تا حالا شده فک کنین مامان لایقی واسه بچتون نیستید؟وقتی این حس میاد سراغتون چیکار میکنید ...من همش احساس میکنم لایقتش خیلی بیشتر از منه حالا شاید بگید انتخابی نبوده رابطه من و دخترم ولی خیلی آزارم میده این حس

نه اصلا نمیگم چون از دستم هرچی برمیومد کردم زیادشم کردم بعدشم بچه خیلی هم موجود خوبی نیس واللا😂😂بخصوصم بچه های الان

من ازوقتی بچه دارشدم هرشب باعذاب وجدان خوابیدم هیچوقت حالم خوب نبوده وهمیشه حس ناکافی بودن دارم همیشه حس بد وازبچم هیچ لذتی نتونستم ببرم همش فکروخیاب ووسواسب وعذاب وجدانو....نگم برات میگم کاش سنگ میشدم مادرنمیشدم

گاها این حس میاد سراغ مامانا و ربطی هم هر چی از دستم برمیاد کردم نداره چون هر مادری دوست داره بهترینارو برای فرزندش تهیه کنه یا اینقدر اعصاب خراب میشه که گاها بایه داد زدن هم ای حس سراغ آدم میاد اما مطمن باش که هیچ کس اندازه تو به فکر بچه ات نمیشه

ن من تاحالا همچین حسی نداشتم چون دیوونه وار عاشق دخترم هستم تا جای ک بتونم سعی میکنم همیشه هم بهش برسم و همینطور هم بازی خوبی باشم براش دخترم خیلی بهم وابسته ست چ مریض باشم چ خوب بازم چیزی براش کم نمیزارم از نوزادی تاالان هم دست تنها بودم خودم تنهای با دلوجون بزرگش کردم

اره من این حسو میکنم و دلم خیلی تنگش میشه ک زودداره بزرگ میشه تازگیا حسم قویترشده براش گاهی حس میکنم ازشدت خستگی کم گذاشتم من تنهام ومواقع خستگی کسی نداشتم کمکم کنه و دودیقه باش استراحت کنم وخیلی اذیت شدیم دوتامونم

اکثر مامانای این دوره از این حسا دارن،برا اینکه احساس مسوولیت بیشتری نسبت به مامانای خودمون داریم،زمان بچگی ما مدام ور دلذمامان بابامون نبودیم که خستشون کنیم،نیرفتیم بیرون بازی میکردیم با بچه ها مامانا خیالشون راحت بود،امنیت بود،الان هیچی نبس مجبوریم تا شب با بچه وقت بگذرونیم و حق داریم گاهی کم بیاریم،من وقتایی که با پسرم دعوا میکنم و خسته شدم،شبا عذاب وجدان دارم،ولی سعی میکنم حداقل بهش یه دوستت دارم بگم و لشنوم اونم میگه تا آروم بشم

دقیقا منم همین حس رو دارم نسبت به بچه هام ولی قربونش برم خیلی وابسته منن بدون من جایی نمیمونن ولی این حس ک درست حسابی نمیتونم خرجشون کنم اذیتم می‌کنه مصلا یه کلاس خوب یه مهد خوب یه رستوران خوب یا چه می‌دونم خیلی چیزای دیگه ک باهاش حس خوب میگیرن و نمیتونم تهیه کنم اذیتم میکنع

من از الان این حسو دارم حس میکنم مادر خوبی نخاهم بود برا بچم حس میکنم خیلی اذییت میشه ک من مامانشم میترسم نتونم مادر خوبی براش باشم

میگم از سرش هم زیادییم چون می‌دونم بزرگ بشه میرینه هیکلم مثل بیشتر بچه ها

خییییلی.. همش میگم دلم برای بچم میسوزه خونوادم میگن چرا میگم اصلا انگاری مامان خوبی نیستم

بله همین دیشب کلی گریه کردم و احساس اینک مادر خوبی نیستم اما امروز سعی کردم کارایی دوس داره انجام بدیم🥺

بله من هرروز این حسو دارم چون اصلا حوصله م نمیکشه براش زیادوقت بزارم وبازی کنم

بله عمیقا احساس میکنم بدترین مادر روی زمینم و همچنین آسیب زننده ترین

لیاقتش*