۷ پاسخ

چه کارایی میکنن بخدا

نه بابا اصلا ربطی نداره
منم بچه اولم به خونریزی افتادم و استراحتی بودم ولی تایم زایمان دردم نگرفت و با امپول فشار زاییدم
اینا همش جهل و تلقینه
اهمیت نده توکلت به خدا باشه

بروپیش یک متخصص عزیزم اخه این چه کاریه کرده نمیدونی کجاانداختی

امان از جهل

نه بابا من اصلا قبول ندارم
تا خدا نخواهد برگی از درخت نمی افتد

قفل رو نباید مینداختی قفل بند واسه اینه ک بچه زود دنیا نیاد وقتی بخاد دنیا بیاد باید بازش کنی باید حتما ۵روز قبل از زایمان بازبشه

ب این چیزا اعتقاد نداشته باش خدا خودش کمک می‌کنه

سوال های مرتبط

مامان ریحانه 🍓✨ مامان ریحانه 🍓✨ ۳ ماهگی
با کلی تاخیر سلام 😅☺️من خیلی درگیر و مشغول دختر کوچولومون شدم
متاسفانه یکی از بخیه هام باز شده و اذیتم
🎈پارت چهارم

به مامانم زنگ زدم که درد دارم ممکنه که برم بیمارستان، به شوهرمم پیام دادم که بیاد خونه که دردام زیاده
حالا تو این شرایط من که مادر شوهرمم میدونه من درد دارم
با پدر شوهرم رفتن تو اتاق درم نمیان
یه نهارم درست نکرد😑 حتی نمیاد بگه چیزی میخوای یا نه؟!
حالا من پیام دادم به ماما شرایطمو گفتم
گفت برو بیمارستان
منم دیدم خبری نیست نمیاد حالی بپرسه
اومدم وسایلمو به چیدن و سبدمو حاظر کردم با اون شرایط
حالا شوهرم اومد خونه عصبانی که تو با همه هماهنگ میکنی الان ما
😕البته از شب قبل یه بحثایی داشتیم باهم
😅بگذریم از درد و دل
اومدن به نهار خوردن ولی من نهار نخوردم چون برنجی بود و به مامانم گفته بودم سوپ ماهیچه بزاره برام بیاره
⭕️نکته: به هیچ وجه بدون نهار نرید برای زایمان چون واقعا تمام جون و قوت ادم گرفته میشه
مخصوصا اگر گاز، اپیدرال یا مسکن بزنن برای ادم
با همون عصبانیت شوهرم با مادر پدرشوهرم رفتیم سمت بیمارستان (علی بن ابی طالب)
مامان نفس کوچولو🥰 مامان نفس کوچولو🥰 ۴ ماهگی
برگشتم تا چک کنند چند نفری جلو بودند منتظر بودم تا تموم شن و نوبتم شد جنین یه حرکتایی میزد انگار تو شکمم عروسیه ماما که دید حرکت جنین خوب و اینا گفت پاشو دختر برو هنوز یه هفته اینا به زایمانت مونده گفتم درو دارم کمر و شکمم خیلی اذیت میکنه نمیتونم تحمل کنم و اینا گفت دردا طبیعیه هر موقع وقت زایمان شد بیا گفتم نامه چی گفت نامه مامارو قبول نمی‌کنیم باید متخصص بنویسه 😂خلاصه من باز برگشتم پیش مامانم و مادر شوهرم و گفتم که نشد هم وزن من کم بود هم وزن جنین بخاطر اینکه ببینم وزنش چطوره و اینا رفتم یه سونو هم به اسرار مامانم و مادرشوهرم دادم جالب اینجا بود که سونو گفت ۳۷ هفته ایی هنوز و وزن جنین هم که ماشالله ۳ کیلو ۵۶۰ هستش اینحا هم از طرف مادر شوهرم و مامانم حرف خوردم که می‌گفتند هنوز وقتت مونده چرا زودی میخوای بزایی و اینا حالا من برگشتم خونه با خودم عهد بستم من تا آب ازم نیاد دیگه پا به بیمارستان نمیزارم .....یه جورایی ناراحت شده بودم واقعا آخه من میدونستم من ۳۹ هفته و ۳ روزم بعد ۵ روز اینا من بچم دنیا میاد سونوهم که گفت ۳۷ هفته ایی و اینا کلا درگیر شدم ...
مامان فراز 🫰🏻✨ مامان فراز 🫰🏻✨ ۷ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی پارت اول
پنجشنبه یازدهم اردیبهشت بود عصر ناهارمو خوردم که ناهار کله پاچه بود ، سرویس که رفتم یه رگه ی خونی رو لباس زیرم دیدم اول بهش توجه نکردم چون اصلا درد نداشتم، غروب رفتم بیرون برای پیاده روی یه لحظه گفتم به مامای همراهم زنگ بزنم بگم رگه ی خونی دیدم ، بهش که گفتم برو بیمارستان یه چک بشی ، رفتم بیمارستان چک کرد گفت سه سانتی ، گفت برو نوار قلب بده اگه خوب بود برو خونه ورزش و پله و پیاده روی کن چهار سانت شدی بیا برای پیاده روی اگه خوب نبود باید بستری بشی رفتم یه دونه کیک بستنی و یه کیک خوردم و اب و بعدش رفتم برای نوار قلب ، نوار قلب گرفت گفت ضربان قلبش یکم بالاست وایسا دوباره بگیرم ، دوباره گرفت گفت نوار قلبت اصلا خوب نیست چی خوردی ؟ نوشابه خوردی ؟ گفتم نه کیک و بستنی خوردم گفت به همراهت بگو بره برات یه کیک و یه مانجو بخره که مجدد بگیرم ،به شوهرم گفتم گرفت آورد دوباره گرفت گفت اصلا نوار قلبت خوب نیس به شوهرم گفتم میگه نوار قلب اصلا خوب نیس ، گفت میخوای بریم بیمارستان حافظ ؟ دیگه نذاشتن من نگاه گوشیم کنم بعدا پیام شوهرم دیدم ، رفتم بیرون گفتم میگه برو لباس بستری بخر میخواد بستری کنه ، مامانم اینا تو راه بودن میومدن گفتم به مامانم نگو که تو مسیر نگران نشن ،زنگ زدم به دوستم فورا اومد (من اصلا یادم نبود که کله پاچه خوردم و اینکه باعث ضربان بالای قلب بچه میشه هم اصلا نمیدونستم )
شوهرمو ک دیدم گریه کردم چون من با امادگی بستری رفته بودم ولی بخاطر نوار قلبش خیلی ترسیده بودم ، خلاصه با ویلچر بردن برای بستری و از ویلچر بیشتر ترسیدم
مامان جوجو 🐥 مامان جوجو 🐥 ۹ ماهگی
تجربه زایمان من:
من قرار بود طبیعی بچه رو به دنیا بیارم. ۳۸ هفته و ۳ روز بودم که رفتم ویزیت هفتگی پیش دکتر. بهش گفتم چندوقته لباس زیرم خیس میشه. دکتر گفت شاید نشتی کیسه آب داری و باید معاینه بشی. همونی که میترسیدم. رو تخت خوابیدم و آماده شدم برای معاینه که چشمتون روز بد نبینه. انقدرررر درد داشتم که نفسم گرفت. اخرشم دکتر گفت دست من اصلا داخل نرفت :/ گفت باید تست امینوشور بدی و احتمالا کیسه آبت نشتی داره. یه نامه هم داد ببرم اورژانس برای بستری و زایمان. منی که اصلا آماده نبودم، فقط خودمو فحش میدادم که چرا گفتم لباس زیرم خیس میشه :/ زنگ زدم شوهرم و مامانم و مادرشوهرم هم اومدن که اگر واقعا بستری شدم تنها نباشم. انقدر حالم از معاینه و دردش بد شده بود که همونجا وصیت نامه مو گذاشتم جلوی چشم تو گوشی :| چون میدونستم این دردی که معاینه داشت، زایمان خیلی ازش بدتره. مخصوصا که من درد زایمان نداشتم و مطمئنا باید با امپول فشار بچه رو به دنیا میاوردم....
ادامه در پست بعدی
مامان آقاکیان🥰 مامان آقاکیان🥰 ۳ ماهگی
سلام مامانا یه تجربه بزارم هیچوقت شب نرین بیمارستان اگه هم درد داشتین همون روز برین چون ماماهای شیفت شب اصلا خوب نیستن من دیروز درد داشتم رفتم بیمارستان مامای شیفت روز معاینه کرد گفت دوسانت باز شدی بعد نوشت برا سونو گفت تااونموقع پیاده روی کن که اگه سه سانت شدی بستری بشی منم تااونموقع راه رفتم یعنی حدود دو ساعت بعد رفتم سونو راستی یه نکته توجه کنین اگه وزن بچه پایینه بستنی سنتی بخورین وزن قشنگ می‌ره بالا من 32.6وزن بچه1872بودش از اون به بعد بستنی خوردم دیروز سونو دادم3خورده شده بود بعد اینکه سونو دادم ج بردم به مامای شب نشون دادم که مجدد هم خواست معاینه کنه هم خیلی بد معاینه کرد یعنی نمیتونم دستشو چجوری کرد چون من تاحالا چندبار معاینه شدم اصلا درد و این مدلی نبود برگشت گفت یه سانتی یعنی انگار جایی که بیشتر بشه کمتر شده...منم گفتم یه سانت هفته پیش بودم الان ماما شیفت قبل گفت دوسانت خلاصه بخاطر زایمان که بخواد باآمپول فشار باشه اینا بستری نکرد میخواست بخاطر اسهال بستری کنه که منم اومدم خونه