میگیم خانما هفته ی قبل به شوهرم گفتم برام روز زن کوشی بخر
یعنی چهارشنبه رو منتظر بودم برام بخره نخرید
پنجشنبه اخر وقت اومده میگه رفتم گوشی بخرم اونی گه من می خاستم نبود میرم شنبه باهم میگیرم من دیگه دل تودلم‌نبود اومد شب مثلا خواست من باور کنم برام ۱۲ میلیون پول زد.....بعدش جمعه گفتم بریم گفت امروز اون بازار تعیلیه نرفت شنبه بهم گفت خودت تحقیق کن اتنخاب کن رفتن تحقیق کردم اتنخاب کردم گفتم برام a26بگیر الان یه هفته ست هروز بهانه میاره
دیشب اومده خونه دستاشو بشوره یهو آب قطع شده برداشته با پارچی که من واسه بجه ها آب جوش گذاشتم با اون دست میشوره کفتم بره چی بااون شستی برو تو دستشویی اب بود.....گفت دیگه شستم دیگه .....بعدش من گفتم من اینو می ج شونم آماده می کنم بدم بچه ها و تو عرص یه ثانیه راحت استفاده می کنی تا اینو گفنم شروع کرد به داد بیداد کردن مثلا هم اومدنی برام‌لبو گرفته بودم بعدازمدت ها گفت منه احمق رفتن لبو گرفتم اینا با دادزنش دلمو ریخت
برداشت لبو رو از پنجره پرت گرد بیرون ...بعدشم گفت به جای گوشی.....
ک‌ ی ر میخرم برات بهدشم اومد بهم‌حمله کرد محکم زد بهم
امروز صبحم قرار بود دخترم بره اوردو طفلی بچه ام همیشه میخوره تو ذوقش
گفتم اشغال اردوی بچه رو خراب نکن بلند شد رضایت نامه ی بچه رو پاره کرد
منم فوش دادم اومد منو دوباره زد پرت میکرد این ور اون ور یه دونه لیوانم شکست .....بعدشم اومد سمتم یه جور محکم زدمش که سردرد گرفته بود.ولی دلم خنک نشده اخه هنیشه زده تو ذوقمون توهرجاتدهرشرایط
منم اون ۱۳ میلیونو می برم خرج می کنم بخده ازصبح بدنم درد گرفته مخصوصا پشت گردنم ....شما جای من باشیدچیکلر میکنید

۷ پاسخ

من در این مواقع دلم برای بچه ها میسوزه که دعوا رو میبینن

بعد یه سوال خودت نظر دادی برات چی بخره می‌دونستی پول داره ؟ می‌دونستی اهل خریدن هست یا نه درسته کاراش از بیخ غلط هست حق زدن نداره ولی گفتم شاید خودت کاری کردی که شوهرت یکدفعه برخوردش اینطوری بشه

گوشی که دستته خراب شده...؟

خودت برو برا خودت گوشی بخر خب
اینجور موقعا ک میبینی داره عر عر میکنه جوابشو نده
من بخاطر دخترام کل کل نمیکنم با شوهرم فقط سر سنگین میشم

چرا انقد وحشیه اخه...این مردا چشونه😭😭بمیرم واسه دخترت دلش شکست😣من نمیدونم گوشی چقده اگه میتونی بااین پول گوشی بخر واسه خودت

عزیزم شوهر منم همینجوریه🙂

جرش میدم والا بخدا گه میخوره میزنه

سوال های مرتبط

مامان نفسم رز مامان نفسم رز ۲ سالگی
خیلی دلم‌گرفته می خوام یه کم درد و دل کنم بغض گلومو داره فشار میده امشب سر چیز بی خود با مامانم دعوام شد زدم بیرون از خونش اونم زنگ زده شوهرم گریه گلایه کرده تو این چند سال مادرم خیلی دلمو شکسته از وقتی حامله شدم بدتر شد روزهای اول حاملگی ویار شدید داشتم دست خودم نبود که برگشت بهم گفت درد و ورمتو اینجا نیار بهداشتتو اینجا رعایت کن واقعا قلبم شکست هیچی نگفتم حسرت یه غذا که بگه نمی تومی بپزی بیا اینو بخور موند تو دلم ، بارها تو بارداری اشکمو در اورد واقعا دلم شکست همش نفرینم گرد تو بارداری گفت خیر نمی بینی کی با زن باردار اینجوری می کنه بعد به دنیا اومدن بچم هم بدتر شدتو سخت ترین روزهام تنها بودم قلبم شکست الانم روزی نیست که سر هر چی دعوا نکنم پیش بچم منو خراب می کنه هر چی از دهنش در میاد میگه تو تربیتش دخالت می کنه واقعا خسته شدم خونه من ده دقیقه راهه بیشتر روزها می رم سر میزنم چون تنهاست ولی واقعا پشیمون میشم شما باشین با این اوضاع میرید خونش من دیگه واقعا نمی دونم چه جوری رفتار کنم
مامان لیموشیرینم👶 مامان لیموشیرینم👶 ۲ سالگی
بیاین یه اتفاقی رو براتون تعریف کن
چن روز پیش پسرم صب۵ بیدار شد دیگ اصلا نخابید
بعد صبحانه ساعت۱۰ اینا بود دیدم خابشون میاد رفتم شیشه پسرم رو پر کنم اونم اومد آشپزخونه
من آوردم شیرش رو گذاشتم کنار بالش تشکش
خودمم دخترم رو شیر میدادم دیدم پسرم اومد دراز کشید گفتم الان میخابه
منم خابم برده بود یکم بعد دیدم دخترم ی جوری صداش در اومد متفاوت بود
بیدار شدم ( یاد حرف خالم افتادم اونا رو یبار گاز گرفته بود بچش چن ماهه بود گفت ی مدل دیگ گریه کرد ترسیدم بیدار شدم دیده گاز گرفته همشونو بزور خودشو انداخته تو کوچه خبر کرده شوهرش بیهوش شده بود همون بچه داشت از حال میرف) وقتی گیج و خابالو بیدار شدم دیدم دخترم دوباره خابید
وای دیدم بوی گاز خونه رو برداشته عین معتادا لنگان و گیج شده رفتم آشپزخونه دیدم کل شعله ها رو پسرم باز کرده اومده خابیدع
فقط تونستم اونا رو ببندم دوباره اومدم خابیدم
( اصلا امکان ندارع ها من بچه ها خاب بودنی بخابم) هی فکرم پیش بچه ها بود نکنه گاز گرفته ولی نمیتونسم بیدار شم ی مدت گذشت دیدم بوی گاز رفته
یعنی خدا دخترم رو فرشته نجاتمون کرد وگرنه هر سه تامون تو خاب میمردیم دور از جون