من با این مادرشوهرم چیکار کنم ، اومده سیسمونی رو ببینه اونقدر ایراد گرفت اونقدر انرژیمو ازم گرفت که اعصابم خورد شد ، نمیتونم بخوابم ، بهم برگشته میگه چرا جوراب بچه زیاده ، چرا به جای بلوز شلوار سرهم نخرید، چرا ساک بیمارستان رو نبستی دونه دونه وسایل ها رو گرفت تو دستش که جنسشونو ببینه ، منو میبینه بهم میگه شب ها نمیتونی بخوابی بچه گریه میکنه ، رفلاکس میشه ، تب میکنه ، یه بار بهم نگفت بچه اونقدر شیرینه ، اعصابم خورد میشه میبینمش ، اونقدر آدم ریلکس و بی خیالی هست که هر چی هم بگم به دل نمیگیره ، نمیدونم من حساس شدم یا اون کارهاش رو مخه

عزیزمن ول کن بیخیال مادرشوهراروخدااززمین محوکنه البته بعضی هارو

عزیزم بعضی ها میخوان خوشی آدمو خراب کنن توهم بخند وکارخودتو بکن اگه جواب و باتلخی بدی بیشترخوشحال میشه میفهمه تونسته ناراحتت کنه

اصلا چرا اجازه میدی این حرفارو بزنه
اصلا چه دلیلی داره دونه به دونه وسایلای بچرو بهش نشون بدی
تااومد حرف بزنه یه چیزی بگو دهنشو ببنده

ول کن بابا حرفای بدتر بزنن میخوای چیکار کنی پس؟ حوصله داری اهمیت میدیا
بذا حرفاشونو بزنن برن. کارخودتو بکن عشق خودتو بکن با سیسمونی بچه
تو که خوبی‌. من خود شوهرم اینقد نق میزد ایراد میگرفت اعتماد به نفستو له میکرد. الان عکساشو نگاه میکنم میگم از شیرینی بچه هیچی نفهمیدم😢 فقط ایرادایی که شوهرم می‌گرفت یادم میاد. استرسی بود مارم دیونه کرده بود..
اهمیت نده تا آسوده باشی

مادرشوهرمنم همینجوره ، شوهرم با ذوق نشونش داد وسایل رو،هردفعه ایراد گرفت یک چیزی گفت،منم اصلا بی محلی کردم ،بچه خودم هرچی خودم بخوام میگیرم براش

دنبال زیر بغل مار میگرده اون😂

اصن نمیزاشتی ببینه مال منک ن مادرشوهر گفته ببینم چیا گرفتین ن من بهش نشون دادم

مگ اون خریده ک دخالت میکنه عوض اینکه بگه دستشون دردنکنه ک وسیله خریدن
واقعا ک خیلیا نمیدونم باچ رویی این حرفارومیزنن

ای خدا از دست همچین مادرشوهرایی ، بهش میگفتی سرهمی رو شما بگیر🤣🤣🤣🤣🤦🏻‍♀️

اصلا چیکار داره که ببینه...‌من که نه نشون دادم ن چیزی ک بخاد حرفی بزنه ب کسی چ مربوطه مگه اونا پولش دادن ک نظر بدن

خدا کنه من مادرشوهر خوبی بشم عروسم بیاد ازم تعریف کنه پسرمم بهم افتخار کنه

اصلا برات مهم نباشه
به این چیزا توجه نکن
سعی کن این مدت کمتر ببینیش

اصلا به حرفش گوش نده فقط کاری ک فکر میکنی درسته انجام بده مادرشوهر منم همینطوریه، بااینکه سیسمونی کامل گرفتم نچیدم هیچی رو تا 10 روز مونده به زایمان بچینم که نیاد فضولی کنه

بعضی از مادر شوهرا رو مخن

بگو خودت می‌گرفتی براش اینقدر است میگی

میگفتی هرچه کمه تهیه کن

منم مادرشوهرم خیلی ادم رومخیه اومد سیسمونی دید گفت مبارک باشه دست بابات درد نکنه چی کم داری منم گفتم هیچی ماشالله بچم همچی داره بازم یه دست لباس بیمارستان رفت بازار خرید تاکید کرد رفتی بیمارستان ببری نمیدونم ببرم یانه

یا جوابشو بده یاهم خودتو اذیت نکن بخاطر حرفاشون، چون مثلا بچه بزرگ کردن میخوان بگن ما خیلی میفهمیم

عجب آدمایی پیدا میشه بخدا بجای اینکه زن حامله رو خوشحال کنن زخم زیون میزنن.مادرشوهر من میره خودش لباس میگیره برا پسرم میگ کمکی باشه ب مامانت

ینی کلا تواین هشت ماه زنگ نزد بگه حالت چطوره منم زنگ نزدم ناراحتم نیستم خوشحال ترینم

واقعا نمیدونم چی بگم 🤨 منم بجای تو حرصم گرفت

چی بگم والا خواهر خندم میگیره که فک میکنن عقل کلن مثه زمانهای قدیم باید بچه رو بزرگ کرد یکی نیس بگه بابا جون سلیقه ها و نگهداری خیلی عوض شده

میگفتی سرهمیش گذاشتم شما بخری ،گریه هم کنه نخوابه مادربزرگشی میای نگه میداری

بیشخصیته دیگ
کی سیسمونی گرفته؟

چرا رو‌میدی خب
چقداحمقع

اصلا اهمیت نده عزیزم