۱۰ پاسخ

اما عزیزم نشون میده شما سردی
تو رابطه باید بی حیا باشی براش شوهرت
از من بهت نصیحت مراقب باش با دلش راه بیا کارایی ک دوست داره رو انجام بده

وا خب اینجوری نباش مرد اگ رابطه نداشته باشه زندگی کردن با زن معنای نداره براش سرد میشه ازت خودتو اصلاح کن

اون سردو بی‌میل شده یا تو؟؟
عزیزم رفتارت اشتباهه تنها جایی که پرده حیا باید دریده شه کنار همسر و در رابطه اس

مردا تو رابطه ن براشون مهمه موهای اونجاتو زدی یا ن ن چیز دیگه
تنها چیزی ک مهمه اینه ک وقتی میخوان باروی خوش استقبال کنیو
اگر خیلی خجالتی هستی برو لیزر دیگه برا این موضوع خجالت نمیکشی من بعد اومدن بچم چون وقت نمیکردم بزنم بعضی اوقات اوایل مث تو بودم رفتم لیزر الان هروقت اراده کنم میتونم رابطه داشته باشم
همینجوریش از بعد بچه من سرد و بی حوصله شدم ب خودم نمیومدم تا الان یاجداشده بودیم یا بهم خیانت میکرد مردا رابطه خیلی براشون مهمه

رفتارت درست نیست عزیزم
کاملا مشخصه سخت میگیری به خودت و اون بنده خدا
تجدیدنظر کن حتماً

فقط یه چیزی میگم و میرم اگر تو براش گرم نباشی و هی ناز و ادا بیای یکی دیگه گرمش میکنه ها لطفا به خودت بیا خجالت چیه دیگه مردا زنای شیطون رو دوس دارن و گرم حالا دیگه خودت میدونی

به فکر این باش که باهاش رابطه تداشته باشی میره سمت یکی دیگه
اینجوری خوبه بعد ؟
خودتو بزن به اون راه عزیزم چرا خجالت بکشی

خب عزیزم‌ معلومه با این همه سختگیری که شما داری هرکی دیگم باشه سرد میشه.
خجالت کشیدن نداره، بعدشم وقتی خودش میگه مهم نیست دیگه چرا هم اونو هم خودتو اذیت میکنی؟

اینجوری نکن چوبشو خودت می خوری ها فردا که بهت خیانت کرد میای بگی اله بله 🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️منم والا سردم و فراری ولی یه وقتا دیگه تسلیم میشم واسه حفظ زندگیم همیشه که نباید به خاطر لذت باشه آدم یه وقتا مجبوره به خاطر حفظ زندگیش کوتاه بیاد
که فردا اگه خیانت کرد بهونش مبود رابطه نباشه
این چیزا باعث فروپاشی زندگی میشه

اصلا مردا موقع شهوت حواسشون به پشم اینا نیست🤣خجالت نکش هروقت خواست توهم قبول کن

سوال های مرتبط

مامان شاهین مامان شاهین ۲ ماهگی
مامان شاهین مامان شاهین ۲ ماهگی
من پسرم چند روز دیگه دو سالش میشه و پسرعموش ۱۰سالش
بعضی موقع ک داخل حیاط هستن سرپسرم داد زده چیزی بهش نگفتم چند شب پیش باز خونه مادر شوهرم بودیم پسرم دخترعموشو ک یه ماه از پسرم کوچکتر بود هول داد خیلی دوستش داره همش بغلش میکن پسرعموش دوباره سرپسرم داد زد با صدای بلند خواهرشوبغل کرد بعد من اونجا بودم مادرشم بود خواهر شوهرم گفت بهش حق نداری تا پدرمادراشون هستن سر بچه کسی داد بزنی اوایل اینجوری نبود اصلا پسرم با خواهرش بازی میکرد دعوا میکرد چیزی نمی‌گفت الان مثل یه آدم بزرگ رفتارمیکن حتما مادرپدرش بهش گفته ک پسرمن این کارکرد تو ام از خواهرت دفاع کن وگرنه قبلا اینجوری نبود تا امروز دوباره دیدم سرپسرم داد زد گفتم داد نزن سرش تو بزرگی اینا متوجه نمیشن دیدم مادرشوهرم میگه پسرعموش گفتم هرکی باش حق نداره تا پدرمادرش هست دادبزن سربچم سرخواهرخودش هرچقدردلش میخواد داد بزن اما بچه من اجازه نداره مادرشوهراز پشتش گفت عمو عمه سرتو اصلا دادنزدن گفتم تا اونجایی ک عقلم رسیده ازگل نازکترنگفتن حالا شاید کوچیک بودم اونم پدرمادرم هست قرار نیست هرکسی از راه برس حرف بزن دیگه چیزی نگفت مشکل اینجاست هممون تو یه حیاط زندگی میکنیم واقعا خسته شدم از اینکه هرروز بیدارمیشمو میبینم دورم محفوظ نیست سریع پسرم می‌ره داخل حیاط تا یه کاری میکن همه صداش میکنن دست نزن اینجوری نکن هزار حرف دیگه این جاریمم تازه آمده هردوتاشون مال یه محله هستن باهم بیرون میرن پارک میرن اصلا نمیگن تو میایی نمیایی اگه مراسم ختمی چیزی باش اصلا ب آدم نمی‌گم واقعا غریبه غریبه