سلام مامان ها
یه اتفاقی توی اقوام افتاده که گفتم شاید شنیدنش برای بعضی مادر ها به درد بخور باشه و از اتفاقات بد جلو گیری کنه
یکی از اقوام دور یه پسر ۹ ساله داره می ره حموم وقتی از حموم میاد بیرون هیچ علامتی نداشته اما می ره پیش پدرش و می گه از گوشم آب میاد پدرش هم می گه احتمالا بد حموم کردی آب رفته تو گوشت
شبکه می گذاره صبح میشه بچه تب می کنه و می برن دکتر می که پسرتون سرما خورده
یه چند روزی تب اینا مادره شک می کنه که شاید پسرش توی حموم چیزی خورده ازش می پرسه رفتی حموم چی شد پسره می گه افتادم سرم زده زمین
می برن دکتر به دکتر می گن پسره افتاده سرش ضربه دیده تب کرده اون می گه نه حتما سرما خورده حالا که اسرار دارید بچه رو ببرید شهر عکس سرش بگیرید
اینا میارن شهر اما اونجا قبل اینکه ببرن دکتر بچه بیهوش میشه
وقتی می برن دکتر می فهمن در اثر ضربه سرش ضربه دیده و مایع پشت گوش پاره شده و ریخته
یه چند روزی توی کما بود با هشیاری ۳ بعد اون خدا رو شکر الان بهتر شده اما تا الان چندتا آمپول گران زده که هر کدوم بالای ۵۰۰ میلیون هست و اصلا ایران گیر نمی یاد
تازه دکتره گفته ۱۱ آمپول دیگه هم داره 😑
خانوادش هم خیلی نیازمنده و کل فامیل دارن پول می دن تا بتونن پول دارو های بچه رو در بیارن
من که خیلی ذهنم درگیر شده امیدوارم همین بچه خوب بشه هم بچه های خودمون سالم باشن
😪😪😥😥

۸ پاسخ

هروز صدقه بزار

وایی واقعا خودمونم بودیم همین فکر میکردیم خدا بچه رو بهشون ببخشه

خدا حافظ بچه ها باشه.

واای خدای من .... بیچاره ها خدا خودش کمک حالشون باشه ... ۹ ساله هنوز کوچیکه دیگه باید تو حموم اینا مراقب بود ازش... اتفاق دیگه خدا سر هیچ خانواده ای نیاره

چقدر سخت خدا برای کسی نیاره

انشالله🥺🥺🥺🥺

خدا سر دشمنش نیاره
انشالله خدا شفاش بده طفلکی گناه دارن

واااای چن ساله بوده

سوال های مرتبط

مامان سیاوش مامان سیاوش ۲ سالگی
مامانا اگه حال داشتین این تاپیک رو بخونید و نظرتون رو بگید.
مادر شوهر من با اینکه خونه اش دوره مرتب میاد بهمون سر می زنه.
هفته ای دو روز تقریبا. حالا از وقتی که شوهرم واسه کارش رفته جایی این ۲ روز همش اینجاست. من یجورایی راحت نیستم، هرچی هم غیرمستقیم بهش گفتم از تنهایی نمی ترسم، اذیت می شین این همه راه و اینا منظورم رو نگرفت. شبا هم می خوابید پیشمون.
اخلاقای خوبی داره مثلا تو کارا خونه کمکمه یا خیلی برای خودم بچم خرید می کنه ولی یه اخلاقای بدی هم داره که من اذیت می شم، هرچی هم غیرمستقیم اشاره کنم تغییر نمی ده.
مثلا بچم رو با بچه های دیگه مقایسه می کنه میگه بچه ی فلانی خیلی تپله، فلانی بچش همه چی می گه. یا یجوری حرف می زنه انگار بچه من مشکلی داره، مثلا میوفته زمین میگه مینو این ضعیف شده چرا چندباره افتاده زمین؟
یا مثلاً سرخود شربت اشتهاآور و ایمنی خریده آورده خونه بدون اجازه من بهش می ده
یا هی اینستاشو باز می کنه ترانه ها و کارتون های بچگونه سرشب می ده دستش بعد میگه اینا برای بچه مفیدن.در حالی که من دوست ندارم از الآن به گوشی ها عادتش بدم.
حالا بذارید در ادامه بهتون بگم امشب چرا بحثمون شد.
مامان سیاوش مامان سیاوش ۲ سالگی
ادامه ی تاپیک قبلی بیاید بگین من بی ادبی کردم یه مادر شوهرم یا اون بد برداشت کرده.
خلاصه سرتون رو درد نیارم مادر شوهرم عمدی یا غیر عمدی بچه منو خیلی به خودش وابسته کرده. جوری که وقتی میاد همش بچه من می خواد جفش باشه یا بغلش کنه. اگر مادر شوهرم بخاطر یه تماس بره توی تراس حرف بزنه، یا بره دست شویی، یا دیگه بخواد از خونمون بره بچم کلیییییی پشت سرش جیغ و داد می زنه و هردومون خیلی اذیت می شیم. حتی وقتی با مادرشوهرم تو ماشین می ریم جایی و اون رانندگی می کنه پسرم کلی جیغ می زنه که بره توی بغلش درحالی که خیلی خطرناکه و تونم سختشه.
امروزم که از صبح خونمون بود، عصری خواست بره پمپ بنزین و کاری هم داشت. تا لباس پوشید پسرم شروع کرد به جیغ زدن که منم ببر. من به مادرشوهرم گفتم عیبی نداره شما برید. پسرم فوقش چند دقیقه گریه می کنه و بعدش ساکت می شه(می دونستم کار واجبی هم داشت) ولی اون گوش نکرد نیم ساعت معطل کرد نرفت این وسط پسر منم هی می دید مادر شوهرم لباس تنشه نمی خواد ببرش جیغای بنفش می کشید و گریه می کرد.
آخر سر مادر شوهرم گفت خب مینو تو هم لباس بپوش بریم پمپ بنزین😐😐😐
منم که کلافه شده بودم دیگه یکمی از حرفای دلم رو زدم....
ادامه می ذارم