷ ماهگی
تجربه ۲
گفتم باید برم حموم سریع رفتم زیر دوش آبگرم رفتم شیو کردم خودمو اومدم موهامو خشک کردم خوب آماده شدم رفتم بیمارستان ی مامای بد اخلاق بود خب طبیعی هفته آخرت هستی بیا معاینه کنم معاینه کرد گف ۲ سانتی ولی زایمانت طول میکشه بستری نمیکنه دکتر بذار به دکتر بگم دردم شدید تر میشد ان اس تی گرفت گف درد زایمان داری دکتر دیگه ای شیفت بود خیلی خوب بود خدا ازش راضی باشه واقعا اومد گفت کجاست خونتون گف روستا هستیم گف نمیتونم بفرستمت چون اتفاقی می‌افته بچه تکون نمیخوره اصلا کمپوت خوردم بستنی خوردم نخورد بستری شدم لباس دادن دکتر خودش معاینه کرد تحریکی خیلی درد داشت مردمو زنده شدم از درد دردم دیگه بدتر شدم خیلی بیشتر بازم ان اس تی گرفتن دیدن بچه تکون نمیخوره گف دردت بیشتر میشه دیگه معاینه کردن گفتن ۳ سانت شدی دیگه میمردم از درد خیلی داد میزدم گریه میکردم دکتر گف زایمانت طول میکشه گفتن ی بارم معاینه تحریکی کنن و یکم فشار بدن بچه بیاد پایین کیسه اب پاره کردن دیگه گفتن بچه مدفوع کرده من متوجه نشدم دکتر اومد گفتن دردش بیشتر ی ساعت زایمانش طول میکشه ولی بچه مدفوع کرده ضربانش اومده سریع ببرید اتاق عمل سزارین من خیلی حالم بد بود میلرزیدم دردم زیاد بود ۴.۵ نیم سانت شدم دیگه سوند وصل کردن ادامه پارت بعدی
مامان علیرضا مامان علیرضا ۵ ماهگی
تجربه زیمان طبیعی

۶تیر رفتم بودم پیاده روی تا ۲ساعت من پیاده روی کردم اولین باره همین جوری راه میرم بعدش امدم خونه خوابیدم ساعت ۵صبح تغریبن بیدار شدم دیدم یکم لباسم خیسه فک کردم ادرار چون مسانم شدیدا پر بودرفتم دشویی برگشتم خوابیدم ساعت ۷بیدار شدم دیدم نه انگاری کیسه ابمه اخه لباسم روتختی هم خیس بود شوهرم بیدار کردم بهش گفتم کیسه ابم پاره شده رفتم زایشگا بهشون گفتم کیسه ابم پاره شده گف بخواب بزار معاینه کنم معاینم کرد گف ۱سانتی دیگه پرونده تشکیل دادن او اینا ساعت ۱۱شروع کردن امپول فشار ساعت ۳دوباره امد معاینه گف ۲شدی رفت انقد درد داشتم که نگم بهتر رفت ساعت ۶امد گف تازه شدی ۴سانت گفتم وایییی ۴سانت انقد درد داره تا ۱۰سانت میمیرم من دیگه دوبار درد درد تا ساعت ۹معاینه کرد گف خانم انقد داد نزن هنو تازه داری ۵سانت میشی دوبار درد ساعت ۱۰دیگه حس مدفوع داشتم هرچی جیغ او داد میزدم نمیمد من جیغ میکشیدم او زور میزدم دس خودم نبود زور میزدم دیگه اخرش داد زدم خانم من دشوی دارم امد گف خانم چه خبرت بهش گفتم تروخدا معاینم کن گف تازه معاینه شدی ۴بود تو این نیم ساعت ۱۰ سانت ک نمیشی گفتم پس من دشوی دارم این دید حرف میزنم باهاش زور میزنم گف وایسا معاینه کنم معاینه کرد داد زد خانما این فول شده گف هروقت درد داشتی زور بزن منم دو بار زور زدن علیرضام ساعت ۱۰ پا تو دنیا گذاشت
مامان شازده خانوم👑 مامان شازده خانوم👑 ۹ ماهگی
پارت ۲ _زایمان طبیعی

دیگ اوردن دستگاه ان اس تی وصل کردن برا ضربان قلب جنین دیگ ساعت نزدیک سحر یود و ماماها رفتن برا سحری دیگ تا سحری کردن و اومدن و اینا شد ساعت ۴ ک ماماها جا ب جا شدن و چن تا ماما جدید اومدن دیگ ماما جدید اومد بالا سرم معاینه تحریکی انجام داد و خب درد ناک تر از معاینه ساده بود گف ۳ سانتی ساعتای ۴ ونیم زنگ بزن ماماهمراهت بیاد دیگ دستگاه و ازم جدا کرد و گف پاشو ورزش کن
دیگ از تخت اومدم پایین و شرو کردم ورزشایی ک ماماهمراهم بهم داده بود و شروع کردم اونجا هیچ کس بجز من ورزش نمیکرد همه داشتن رو تخت درد میکشیدن 😑تخت بعلیمم ک یجوری ناله میکرد ک من گرخیده بودم ۵ سانت بود اومدن براش اپیدورال زدن ولی بازم ناله میکرد و تا زمان فول شدنش کلی طول کشید دیگ ساعت ۴ونیم شد گفتم ب همسرم بگن زنگ بزنه ماماهمراهم بیاد و تا زمانی ک ماماهمراهم اومد من ورزش کردم و با تنفس دردامو مدیریت کردم و همش منتظر بودم ماماهمراهم سریع بیاد پیشم چون دردام بیشتر شده بودن و دیگ داشتم میترسیدم ک نکنه فول بشم و ماماهمراهم نرسه😬 دیگ ساعتای ۶ صبح شده بود و دکتر اومد تو زایشگاه همه رو چک میکرد و ب من ک رسید ب همون مامایی ک معاینه تحریکی برام انجام دادع بود گف براش امپول فشار تزریق کنین ک من ی لحظه ترسیدم ک خداروشکر ماماعه نجاتم داد و گف دردای خودش خوبه و دکترم گف پس نیازس نیس همون لحظه ماماهمراهم اومد ولی اون ماما همراهی ک باهاش قرارداد بسته بودم نبودن ماماهمراهم خانوم عادله حسینی بودن و چون تو تایم زایمان من سر ی زایمان دگ بودن دوستشون خانوم زهرا دیده بردل و فرستادن
مامان یزدان♡بارانا مامان یزدان♡بارانا ۱ ماهگی
پارت 4
ساعت نزدیک چهار بود دردام شروع شده مث درد پریودی خیلی قابل تحمل بود منم تو رفت و امد اون ماما هی تو خواب و بیداری بودم خیلی زن بداخلاقی بود بعد امد ی چیز پودری ریخت زیر زبونم با خودم گفتم حتما اینم قرص فشارم دردام هی کم کم زیاد میشد ولی اونقدری نبود که نشه تحمل کرد ساعت پنج با دکتر امدن معاینم کردن گفتن کلا 2 سانت شدم گفتم وای اگ من از ظهر تا الان کلا یک سانت باز بشم تا فردا صبحم زایمان نمیکنم پس بچم چی میشع دق میکنه بدون من دکتر به همون ماما گف باید براش سوند وصل کنیم گفتم اون برای چیه خودم میرم دسشویی گفتن اونو داخل رحم میزاریم موقعه گذاشتن یکم درد داشتم بهم گفتن باید خودش بی افته بعد گفتم میشه راه برم گفتن ارع همش صلوات میفرستادم خیلی میترسیدم بیشتر نگران پسرم بودم که یعنی داره چیکار میکنه ساعت هفت اینا بود دوباره ماما امد گف برو روی تخت باید معاینه بشی همون اون سوند ازت در بیارم امد نگاه کرد گف عه خودش شل شده بچه ها اون چیزی که بهم وصل کردن یک چیز باریک بلند بود که وقتی ازم کشیدن بیرون سرش که داخل رحم بود مث بادکنک باد کرده بود وقتی معاینه کردن گفتن کلا 3 سانتی با خودم گفتم سر پسرم که بچه اول بودم تو شیش ساعت زایمان کردم پس چجور میگن بچه دوم راحته دوباره ماما امد یکم دیگ پودر ریخت زیر زبونم
مامان 🩵👶🏻Alisan مامان 🩵👶🏻Alisan روزهای ابتدایی تولد
معاینه کرد گف موهایه بچت داره دیده میشه ها چن تا زور بزنی موقع دردات‌ بچه بدنیا امده همین کارو کردم قشنگ سر بچه رو لبه واژنم حس میکردم بد دکتر سریع بی‌حس زد یدونم گاز دادن دستم گفتن درد داشتی زور بزن بدش اینو بزار دهنت نفس بکش منم زور میزدم اونم میزاشتن دهنم خیلی تاثیر داشت دکترم گف از این به بد زور هایه آروم بزن واژنت پاره نشه منم همون کارو کردم گازو داشتم میزاشتم دهنم یه لحظه درد شدید امد سراغم یدونه زور زدم دیدم دکترم گف آفرین همینجوری ادامه بده ولی بدنم دیگه بی‌حال شده بود ولی داشتم تحمل میکردم انقد درد داشتم اصلا نمی دونستم چی میگم چیکار میکنم تو دردایه شدیدم بود که حس کردم شکمم خالی شد صدایه گریه بچه امد دیگه نتونستم تحمل کنم با صدایه بلند زدم زیر گریه بچرو گذاشتن رو سینم همش گریه میکردم نمی دونستم چیکار کنم بچرو برداشتن بردن بد گفتن دستتو مشت کن فوت کن جفت بیوفته منم همین کارو کردم جفتم افتاد کلی افتادن به جون شکمم انقد فشار دادن دکترم بی‌حسی زد بخیه اینا زد دسش واقعا فرز بود ۵ دقیقه اینا بخیه هامو زد بد سراغ بچرو گرفتم همش تفرع‌ می‌رفتن میگفتن اینجا سرده بردیمش یه اتاق دیگه فلان منم باور میکردم مامانمو شوهرمو گذاشتن بیان تو مامانم با شوهرم حالمو دیدن هردوشون افتادن به گریه قشنگ زرد شده بودم می‌لرزیدم اصلا دست خودم نبود شدید میلرزیدمااا دکترم یدونه پتو بکش چون ممکنه تب کنی اینجوری برات خطر داره تقریبا نیم ساعت اینا لرزیدم بد شوهرم آورد کم کم مایعات خوردم همش سراغ بچرو میگرفتم آخرش پرستار امد گف بستری شده یعنی اون لحظه منو شوهرم انگار دنیا رو سرمون خراب شد منو دادن بخش نزاشتن برم بچرو ببینم
مامان گل پسرا🥰🩵💙 مامان گل پسرا🥰🩵💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت دوم
جونم براتون بگه ک اسهال شده بودم و درد زیادی تقریبا میگرف
تا اینکه ساعت شیش و نیم کیسه آب من پاره شد من زنگ زدم مامانم اومد خونمون وسایل هامون برداشتیم و ساعتای هفت بود راه افتادیم سمت سبزوار نزدیک ساعتای هشت رسیدیم بیمارستان
معاینه کردن گفتن سه چهار سانتی و تا کارای بستری انجام دادن و شرح حال و اینا ساعت هشت و نیم من بردن بالا و این بگم ک پرستار پایین خیلی بد معاینه کرد با اینکه سن بالا بود
خلاصه من رفتم بلوک و تا آنژیو کت وصل کردن یک نوار قلب گرفتن و مامای بیمارستان خانم لطف آبادی اومد بالا سرم گف باید معاینه کنم ببینم چند سانتی تا زنگ بزنم ماما همراهت معاینه کرد و خیلی خوب معاینه کرد درد نداشت نسبت ب معاینه ای ک پایین انجام دادن
خانم لطف آبادی گفتن ک میرم ب ماما همراهت زنگ بزنم البته من موقعی ک میخواستن ببرنم بلوک ب خانم وثوق زنگ زدم و شرح حالم گفتم بهشون تا مامای بیمارستان ب خانم وثوق زنگ زدن خانم وثوق خیلی سریع خودش رسوند بیمارستان و تا اومد ب منم انرژی وارد شد
خانم وثوق ساعت نه کنار من بود و از لحظه ای اومد با من ب ورزش کردن شروع کرد

ادامه تاپیک بعدی💙