خانما ی مشورت میخوام ازتون من نامزد شدم سنیم نداشتم تازه ۱۴بودم خلاصه هرجا میرفتم باید زنگ میزدم میگفتم‌دارم میرم تا بگه برو نرو الان ک ۸سال زندگی ۲تا بچه اینا اولش بهتر بود میرفتیم میومد الان دیگ جای منو نمیبره میگ ماشین نیس ماشین خرید بعد ی هفته اومد خونه گفت بچها ببرم بیرون ۱ساعت برد ب من نگفت میای نمیای گفت زود میبرم میام نیم ساعته رفتن ۱ساعت بعد اومدن منم ناهر فلان فقط در حد خونه مامانم بریم اینا‌ بیشتر وقتام سرکاره الانم عقد دعوت کردن بهش میگم میبری اونجا مارو میزاری میری خودت میگردی برگشته میگ اونجا چی داره شمارم ببرم‌بیرون بعد اینجا میگم بریم بیرون میگ‌اینجا چی هست ببرم بیرون دیگ خسته شدم راضی منو زندونی کنه خونه بیرون در نیام اگ میتونست میکرد این کارو همش گیر میده با اون دوستت نگرد با این نگرد اونجا نرو اینجا نرو خودشم‌ک خونه نیست خستم واقعا شما باشید چیکار میکنید با این آدم ؟؟؟برم عقد نرم

۵ پاسخ

والا من با دخترم همه جا میرم اصن کاری ب اون ندارم ک بیاد یا نمیاد

به نظرم یه کم تن بده تا نرم بشه شوهر منم همین بود من۱۱ نامزد شدم اوایل خیلیی گیر میداد من دهن به دهن نمی‌شود م حالا هر جا برم هر کار بکونم هیچی نمیگه. اگه میگه عقد نرد خوب نرو حساسش نکن الکی

سعی کن خودت بری بیرون
نمیخواد هم نبره اینجوری افسرده میشی

عزیزم اکثر مردا همینن
قبلا ک هیجا نمیبرد نبود اصلا منم نمیرفتم دیدم بدتر شد
شیوه رو عوض کردم همه جا خودم و دخترم میریم فقط اجازه میگیرم بهش تعارف نمیکنم توام بیا

اره برو چرا نری

سوال های مرتبط

مامان علی اصغر مامان علی اصغر ۲ سالگی
پسرم می‌ره کوچه. فوتبال بازی میکنن یعنی کوچه ما هفت هشت نفر پسر هستن سه نفرم از اون یکی کوچه میان بازی در واقع من دوست ندارم پسرم با اونایی که از کوچه دیگه میان بازی کنه اونا ده یازده سالشونه پسرم تازه رفته نه سالگی هر چقدرم میگم نرو با اونا بازی نکن میگه میرم باباشم میگه تو گیر نده گیرمیدی بچه بدتر می‌کنه خودشم چیزی نمیگه منم دیروز قهر کردم گفتم اگه این بچه بچه ی منه باید حرف منو گوش کنه اگه نه منم میرم خونه بابام شوهرم پسرم و دعوا کرد گفت دیگه نرو منم نمیزاشت برم خلاصه سرشون گرم شد رفتم خونه ابجیم بعدا با داداشم اینا برم خونه بابام مامانم هم خونه داداشم بود رفتم اونجا برعکس همه فهمیدن دعوام کردن گفتن ما خونه نمیزاریمت😂بچه تو ول کردی بلاخره بچه باید بازی کنه حالا شما جای من چیکار میکنید یعنی من حساسم روبچه ام با هاشون قهر بودم دیروز تولدمم بود شب زود خوابیدم دیدم در گوش هم پیچ پیچ میکنن نگو همسرم به پسرم میگه به خاله اینا زنگ بزن بیان کیک اینا خریده بودن که منو خر کنن
مامان مو فرفری جان مامان مو فرفری جان ۱ سالگی
شما هم از مامانا دارین
خیلی ناراحتم هر وقت کار داره نیم ساعت ی ساعت مونده زنگ میزنه منو ببر اینجا اونجا ببر بیار....از صبح مثلا نمیگ می‌ترسه من نهار برم ......
بابا م این مدلی نیست ولی رفتار های مامانم خیلی ناراحتم می‌کنه حیف ک خواهر و کسی ندارم بچمو نگ دارن وگرنه ی روزم دلم نمیخاد برم اونجا
بعد هر وقت میگم بچه رو داری برم دندون پزشکی یا ترمیم ناخن مقلطه می‌کنه من کار دارم زندگی دارم از داداشم میپرسم میگ گرفته خوابیده
ی دور بابام دلش واسه بچم تنگ شد اصرار کرد ک پیش ما بمونه این داشت خودشو جر میداد من خسته شدم میگ بیار نگ نمیداره ک
گفتم شاید گرونی و سخته چند دور ک می‌رفتیم اونجا برنج و خورشت مون. میبرم همش همیشههههه ها ب بابامم نمیگ من میبرم حتا بیشتر از خودمون میبرم ولی باز
ی کاری داره زودتر نمیگ ک فقط کار خودش انجام بده نکنه ما زودتر بریم ناهار بریم
حتا چند بار کار داشت گفتم زودتر میگفتی من میرم خونه مادرشوهرم نمیتونم اونجا باز بیام بچه لج کرد خا خونه نگ دار انقد اینور اونور میری خونه عادتش بده منظورش اینه بشین خونت زیاد خونه ما هم نیا .....
بهش گفتم من خونه مادرشوهرممم میرم تو اذیت میشی؟؟؟
مامان elvin مامان elvin ۲ سالگی
ی درد دل
من به این نتیجه رسیدم خداایش واقعا بچه بتونه غذای درشت بخوره کیک و بیسکوییت میوه اینا دستش بگیره بخوره مخصوصا تو مهنونی و عروسی اینا بچه داری همه سختیاش تو نوزادیه دیگه بعد یکسالکی بنظرم بچه اذیتی نداره.شکمش سیر بشه کافیه دیگه خودش سرگرم میشه یا جایی بریم مهمونی مسافرت اینا توجهش ب اطرافش جلب میشه اذیتی نداره واس پدر مادر
انقد غصه میخورم پسرم نوزاد ک بود میگفتم کاش راحت شیر میخورد میرفتیم‌ مهمونی عید دیدنی اینا نمیبردمش میزاشتم خونه پدرم. چون از گشنگی فقط گریه میکرد مجبور میشدم یا با قطره چکان شیر بدم یا تو خواب بدم.همش میگفتم بزرگ بشه جبران این همه سختی کشیدنم بکنه سراز خونه بیرون نمیبردم بجز مهمونیای مهم ک اونم شوهرم اصرار داشت بریم
الانم ک بزرگ شده مهمونی پارک اینا بریم مجبورم تو خونه سیرش کنم ک اونجا اگ گشنه شد شیر بخوره فقط اونم همش میگن پس چرا نمیخوره چرا بهش نمیدی چرا دستش نمیگیره😭😭😭عصابم خورد میشه میگم کاش میتونست ی چیزی دستش بگیره ذره ذره بخوره خداشاهده ارزوم شده اینکه پسر مثل خودمون غذا بخوره کم جداگونه درست کنم براش کم ابکی و له شده بخوره الان میگم اگ بعد عمری عروسی دعوت بشیم چکار کنم باز میگن پسرشو نبرد مسخره میکنن یا چی میگن پیش خودشون😭😭😭😭
بخدا شیرم بهش میدم باید با گوشی و سرگرمی بخوره ک جدیدا دیگ شیرم نمیخوره شصت تا بیشتر نمیخوره
یعنی میشه بچه منم بتونه غذای درشت بخوره
اینم بگم ک مشکلی نداره دکتر اینام بردم من فقط درد دل نکردم خواهشا نصیحت نکنید ک بدتر دل ادم بشکنه