دیگه خونریزیم‌ قط شده بود ولی کامل نه ماما همراه امد دیگه مامانمو با شوهرم بیرون کردن ماماهمراهم خانم والی بودن اول منو برد حموم قشنگ نقاط فشاری روماساژ داد امدیم بیرون گف بخواب معاینه کنم معاینه کرد گف اصلا سر بچه وارد لگن نشده سریع پاشو ورزش کنیم گف شکمتو جم کن داخل دستات موقع دردات اسکات بزن موقعی که درد نداری پاهاتو مثله اینکه یه چیزی داری لگد میزنی بکن همین کارو کردم تقریبا دوساعت همین کارو کردم توپ آورد گذاشت حموم گف بشین روش کمرتو بچرخونون همین کارو کردم اونم با دوش آب میرخت روم کمرم ماساژ میداد امدم بیرون معاینه کرد گف وایی ۸ سانتی آفرینن‌ بد دردام واقعا شدیا بود گفتم ایپدورال میخام زنگ زد دکترم دکترمم گف تاالان تحمل کردی نیازی نیس همینجوری یه ساعت زایمان میکنی خودمم الان میام یه کوچولو دل داری داد روحیم بهتر شد دسشویی داشتم گفتم سریع آوردن سوند وصل کردن بد ماما همراهم میگ موقع که درد داری زانو ها به شکمت جمع کن زور بزن همین کاروکردم ولی زود خسته میشدم بد گفتش خسته شدی نفس عمیق بکش سه تا پشت سر هم فوت کن همین باز کردم دیگه داشت دردام شدید میشد نمی تونستم خودمو نگه دارم جیغ میزدم ماماهمراهم گف جیغ بزنی خودت انرژیت میره دیگه سعی کردم جیغ نزنم آوردن کیسه ابمو پاره کردن انگار یچیز داغ ازم یهو کامل ریخت بیرون همون لحظه دکترم امد

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان 🩵👶🏻Alisan مامان 🩵👶🏻Alisan روزهای ابتدایی تولد
خوب
از اول بخوام بگم من ۳آذر بخاطر ترشح خونی و یکمم انقباض بستری شدم معاینه کردم دوسانت بودم دکترمم گف هنوز وقت زایمانت نیس چند روز بمون بخش تحت نظر باشی دوشب موندم بخش روز سوم ازم ان اس تی گرفتن بچه اصلا حرکت نداشت ولی خداروشکر قلبش افت نمی‌کرد فقط حرکت نداش دکترم زود امد گف ختم سریع ببرینش بلوک سرم فشار اینا بزنن خودمم موقع بدنیا امدن میام ساعت ۱۰ اینا بود منو آماده کردن بردن بلوک امدن معاینه کردن همون دوسانت بودم اونجا دکتر گف میخای با دستم تحریک کنم گفتم آره چون میخاستم زودتر زایمان کنم موقع تحریک کردن واقعا درد داشت ولی عمش نفس عمیق می‌کشدم‌ دکتره هم همش تشویقم میکرد این باعث میشد من جیغ داد نکنم بدش زنگ زدم ماما همراهم بیاد اونم گف ۴سانت شدی سریع میام الان پاشو ورزش کن پاشدم اسکات اینا میزدم حدود یه ساعت اسکات زدم مامانمو شوهرم کنارم بودن اونا کمکم میکردن ورزش کنم خیلی خوب بود این موضوع بد پرستار امد گف دراز بکش دکترت گف بهت سولفات بزنم دهانه رحمتو نرم میکنه یه مایع بود کامل ریخت رو گاز استریل تا آخر گذاشت داخل واژنم چند دقیقه بد دستیار دکترم امد معاینه کرد گف خوبه نزدیک به ۴ سانتی ولی همین دسشو کشید کلی خون ازم ریخت افتادم خونریزی سریع سرمو قط کردن گف اصلا پانشو حدود ۱ ساعت اینا اونجوری موندم ماما همراهم امد
مامان علیرضا مامان علیرضا ۵ ماهگی
تجربه زیمان طبیعی

۶تیر رفتم بودم پیاده روی تا ۲ساعت من پیاده روی کردم اولین باره همین جوری راه میرم بعدش امدم خونه خوابیدم ساعت ۵صبح تغریبن بیدار شدم دیدم یکم لباسم خیسه فک کردم ادرار چون مسانم شدیدا پر بودرفتم دشویی برگشتم خوابیدم ساعت ۷بیدار شدم دیدم نه انگاری کیسه ابمه اخه لباسم روتختی هم خیس بود شوهرم بیدار کردم بهش گفتم کیسه ابم پاره شده رفتم زایشگا بهشون گفتم کیسه ابم پاره شده گف بخواب بزار معاینه کنم معاینم کرد گف ۱سانتی دیگه پرونده تشکیل دادن او اینا ساعت ۱۱شروع کردن امپول فشار ساعت ۳دوباره امد معاینه گف ۲شدی رفت انقد درد داشتم که نگم بهتر رفت ساعت ۶امد گف تازه شدی ۴سانت گفتم وایییی ۴سانت انقد درد داره تا ۱۰سانت میمیرم من دیگه دوبار درد درد تا ساعت ۹معاینه کرد گف خانم انقد داد نزن هنو تازه داری ۵سانت میشی دوبار درد ساعت ۱۰دیگه حس مدفوع داشتم هرچی جیغ او داد میزدم نمیمد من جیغ میکشیدم او زور میزدم دس خودم نبود زور میزدم دیگه اخرش داد زدم خانم من دشوی دارم امد گف خانم چه خبرت بهش گفتم تروخدا معاینم کن گف تازه معاینه شدی ۴بود تو این نیم ساعت ۱۰ سانت ک نمیشی گفتم پس من دشوی دارم این دید حرف میزنم باهاش زور میزنم گف وایسا معاینه کنم معاینه کرد داد زد خانما این فول شده گف هروقت درد داشتی زور بزن منم دو بار زور زدن علیرضام ساعت ۱۰ پا تو دنیا گذاشت
مامان 🩵👶🏻Alisan مامان 🩵👶🏻Alisan روزهای ابتدایی تولد
معاینه کرد گف موهایه بچت داره دیده میشه ها چن تا زور بزنی موقع دردات‌ بچه بدنیا امده همین کارو کردم قشنگ سر بچه رو لبه واژنم حس میکردم بد دکتر سریع بی‌حس زد یدونم گاز دادن دستم گفتن درد داشتی زور بزن بدش اینو بزار دهنت نفس بکش منم زور میزدم اونم میزاشتن دهنم خیلی تاثیر داشت دکترم گف از این به بد زور هایه آروم بزن واژنت پاره نشه منم همون کارو کردم گازو داشتم میزاشتم دهنم یه لحظه درد شدید امد سراغم یدونه زور زدم دیدم دکترم گف آفرین همینجوری ادامه بده ولی بدنم دیگه بی‌حال شده بود ولی داشتم تحمل میکردم انقد درد داشتم اصلا نمی دونستم چی میگم چیکار میکنم تو دردایه شدیدم بود که حس کردم شکمم خالی شد صدایه گریه بچه امد دیگه نتونستم تحمل کنم با صدایه بلند زدم زیر گریه بچرو گذاشتن رو سینم همش گریه میکردم نمی دونستم چیکار کنم بچرو برداشتن بردن بد گفتن دستتو مشت کن فوت کن جفت بیوفته منم همین کارو کردم جفتم افتاد کلی افتادن به جون شکمم انقد فشار دادن دکترم بی‌حسی زد بخیه اینا زد دسش واقعا فرز بود ۵ دقیقه اینا بخیه هامو زد بد سراغ بچرو گرفتم همش تفرع‌ می‌رفتن میگفتن اینجا سرده بردیمش یه اتاق دیگه فلان منم باور میکردم مامانمو شوهرمو گذاشتن بیان تو مامانم با شوهرم حالمو دیدن هردوشون افتادن به گریه قشنگ زرد شده بودم می‌لرزیدم اصلا دست خودم نبود شدید میلرزیدمااا دکترم یدونه پتو بکش چون ممکنه تب کنی اینجوری برات خطر داره تقریبا نیم ساعت اینا لرزیدم بد شوهرم آورد کم کم مایعات خوردم همش سراغ بچرو میگرفتم آخرش پرستار امد گف بستری شده یعنی اون لحظه منو شوهرم انگار دنیا رو سرمون خراب شد منو دادن بخش نزاشتن برم بچرو ببینم
مامان رادمهر💙 مامان رادمهر💙 ۵ ماهگی
پارت۲تجربه زایمان طبیعیهمینجوری دردام بیشتر و بیشتر میشد مامام رسید بیمارستان و گفت درد که نداری راه برو درد که اومد سراغت اسکات بزن کمرتو صاف کن رو زانوهات خم نشو دیگه ساعت۳شده بود دردام خیلی بیشتر شد گفتم نمیتونم وایسم میخام دراز بکشم دراز کشیدم ماما گفت هر وقت دردت گرفت یه پاتو خم کن تو شکمت زیر رونتو بگیر و فشار بده این کارو کردم خیلی احساس فشار تو مقعدم کردم دیگه مغزم دستور نمیداد نفس عمیق بکشم بی اختیار زور میزدم معاینه کردن گفتن ۳/۵سانتی همینطور ادامه بده دیگه دردام زیاد شد گفتم نمیتونم تحمل کنم گاز بی حسی بیارین برام اوردن وقتی توش نفس میکشیدم احساس گیجی بهم میداد ولی دردمو در اون حد کم نمیکرد بدک نبود. چندبار درد شدید اومد سراغم ماماها پاهامو تو شکمم میکشیدن و میگفتن زور بزن منم جیغ و زور و داد و گریه همش باهم میزدم😂 ۸سانت شدم بردنم اتاق زایمان و باز هم گفتن پاهاتو تو شکمت جمع کن و جوری زور بزن که میخای مدفوع کنی منم زور که میزدم بیشتر رو مقعدم زور میزدم خیلی عالی بود روند زایمانو کوتاهتر کرد :
مامان یزدان♡بارانا مامان یزدان♡بارانا ۱ ماهگی
پارت 5
دیگ باز از تخت امدم پایین رو صندلی برعکس نشستم و هی راه میرفتم بازم دردام قابل تحمل بود ساعت داشت میشد هشت اینا که ی ماما دیگ امد خدا خیرش بده خیلی خپب و مهرون بود هر سوالی که داشتم جواب میداد باز اون امد ی امپول زد به سرم بهش گفتم اینا چیه از صب میزنین گف برای نرم کردن دهانه رحمته گفتم یعنی از صب به من امپول فشار نزدین که من زودتر دهانه رحمم باز بشه گف نه دکتر اجازه نداده گفتم واویلا اونم معاینه کرد هنوز سه سانت بودم دیگ امیدم قط شد واسه اینک امشب زایمان کنم گفتم میره فردا بهم گف ساعت 9 میام امپول فشار میزنم بهت ساعت 9 امد معاینه کرد گف نزدیک 4 سانت هستی یک خانم دیگم باهاش بود گف تو پیشش بمون هر نیم ساعت یکم بزن تو سرمش ی چیزی تو امپولش بود منو هی گیج خواب میکرد وقتی ازش پرسیدم گف بخاطر داروهاست ساعت نه نیم حالت تحول داشتم همش عوق میزدم سریع برام پلاستیک اورد یکم بالا اوردم همش میگفتم من چهار سانتم زنگ بزنین ماما همراهم بیاد گفتن باشه وقتش بشه اطلاع میدیم بیاد ساعت 10 شب ماما همراهم امد دیگ دردام زیاد شده بودن و غیر قابل تحمل وقتی معاینم کردن گفتن 5 سانتی دیگ میخاستم گریه کنم همش التمال ماما همراهم میکردم ی کاری بکن دارم میمیرم
مامان مامی‌فراز👼🏻 مامان مامی‌فراز👼🏻 ۳ ماهگی
مامان 💙الوین💙 مامان 💙الوین💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت چهارم

خلاصه‌ با کمک های ماما خیلی پیشرفت کردم همش میرفتم زیر دوش آب گرم همش دسشویی داشتم کیسه آبمو خواستن پاره کنن خبری از کیسه آب نبود فکنم پاره شده بود زیر دوش من نمیدونستم‌ یا بازم نمیدونم خلاصه ساعت شد ۲ اینا‌ ماما گفت دراز بکش معاینت‌ کنم درد داشتم نوار قلب گزاشته‌ بودن پرت کردم اونور ماما گفت خیلی خوب پیشرفتی سر بچه اومده پایین بعد  وسایل های زایمان و آماده کردن‌ یه عالمه دانشجو‌ ریخت سرم بعد ماما گفت آماده شو بچه داره میاد از ۵سانت‌ با کمک ماما یهو شدم ۸ سانت گفت خیلی زور بزن دیگه داشتم از زور زدن روانی میشدم‌ گفت زور بزن فقط سر بچه دیده میشه منم هرچقدر زور داشتم زدم واقعا سخت بود بعد گفتن زود باش زور بزن سر بچه داره میاد بعد آوردن بتادون‌ ریختن به پاهام شروع کردن بی حسی زدن  بعد با قیچی برش زدن اصلا نفهمیدم چون خیلی درد داشتم بعد اینکه‌ برش زدن سر بچه اومد بیرون فک کنین دیگه دردام  یه جوری بود تا دم مرگ رفتم‌ همین که سر بچه اومد بیرون دردام‌ تموم شد بدنشم‌ لیز خورد اومد بیرون
مامان ماهان💙 مامان ماهان💙 ۷ ماهگی
تجربه ۲
گفتم باید برم حموم سریع رفتم زیر دوش آبگرم رفتم شیو کردم خودمو اومدم موهامو خشک کردم خوب آماده شدم رفتم بیمارستان ی مامای بد اخلاق بود خب طبیعی هفته آخرت هستی بیا معاینه کنم معاینه کرد گف ۲ سانتی ولی زایمانت طول میکشه بستری نمیکنه دکتر بذار به دکتر بگم دردم شدید تر میشد ان اس تی گرفت گف درد زایمان داری دکتر دیگه ای شیفت بود خیلی خوب بود خدا ازش راضی باشه واقعا اومد گفت کجاست خونتون گف روستا هستیم گف نمیتونم بفرستمت چون اتفاقی می‌افته بچه تکون نمیخوره اصلا کمپوت خوردم بستنی خوردم نخورد بستری شدم لباس دادن دکتر خودش معاینه کرد تحریکی خیلی درد داشت مردمو زنده شدم از درد دردم دیگه بدتر شدم خیلی بیشتر بازم ان اس تی گرفتن دیدن بچه تکون نمیخوره گف دردت بیشتر میشه دیگه معاینه کردن گفتن ۳ سانت شدی دیگه میمردم از درد خیلی داد میزدم گریه میکردم دکتر گف زایمانت طول میکشه گفتن ی بارم معاینه تحریکی کنن و یکم فشار بدن بچه بیاد پایین کیسه اب پاره کردن دیگه گفتن بچه مدفوع کرده من متوجه نشدم دکتر اومد گفتن دردش بیشتر ی ساعت زایمانش طول میکشه ولی بچه مدفوع کرده ضربانش اومده سریع ببرید اتاق عمل سزارین من خیلی حالم بد بود میلرزیدم دردم زیاد بود ۴.۵ نیم سانت شدم دیگه سوند وصل کردن ادامه پارت بعدی
مامان شازده خانوم👑 مامان شازده خانوم👑 ۹ ماهگی
پارت ۲ _زایمان طبیعی

دیگ اوردن دستگاه ان اس تی وصل کردن برا ضربان قلب جنین دیگ ساعت نزدیک سحر یود و ماماها رفتن برا سحری دیگ تا سحری کردن و اومدن و اینا شد ساعت ۴ ک ماماها جا ب جا شدن و چن تا ماما جدید اومدن دیگ ماما جدید اومد بالا سرم معاینه تحریکی انجام داد و خب درد ناک تر از معاینه ساده بود گف ۳ سانتی ساعتای ۴ ونیم زنگ بزن ماماهمراهت بیاد دیگ دستگاه و ازم جدا کرد و گف پاشو ورزش کن
دیگ از تخت اومدم پایین و شرو کردم ورزشایی ک ماماهمراهم بهم داده بود و شروع کردم اونجا هیچ کس بجز من ورزش نمیکرد همه داشتن رو تخت درد میکشیدن 😑تخت بعلیمم ک یجوری ناله میکرد ک من گرخیده بودم ۵ سانت بود اومدن براش اپیدورال زدن ولی بازم ناله میکرد و تا زمان فول شدنش کلی طول کشید دیگ ساعت ۴ونیم شد گفتم ب همسرم بگن زنگ بزنه ماماهمراهم بیاد و تا زمانی ک ماماهمراهم اومد من ورزش کردم و با تنفس دردامو مدیریت کردم و همش منتظر بودم ماماهمراهم سریع بیاد پیشم چون دردام بیشتر شده بودن و دیگ داشتم میترسیدم ک نکنه فول بشم و ماماهمراهم نرسه😬 دیگ ساعتای ۶ صبح شده بود و دکتر اومد تو زایشگاه همه رو چک میکرد و ب من ک رسید ب همون مامایی ک معاینه تحریکی برام انجام دادع بود گف براش امپول فشار تزریق کنین ک من ی لحظه ترسیدم ک خداروشکر ماماعه نجاتم داد و گف دردای خودش خوبه و دکترم گف پس نیازس نیس همون لحظه ماماهمراهم اومد ولی اون ماما همراهی ک باهاش قرارداد بسته بودم نبودن ماماهمراهم خانوم عادله حسینی بودن و چون تو تایم زایمان من سر ی زایمان دگ بودن دوستشون خانوم زهرا دیده بردل و فرستادن
مامان موچولو🤤😍 مامان موچولو🤤😍 ۷ ماهگی
پارت۳:زایمان من
صوروم فشار دوم وصل کردن دردام بیشتر شد هی معاینه ۳سانت اخر گفتم بسه طاقت ندارم سرم داره میترکه بزارید بیام پایین تخت اومدن شیاف دادن و اومدم پایین توپو بهم دادن منم نشستم شروع کردم ب ورزش بشین پاشو شد ۶شب و من تازه دهانه رحمم نرم شده بود و ۵سانت شیفت داشت عوض میشد یا پرستاره دید گریه میکنم گف چیشده گلم ی پرستار بلوچ بود گفتم خانوم تورو خدا کمکم کن میترسم این بچه طوریش شه کسی پیگیرم نیس همش گمن بعد معاینه و میرن اومد کمرم ماساژ داد گف بسم الله بکن خدارو صدا بزن چشم من هستم نگا کرد گف عالی شدی گفتم پس عمم بگید بیاد گف چشم عمم اومد چون بزرگه با تجربس اومد شکمم ماساژ میداد ب پایین میگف ابت ریخته بچه بالاس خشکه ناتوانه و عز کلیه هامو نگه میداشت هی کمرم قر میداد موقع درد تا ک تحملم رفت گفتم نمیتونم خودشه خودشه پرستاره گف جانم گفتم خودشه گف بخاب رو تخت ببینم گف عالیه زور نزن تا من وسایل بیارم عمم هی مبگفتم صداش بزن اومد بچه ادرارم یکسره مبریخت میسوخت عمم میگف باشه ولی صدا نمیزد و شکمم و کمرم ماساژ میداد خیلی خوب بلد بود ک بچه تا عمم اومد ب طرف پایین اومد ی خانومه زجه هامو میدید دعا میکرد فوت میکرد بهم وسایل اوردن گفتن زور بزن گفتم نمیشه اصلا توان زور زدن نداشتم بخدا اصلا بلد نبودم تا ک بچه اومد پشتم گفتم دسشویی دارم گف نیس خودشه گفتم از مشت گفتن اره زور زدم بچه تا نشف اومد من بس کردم شاید دلیل نفس تنگیش همین بوده بعد گفتن واینستا زووور عزیزم زور گفتم تورو خدا کمکم کن گفت نفس زور خیلی کمکم کرد تا بچه اومد گف پاهات حرکت مدی ک پاریدگی میدی منم از بخیه ترسیدم و همکاری کردم تا پسرم بدنیا اومد