۱۱ پاسخ

خونه مادر شوهرم که میرم پا میشم ظرف میشورم سفره پهن میکنم و جمع میکنم
مادرشوهرم هی میگه بیا به بچه ات برس ،من خودم همه کارارو میکنم،میگم فقط شما بچه رو بگیرین،من حاضرم ظرفای همسایه رو هم بشورم
خیلی سخته یه نفر برای همه کارا به ت. احتیاج داشته باشه،هر حرکتت هم مهم باشه،باید به اعصابت هم مسلط باشی،پسر من ۲۴ ساعته به خودم چسبیده،از لحاظ روانی واقعااحتیاج دارم به گاهی فاصله و تنها بودن

مردا تجربه اینجوری ندارن،نمیفهمن چقدر میتونه آزار دهنده باشه
هیچ مادری با منت مادری نمیکنه،با عشقه،اما اونم آدمه،به استراحت نیاز داره

دقیقا من هنوزم که پسرم چهار سالش می‌خوابه من دلم میخواد تو سکوت یه تایم برا خودم باشم. فیلم گوشی حتی هیچی فقط سکوت
شوهرمم خواب باشه🤣
من خیلی عادت به تنهایی دارم از بعد بچه اصلا تنها نبودم برا همین شبا حتی از خواب در حال مرگ هم باشم باز بیدار میمونم

انتظار نداشته باش درک کنه! بهتره که شب رو بخوابی و صبح زودتر بیدار بشی، قبل از بیدار شدن بچه

اصلا درک نمیکنن واقعا توضیح دادن بهشون اشتباس

حالا چکار به تو داره 😅
البته منظور بدی هم نداره ها. می خواد خسته نشس.

ولی خوابیدن هم یه جور برای خودت وقت گذاشتنه پس بیشتر از هر کار دیگه ای بخواب

اشتباه کردم به بهترین رتبه‌ کنکور انتخاب رشته بد الان اینجام. باید کار می‌کردم برای خونم پرستار میگرفتم اونوقت تو جامعه بودم نه اینکه الان تو تونه بشینم. منت شوهر بالا سرم باشه. از دوران آشناییمون هم حرفای منو برعکس می‌فهمید همونم شد. الانم خیلی وقتا خوبه نمیگم مرد بدیه ولی نمی‌فهمه بابا منم وقت برای خودم میخوام

کاااملا درکت میکنم همه میگن بچه خوابید کاراتو بکن بیچاره ما بچه بیداره هم بچه نگه میداریم هم کار می‌کنیم وقتی خوابید هم باید کار کنیم اگه کارامون عقب بیفته میگن خب صبح‌زود بیدار شو کاراتو بکن انگار ما رباتیم آدم نیستیم برای خودمون وقت بزاریم یا استراحت کنیم

دقیقا شرایط منم همینجوریه. هیچ درکی ندارن.

مردا همینن عزیزم اهمیت نده به حرفش

عزیزم منم دقیقا شرایطی مث شما دارم تو شهر غریبم و تنها تک تک حرفاتو درک میکنم من کلا افسردگی گرفتم

سوال های مرتبط

مامان جوجه کوچولو مامان جوجه کوچولو ۱۰ ماهگی
الان یه مدت خونه خودم بودم میبینم چقدر حس میکنم منم توانایی دارم.ولی تو خونه ی بابام،مادرم مرتب از هرکاری که برای بچم انجام می‌دادم ایراد می‌گرفت و من مرتب حس میکردم آدم نابلدی هستم و مادر خوبی نیستم.
ولی تو خونه خودم درسته صددرصد بی عیب نیستم ولی بالاخره کارامو میکنم و دیگه کسی نیست بهم بگه بزار خودم بجای تو انجام بدم چون تو یه جای کارو اشتباه کردی.
مادرم آنقدر اصرار کرد که بچمو آوردم که ببینن
و میبینم چقدر این تکرار مکرر نواقص بچه داریم،اعتماد بنفس منو خراب میکرده
مثلا مادرم مرتب خودش میگه بچه رو بده بغلم
منم میدم
بعد میگه من دارم بچتو بزرگ میکنم.

یا میرفتیم مهمونی
مادرم میگفت بده من بغل کنم و وارد مجلس شم
منم می‌دادم
بعد بقیه میگفتن تو که بچتو مادرت برات بزرگ میکنه

یا می اومدم غذا به بچه بدم
مادرم میگفت بده من بدم تو بلد نیستی چجور بدی

یا حتی شیرخشک درست میکردم یکم دیر میشد سرم داد میزد

ولی تو خونه خودم دیگه خودم کارامو میکردم و به بچم غذاشو میدادم،کاراشو میکردم و...
درسته ۱۰۰درصد بدون عیب نبود
ولی حس خوبی داشتم
😇😇😇😇😇