رمان برده کوچلو
پارت 5
داشتم. سکته. میکردم گفتم سعید نکن میترسم
سعید:چته تو. الان همه. توکل. دنیا. رابطه دارن
الناز:اخه ما نامزدیم
سعید. اهان. طرف با دوست پسرش میخوابه. این همه. منت نمیزاره
الناز منت چی
سعید :من برای رابطه امدم. اینجا. باید باهام برقرار کنی نکنی بد میبینی
الناز :وا خب دوست ندارم
سعید:مگه دست تو. کمتر رو مخم برو بعد مگه من رابطه ازجلو میخوام من ازپشت میخوام

الناز:باشه بیا بریم اتاق
رفتیم اتاق. سعید زود دست به کارشد
سعید:وای توچقدر خوبی عاشق بدنت شدم

الناز همیشه فکر میکردم قبل رابطه. اول. همو ناز میکن. قربون صدقع هم میرم
ولی نه. دیگه. نمیتونستم ادامه بدم. درد کل همه جامو گرفته بود
الناز:سعید بس کن. دیگه نمیتونم الان یکی بیاد
سعید:زرنزن. تازه دارم حال میکنم
چند دقیقه. بعد که سعید ارضا شد بوسم کرد
سعید:این چیزی داشت. میمردی
الناز:تواصلا منو درک نمیکنی
سعید اخه. میمون من چیو باید درک کنم وظیفته. حال منو خوب کنی منم کار دارم میرم. شب بهت. پیام میدم

۰ پاسخ

سوال های مرتبط