خب امروز روز عجیبی بود گل پسر ساعت ۶ با گریه و شاکی از گوش درد بیدارشد و تا ۹ شب دهن مامانش رو سرویس کرد. شوهرمم که معتقد بود بخاطر من بچه چشم خورده یا چاییده از فرصت استفاده میکرد و هی حرفای بیهوده میزد(مفت)
دست دکتر درد نکنه گفت که من کاره ای نیستم و علت چیز دیگس
بهش چرک خشک کن و اینا داده و الانم‌یکم تب داره ضمن اینکه اصلا حال ندارم شب تا صبح مراقبت تبش باشم، دوست دارم برم تو‌بغلم لهش کنم که منو مادر کرده.
شوهرمم که هیچی نخرید دوروز پیشم سالگرد ازدواجمون بود هیچی نخرید
حالا من بهش گفته بودم به جای کادو شهریه دانشگاهمو بی منت بده (همیشه منت میذاره) صلا هم توقع کادو نداشتم اما وقتی دیدم لیام حالش بده و فرصت اشپزی ندارم گفتم بریم بیرون بخوریم اونم گوش درد بچه را بهونه کرد و نبرد منم دیگه امپر چسبوندم پریودم هستم دیگ نشستم یک دل سیر گریه کردم اونم فکر میکرد بخاطر کادوعه
خلاصه امروز روز گندی بود اما در ادامه به نکته خوبش میپردازم و اونم مامان بودنه
اگه هزار دلیل وجود داشته باشه برای اینکه نخوام ادامه بدم لیام میشه اون یک دلیلی که بخاطرش سرپا میمونم. همینکه هرچی میخواد میگه فقط مامان بده فقط مامان بغل کنه مامان بپوشونه و... انگار من تو این دنیای بزرگ دنیای یکی ام
خیلی خوبه😍
خلاصه روزم مبارک
روزتون مبارک مامانا
ایشالله هرکی بچه میخواد سال دیگه روز مادر دستای نینیش تو دستش باشه و تاپیک بنویسه

۳ پاسخ

اخ چه قشنگ گفتی
تو دنیای بزرگ دنیای یکی بودن خیلیی قشنگهه😍😍
واسه کادوهم حق داشتی ولی کادو رو بگیر هرچند یه شاخه گلل

اها شوهرمم الان استوری گذاشته اول اومدم ذوق کنم بعد گفتم ولش کن حالا که یک دل سیر گریه کردم استوری میخوام چیکار

روزت مبارک مادر مهربون و قوی

سوال های مرتبط

مامان دلـــوین❤️ مامان دلـــوین❤️ ۲ سالگی
سلام صبح بخیر
خانما من دخترم تازگیا خیلییی پرخاشگر شده خیلی قبلاً به حرفم گوش میداد خیلی یا اگه چیزی و میخواس که خطرناک بود براش یا بد بود براش یه چیز میدادم دیگه اونو فراموش میکرد و سرش گرم اون میشد الان اما نه،
خیلی پرخاشگری می‌کنه هر چی دستش باشه پرت می‌کنه ، پرت می‌کنه سمت تلویزیون ، یا گاها برا چیزی که میخواد و من نمی‌دم سرش رو میزنه به دیوار یا میزنه زمین
الان دیروز کفشش که کثیف بود رو میگف باید بپوشم خونه هرچقدر توضیح دادم مامان بده ، کثیفه ، کفش رو باید بیرون پوشید ، ببین من کفشمو نیاوردم تو و فلان و.... ولی اصلا گوش نمی‌داد منم میزد خودشو میزد سرش رو میکوبید زمین آخر سر دیگه دیدم داره خودشو می‌کشه رفتم کفش رو شستم دادم بهش ، ولی نمیتونم که همش تسلیم اینطور خواسته هاش بشم که بعداً بدتر کنه
شما تو چنین مواقعی چطور برخورد میکنید ؟ یا اصلا بچه شما هم اینطوره؟
اینم بگم یه مدت بودخواب شبش هم خوب شده بود اما تازگیا انقد نصف شب بیدار می‌شد خواب نمیره همش جیغ و گریه هرچقدر هم بگم کجات درد می‌کنه نمیگه 🥺😢
مامان دلآنا ( نازگل ) مامان دلآنا ( نازگل ) ۲ سالگی
سلام مامانا
اومدم دلانارو تدریجی از شیر بگیرم انقدر بی قراری کرد مجبور شدم یهو گرفتم از شنبه هفته قبل درگیرشم
سه چهار روز فقط شبا بهش نمیدادم بعد تو روز میدادمش
شب انقد گریه میکرد خب براش عجیب بود چرا مامان روز میده شب نمیده
دیگه کلا گرفتم ازش الان امروز که شنبس تقریبا چهار روزه که کامل گرفتم خودم یکم بهترم دلآناهم داره کنار میاد کم کم
و اینم بگم هییییچ روشی رو دختر من جواب نداد جز تلخک زدن
قبلش بهش میگفتم مامان تو بزرگ شدی دیگه می‌می نخور اصلا تعریفی از حرفم نداشت بچس منطق سرش نمیشه که
چسبم زدم چنان گریه کرد که دیگه نزدم اصلا
ولی تلخک که زدم اومد یکم مزه کرد بعد گفت بده گفتم آره مامان خراب شده تلخ شده بگذریم که اولش گفت بریم بشوریمش😂 یعنی انقد بچه‌های الان باهوشن 😍
دیگه گفتم نمیشه بشوریش مامان کلا تلخ شده دیگه از بعد اون هی ازم می‌می میخواست میگفتم باشه تا میومد بخوره خودش میگفت وَی خراب شده تلخ شده
شباهم گریه میکنه ولی دیگه داره کنار میاد که خراب شده و ترکش کرده و برا دلآنا تلخک بهترین روش ترک شیر بود🥲
ولی خب خیلی لاغر و ضعیف شده
دکتر دارو داده برا کمبود ویتامیناش تامین شه ولی دلآنا اشتها غذاشم کم شده
میگم اشکال نداره بهش اشتها آور بدم ؟
میترسم بدم بیشتر گریه کنه شبا آخه چیزی نمیخوره
مامان نی‌نی‌ گودو مامان نی‌نی‌ گودو ۲ سالگی
مامانا امروز پسرم مریض شده بود تب داشت از شانسم شوهرمم خونه بود امروز. حالا اول گفتم بچه رو ببریم دکتر گفت هم بچه مریض میشه که دکتر نمیبرن اگه خوب نشد فردا ببریم. یکم گذشت پسرم گریه میکرد هی میگفت ای دستم ای پام درد . همینطور اشک می‌ریخت حالا من ترسیدم گفتم بچه چیکار شده بیا بریم دکتر رفتیم دکتر ، فقط استامینوفن و پلارژین داد گفت ویروس سبک گرفته. حالا اومدیم بیرون شوهرم اینقدر به من غر زد که چرا هر چی میشه میگی بریم دکتر همین استامینوفن رو که تو خونه خودت بهش دادی دیگه الان اومدیم دکتر چی شد مثلا بعد اینا به کنار
به من میگه تو با این پسر مثل دخترا رفتار کردی این لوس شده یکم مریض شده ببین چه گریه ای میکنه. دکتر میخواد معاینه کنه یه جوری گریع می‌کنه انگار میخوان چیکارش کنن. گفتم خب بچه است دیگه میگه نه همه بچه‌ها اینطوری نیستن تو اینو لوس کردی هی به خودت از اول چسبوندی این اگه نازکش نداشت اینقدر ناز نمی‌کرد اینقدر از این حرفاش به دلم میاد
میدونین مادرشوهر من خیلی زن خوبیه ولی اصلا محبت نمیکنه نه به بچه‌هاش نه به نوه‌اش اصلا بچه منو بغل نمی‌کنه نمی‌بوسه. حتی یک بار از دهنش عزیزم و قربونت برم نشنیدم به بچه‌هاش یا نوه‌اش بگه کلا یخه اخلاقشه بعد شوهرم فکر می‌کنه منم باید با بچه یخ باشم ولی من پسرمو هر روز صد بار می‌بوسم و بغل می‌کنم و قربون صدقه میرم این اختلاف اذیتم می‌کنه