۲ پاسخ

خب بگه...تو ک اخلاق شوهرتو میدونی چرا کش میدی ک بهت توهین کنه...اینا ک ادم نمیشن

چه بحث الکی خب حالا بنر ۶۰ تومن باشه واسه خودت سردرد درست میکنی شوهرت هم واقعا بد دهنه

سوال های مرتبط

مامان رادمان و تودلی مامان رادمان و تودلی ۴ سالگی
درویش هر چی بنالد درویش تر میشد😭 از صب کلی گریه کردم و ناله ک رادمان تنهایی بازی نمیکنه ..... عصری دلم گرفته بود با رادمان رفتیم خونه داییم تو حیاطشون تاب داره از این تاب های آهنی من رو یکی نشسته بودم رادمانم با بچه اا بدو بدو نوه داییم رو اون یکی تاب بود و محکم تاب میخورد یهو نفهمیدم چیشد رادمان پرید جلو تاب. تاب خورد ب گوش و سرش وااای گریه کرررد بغلش کردم دیدم خون میاد دیگ فقطط دیوونه شدم اصلا نمیفهمیدم چیکار میکنم کلیی گریه رادمان رو بغل کردم از اینور ب اونور. همون موقع باباش اومد دنبالمون رفتیم بیمازستان. خونا از گوشش اومده بود لاله گوشش پاره شده بود ولی گفتن نیاز ب بخیه نداره . برا سرش هم ترسیدم گفتم ی عکس بگیریم دکترم بی توجه براش سی تی اسکن نوشت. رفتیم گرفنتیم . ب دکترم بردیم نشون دادیم دکتر جدید اومده بود شیفت اون قبلی تموم شده گفت چرا سی تی اسکن گرفتین؟؟ گفتم برا خاطر جمعی گفت میدونی چقد اشعه بهش وارد شده؟؟؟ گفتم من چ میدونستم دکتر نوشته براش😭😭 گفت نه وقتی هوشیار بوده نیاز ب عکس نبوده
الان باز برا اون عکس نگرانممم
خدایی ادم سگ بشه کمد بشه مادر نشه😔
مامان سبحان مامان سبحان ۴ سالگی
سلام‌مادرای عزیز🌹
خاهش میکنم هرکی‌میدونه جواب بده نگرانم😔
سه ساعت پیش پسرم از مبل افتاد، روی مبل نشسته بود یهو خودشو انداخت دستش تا شد رفت زیرش،بعد خیلی گریه کرد ولی اروم شد دستش کبود نشد ورمم نکرد قشنگ تکون میداد اما حین تکون دادن یکم نق میزد،زنگ زدم اورژانس گفت اگ کبود اینا نشده طوری نیست، بردم بیمارستان عکس گرف گف انگار انگار استخوان ساق دستش یکم انحنا پیدا کرده من مطمعن نیستم ببر کاشانی ارتوپد، اونجا رفتم‌ارتوپد نبود،بردم ب دکتر عمومی نشون دادم سریع گفت دوتا جای دستش شکسته،فورا ببر گچ کنن😔 من گفتم بابا دستشو تکون میده ورم اینام نکرده،گفت من بهتر میدونم، منم ب شوهرم گفتم اون سرکار بود،گفت نبر گچ کنن ببر خونه
الان خونه بدم با اب گرم ماساژ دادم روغن زدم‌زرده تخم‌مرغ زدم‌ بستم، اما یه کوچولو نق زد.
دلم شور میزنه از یور میترسم از یور نمیخام الکی دست بچمو گچ کنم ی مشکل دیگ خدای نکرده پیش بیاد😔
چیکار کنم توروخدا راهنمایی کنین
مامان ایلیا مامان ایلیا ۳ سالگی
دیروز و امشب حرفایی از پسرم شنیدم ک قلبم رو لرزوندن

دیروز صبح خیلی آشفته بودم بابت اتفاقات دو هفته گذشته، با پدرم حرف میزدم و گله از همه چی
پسرم درحال بازی بود
با بغض و حرص ب پدرم گفتم اصلا بمیرم بهتره
در کسری از ثانیه پسرم سرش رو بلند کرد و با همون خنده وسط بازیش گفت یعنی من بدون مامان بشم؟
ی لحظه تمام وجودم خالی شد
ای وای ک من چرا حواسم نیست ک این کوچولوی من با ذره بین تمام رفتار و گفتار من رو بررسی میکنه
امشب ک داشتم میخوابوندمش طبق عادت و رفتار همیشگیش تند تند شروع کرد ب سوال پرسیدن و حرف زدن
یهو گفت چرا دیشب نبودی و مامان پری(مامان من) فقط بود
اصلا دیشب چنین اتفاقی نیوفتاده بود...
بعد کلی بالا پایین و سوال یهو گفت همون موقع ک بیمارستان بودی
باز دوزاریم نیوفتاد
دوباره گفت تو دیشب سرکار بودی بیمارستان
یهو جوری حالش بد شد و بهم ریخت .. بغض و گریه با صدای بلند
ایلیای من از شروع سه ماهگیش پرستار داشته
عاشق خاله مریم بود و هنوز هست
تو نقاشیش خاله مریم کنار ماست
ولی یعنی چقدر خلا نبود من رو حس کرده ک تو سه سال و نیمگی اینو میگه؟!
همیشه این موضوع برام درد بود الان دردش سنگین ترم شد...