سلام دوستان کی بیداره 😔😔😔💔حالم خیلی بده تاپیک قبلیم گفتم که شوهرم بعد ۱۲روز امد از سر کار ساعت ۸امد حموم کرد وشام خورد که ساعت ۹ شد رفت پیش عمو هام نشستواینا مثل همیشه بعد ساعت ۳نزدیک ۴امد من یکم بین خواب وبیداری بودم دخترم گریه کرد بیدار شد چکش کردم دیدم پوشاکش پس داده عوضش کردم که خوابش پرید دیگه با پدرشبازی میکرد شوهرم گفت برم دسشویی تا رفت دخترمو خودشو کشت از گریه وجیغ زدن ومادر بزرگ شوهرم امد گفت چشه واینا یه دفعه دیدم مادر شوهرم با اصبانیت امد گفت بچه رو داغون کردین بلد نیستید بچه بزرگ کنید دخترمو محکم از دستم کشید که شوهرم امد گفت چیزی نیست داره دنبالم گریه میکنه بعد مادر شوهرم گفت شما مال بچه نیستید بچه نیارید بچه رو دیوونه کردید نمیدونم چه غذایی به بچه میدی منم عصبانی شدم بهش گفتم دخالت نکن بچه خودمه هر کاری می خوام انجام میدم من اورمش به این دنیا تو دخالت نکن بعد شوهرم گفت چتونه بچه ترسید به مامانشمیگفت اشکال نداره دخترته این بهش گفتم کجا دخترشه این دختر منه دیگه رفتن بیرون منم کمرمو دادم به شوهرم گرفتم خودمو زدم به خواب هی میگفت چته تو زود عصبانی شدی منم جوابش ندادم الان هم گرفت خوابید وتموم

ومثل هر شب من تنهای تنها با دل شکسته وافسردگی شدید وحال داغون نه از بغلی که منتظرش بودم نه از بوسی ونه از چیزی حتی دستای همو نگرفتیم خیلی حالم بده 😔💔

۱۴ پاسخ

یه حسی بهم میگه مادرشوهرت ازقصداینکاروکرد وبه هدفشم رسید.بروپیش شوهرت وازش دلجویی کن بگودوری تو وبچه داری اعصابمو ضعیف کرده وآشتی کن باهاش.اسم مادرشم نیار اصن.بیکاری بخاطراون تلخ میکنی زندگی رو.

والا من چن سال ازدواج کردم یبارم تو قهر بغلم نکردم هربارم با زبون خودم گفتم مواظب باش بغلم میکنیا اصلا اونقدر گریه میکردم یبارم سراغم نمی اومد ک گریه نکن عزیزم من اونقدر تو خودم ریختم همه چیو الان از اعصاب همه جام بهم ریخته دیگه بیخیال شدم خودتو دیگه بزن به بیخیالی

عب نداره.امروز هم و بغل میکنید.
وقتی میدونی شوهرت مغرور لجبازه توام ک بسازی و کم طاقت سعی کن زیاد اهمیت ندی به اینجور مسائل چون کاری از دستت بر نمیاد.
اگه پوشک بچت جیش بود دیگه نصف شب نمیشستی ک خوابش بپره فقط عوضش میکردی.
از دست مادرشوهرتم ناراحت نباش نصف شب بوده ترسیدن ک چرابچه یهویی ب گریه افتاده ساعت ۴ جوری ک مادربزرگ همسرتم اومده علت و ببینه.
نیمه پر لیوان و ببین ک حواسشون بوده ب بچت.صداشو میشنیدن و عین خیالشون نبود ک بدتر بود🤍

خداروشکر بعد از دعوایی که باهمشون کردم الان همشون باهام خوبن🙄
دخالت اگه نکنن خانواده‌ی شوهر نیستن
همون موقع جواب دادی دیگه بیخیال شوهرت باش
من الان دیگه حتی دوست ندارم یه ذره فقط دستم به دستش بخوره
مردا فقط ما زنا رو نردبوم میبینن برن بالا

مادر شوهرا همه حساسن رو نوه ها چون دوسشون دارن این حرفا میزنن ناراحت نشو گلم

ولی باز از تاپینگت معلومه شوهرت پشتته که به مادرش میگفته بس کن چیزی نشده من اگه جواب مادرشوهرم میخواستم بدم میزد تو دهنم بعضی مردا اصلا پشت زنشون نیستن فقط تو فکر ننشون هستن

راه نمیره

مادر شوهراهمینن مادر شوهر من پسرم ۹ماهش بود میگفت چرا پسرت راه میره دختره همسایمون همسنه اینه میدوه،🤔🤔🤔ایندفعه هم امده میگه پسرت چرا حرف نمیزنه.منم میدونم دیر نیست ولی چون مادرم استرس کل وجودمو میگیره یا اینکه بعد هفت سال بچه دار شدم پسر بزرگمو با چه شوق و زوقی بردم خونشون ساعت ۲ونیم شب گریه میکرد امده بالا سرش با لحن مسخره ای که هیچوقت یادم نمیره گفت پسرت چشاش یکیش بزرگه یکیش کوچیک منم خودمو زدم به دندون درد همون نصف شب اینقدر گریه کردم شوهرم بیچاره از استرس داشت سکته رو میزد بردیم دکتر معاینه کرد گفت هرکی گفته غلط کرده بچت خیلیم سالمه

واقعا سخته بگو چه فکری کردی میگی دخترم من زاییدم‌جر خوردم تو ‌کی شدی ننش

خودت باید تو رومادرشوهرت واستی شوهرت بنده خدا چه تقسیری داشته ازخودت دورش نکن محبت محبت میاره

همشون همینن منم الان ۴۰ روز ایناست از شوهرم دوری میکنم

آخی بخواب عزیزم . مادد شوهرت بدخواب شده زده به سرش نفهم . بگیر بخواب . . بیدار بشی حالت بهتر شده

درکت میکنم حس خیلی بدیه

بنظرم نباید پشت ب شوهرت میکردی اینجوری فقط ازخودت دورش میکنی
بزار بگه دیگخ مادرشوهره دخالتاش هست
ولی هیچ مادرشوهری مث مادرشوهرمن ازخوبی واینگه چقد منو دوست داره

سوال های مرتبط

مامان فندوق مامان فندوق ۲ سالگی
خانوم ها کمک واقعا دیگه کم اوردم شما بگین من چیکار کنم امروز پدرشوهرم اومد دخترمو برد خونشون که نزدیک همیم تو ی کوچه بعد نیم ساعت اومد که آره چرا به بچه غذا نمیدی خونه ما اومد گشنه بود ی کیک گرفتم همیچن خورد من گریه ام گرفت چرا به بچه غذا نمیدی گشنه میزاریش چون غذا نمیدی بهش نمیرسی لاغر مونده بده بخوره از این حرفا منم اصلا شوکه شدم یعنی چی این حرفا گفتم من به بچم خوراکی نمیدم چون خیلی بد غذاس اگه خوراکی بخوره غروب دیگه شام نمیخوره گفتم خودم خوراکی نمیدم که شام بدم بخوره من امیشه سر غذا خوردن دخترم انقدر حرص میخورم بعد شوارمو صدا کردم گفتم بیا ببین بابات میگه به نفس غذا نمیدم گشنه نگهش میدارم شوهر اکمد گفت این چه حرفیه میزنی مگه میشه ادم به بچه خودش غذا نده از این حرفا منم گریم گرفت گریه کردم کلی شوهزم گفت ولش کن اهمیت نده من میدونم تو چقدر رو بچه حساسی ولی من دلم بدجوری از دستش شکست واقعا نمیدونم چطور به خودش اجازه میده همچین چیزی بگه مگه میشه ی مادر بچشو گشنه نگه داره اخه شب هم داشتیم از هیت میومدیم مادر شوهرم صدای دخترمو که شنید درو باز کرد ی کلوچه دستش بود به دخترم گفت بیا بهت قاقا بدم گشنه نمونی منم اصلا اهمیت ندادم رفتم تو خونه شما بگید من چی بگم به اینا
مامان سیاوش مامان سیاوش ۲ سالگی
ادامه ی تاپیک قبلی بیاید بگین من بی ادبی کردم یه مادر شوهرم یا اون بد برداشت کرده.
خلاصه سرتون رو درد نیارم مادر شوهرم عمدی یا غیر عمدی بچه منو خیلی به خودش وابسته کرده. جوری که وقتی میاد همش بچه من می خواد جفش باشه یا بغلش کنه. اگر مادر شوهرم بخاطر یه تماس بره توی تراس حرف بزنه، یا بره دست شویی، یا دیگه بخواد از خونمون بره بچم کلیییییی پشت سرش جیغ و داد می زنه و هردومون خیلی اذیت می شیم. حتی وقتی با مادرشوهرم تو ماشین می ریم جایی و اون رانندگی می کنه پسرم کلی جیغ می زنه که بره توی بغلش درحالی که خیلی خطرناکه و تونم سختشه.
امروزم که از صبح خونمون بود، عصری خواست بره پمپ بنزین و کاری هم داشت. تا لباس پوشید پسرم شروع کرد به جیغ زدن که منم ببر. من به مادرشوهرم گفتم عیبی نداره شما برید. پسرم فوقش چند دقیقه گریه می کنه و بعدش ساکت می شه(می دونستم کار واجبی هم داشت) ولی اون گوش نکرد نیم ساعت معطل کرد نرفت این وسط پسر منم هی می دید مادر شوهرم لباس تنشه نمی خواد ببرش جیغای بنفش می کشید و گریه می کرد.
آخر سر مادر شوهرم گفت خب مینو تو هم لباس بپوش بریم پمپ بنزین😐😐😐
منم که کلافه شده بودم دیگه یکمی از حرفای دلم رو زدم....
ادامه می ذارم
مامان مامان پرنسس🩵👼🏻🍼 مامان مامان پرنسس🩵👼🏻🍼 ۲ سالگی
دهنم صاف شد تا این بچه خوابید حالا اینقدر شیر میخوره از ۶صبح بیدار میشه شیر خوردن هر یه ساعت هر چیم خوراکی میدم بخوره و اب قبول نمیکنه میگه فقط ممی دیگ رمقی نمیمونه بیدارشم میخوابیم تا ۱۱ظهر به زور بیدار میشم پاهام گز گز میکنه موندم تو گل نمیتونم از شیر بگیرمش امشبم شوهرم کلی غر زد نهار بده شام بده اخرشم اینجوری تشکر کنه شوهرم میگ چیه همش کثیف کاری میکنه نمیدونم چی مالیده دخترم به مبلا کیک خریدیم براش روز دختر بود مالید به سر و صورت و لباساش کوکو بود شام همرو له کرد ریخت شوهرم میگ تو بد بارش آوردی همش کثیف میکنه همه جارو من همش در حال لباس شستنم اخر سرم لباساش از پوست رفت بس که شستم شوهرم میگ چه قدر لباس بخرم همش میشوری اینقدر غر زد گفتم ناراحتی بزن بیرون از خونه شوهرم گفت تو بزن بیرون منم با پرویی گفتم جام خوبه تو ناراحتی هر کی ناراحته بره پریودم هستم الارز امروز ۵بار دست شویی کرد سوخته پشتش دلم میخواد بمیرم الانم به زور خوابید بچم سر درد دارم خدااا
مامان کوچولو🤩 مامان کوچولو🤩 ۱ سالگی
تجربه ار شیر گرفتن:
ارمان عادت داشت قبل خواب حتما شیر بخوره و بخوابه و همچنین نصف شب ۲ بار بیدار میشد هم شیر و هم اب میخورد من از یک ماه پیش تصمیم گرفتم شیر خودنش رو کم کنم تا کم کم قطعش کنم
اوایل شب درمیون کردم اما نصف شب که بیدار میشد فقط شیر میخاست نه ابمیوه نه اب نه کیک فقط شیر میخورد
منم مجبوری بهش میدادم
برا شیر نخوردن قبل خوابش هم فقط تا ۳،۴ شب همکاری کرد بعد اون انقدرررر گریه میکرد تا خوابش ببره نصف شب هم حداقل ۵ بار بیدار مبشد و زار میزد تا شیرش بدم دیدم اینجوری نمیشه پریشب قبل خواب به سینم سرکه ژذم و وقتی بهانه جی جی گرفت دادم بخوره خودش بدش اومد و رفت کنار یکم گریه کرد بعدش ارومش کردم و خوابید دیشب هم قبل خواب کلی باهاش بازی کردم و هسته شد زود خوابید نصف شب بیدار شد اب خورد و گفت جی جی گفتم جی جی اه شده نباید بخوری یکم بهانه گرفت ولی بعدش خوابید باز ۶ صبح بیدار شد کلی گریه که جیجی میخام منم بهش کیک و ابمیوه دادم خورد و یکم بازی کرد با باباش بعد خودش بالشت اورد گذاشت رو پام خوابید

خلاصه اینکه روش تدریجی که این بلاگرا و مشاورای تو اینستا میدن همش چرته مال بچه های زیر ۱ سال و ۶ ماهه بچه های بالای ۱سال و نیم زرنگ میشن دیگه نمیشه به این روش این کار کرد
من یک ماه تمام این بچه رو زجر دادم و دهن خودم سرویس شد من کردم شما نکنین