سلام خانما کسایی که یه بچه دارید دومی هم تازه آوردید میشه از شرایط بگید کاری به نوزادتون نداره؟ با خودتون چطوریه ؟ چیکار میکنید که به همه کاراتون برسید میشه خواهرانه یکم راهنمایی کنید

پسر من که داغون کرده خودشو
شدیدا وابسته منه هرشب تو بغلم با لالایی میخابید الان تنها میخوابه لج کرده میگه منو بغل نکن بوسم نکن برام لالایی نخون کلا نمیزاره دست بهش بزنم دخترمم که بغل میکنم شیر بدم یا پوشک عوض کنم این یهو بغض میکنه بدو بدو میره اتاق گریه میکنه اصلا از مظلومیت این بچه دارم میمیرم خیلی اذیت میشه دوماهه هیچی نمیخوره اسکلت شده پای چشماش گودشده کبود شده روانی شدم

من ک روانی شدم قشنگ
همش،میاد به بچه سیخ میزنه و حساس و لجباز شده زیاااد قهرمیکنه
به کارامم نمیرسم یک ماهه خونه مامانمم

‌من تاوقتی پسرم کوچیک بودوراه نمیتونست بره پسربزرگچ کاربش نداشت تازگیاک پسرم دست میگیره ب دیوار راه میره همش میفته ب جونش یاهولش میده یامیزنش واسباب بازی هاروازش میگیره الان خیلی سختترشده

باید قبل زایمان تا میتونی بچه بزرگ رو به پدرش وابسته کنی که از تو کم تر توقع داشته باشه وقتی نی نی به دنیا اومد و بیشتر محبتش از سمت پدر تامین بشه چون مادر دیگه خیلی وقت بازی و توجه با بچه بزرگتر رو نداره

من پسرم مرداد ماه بدنیا اومد که دخترم ۲سال و۹ماهش بود فقط ۶روز کمکی داشتم سزارینی هم بودم اما کم کم قلق کار میاد دستت فقط تا میتونی به بزرگه توجه کن دختر من اصلا اصلا حسودی نمیکنه به داداشش اما از لحاظ روحی خیلی بداخلاق و یه دنده شد وجیغ جیغو😥 که اونم خیلی از مامانا میگن اقتضای سنشونه یه مدت سخته اما کم کم خودت رو روال میفتی و از پس همه چیز برمیای

همش میزنتش

اینکه من تو بارداری براش توضیح میدادم ک یک داداشی تو راه داریم تو دل مامانه و منتظر زود به دنیا بیاد بیا باهات بازی کنه
باید کمکم کنی لباساشو عوض کنیم بوسش کنیم نازش کنیم و خیلی چیزای دیگه میگفتم شبا هم میگفتم بیا پیشم بخواب قصه بگیم براش اینجوری خیلی خوب بود وقتی هم به دنیا اومد میگفتم آورم باید نازش کنیم وقتی دست بهش میزد نمیگفتیم ک نه نکن دست نزن می‌گفتیم داری داداشتو ناز می‌کنی
ازش کمک میخواستم میگفتم پوشکشو بیار کرم بزن براش و....
تا الان خیلی بهم وابسته شدن

سلام عزیزم من ندارم ولی از تجربه خالم برات میگم البته سه تادختر داره۱۵/۱۳/۶ساله پسرش الان۵ماهشه اون دختر کوچیکه بشدت حساس،لجبازوحسودبود جوری ک بچه رومیزد یعنی اینا۲۴ساعته حواسشون ب بچه بود با دختر کوچیکه تنها نمونه گاهی باباش میرفت سرکارمیبردش تاصبح پیش خودش ولی کم کم درست شده حسادتاش کمتر شد بغلش میکنه دوسش داره بره جایی براش چیزی بخرن میکه ن برا داداشی بگیریم براکارا هم خاله بچه کوچیکه ک میخوابید اون بزرگا هم میرفتن پیش زنعموشون اینم کاراشو میکرد براغذا هم میگه تایم خوابش اومد دستم میدونم چ ساعتی بیداربشم غذادرست کنم
شما تا چندوقت تایم میاد دستت انشالله متوجه خوابشون ک بشی اخرشبا کارات رو بکن