مامان گلی مامان گلی قصد بارداری
مامان توت فرنگي مامان توت فرنگي ۴ سالگی
خانما گل مشووووورت












مامانم دو ماهه فوت شدن
3روز پیش تولد دختر دومیم بود 3سالش شده
منم تولد نگرفتم هم بخاطر مامانم هم دایی شوهرم فوت شده هم به احترام ایام فاطمیه
خواهرشوهر و برادرشوهرم کیک خریدن اومدن شام خونمون و کیک و چای خوردیم
یهو خواهرم زنگ زد و همراه خونوادش و پدرم کیک خریدن و اومدن شب نشینی و کیک و چای
حالا امشب تولد دختره اونه ده ساله هست
تولد گرفته زنگ زد دعوت کرد خونشون
یه پسر چهارساله داره اون شب اون تایمی که خونمون بودن هم سیلی زد به دختر بزرگم هم موهای دختر کوچیکموکشید و انداختش
کلا بچه خطرناک و غیرقابل پیش‌بینی و وحشی باراومده
همسرم میگه امید میخوای بری تولد خواهرزادت برو من بچه هامو اجازه نمیدم ببری
خودشم پنجاه پنجاهه بیاد یا نه
میگه بچه ها رو میذارم پیش خواهرم با داداش ببرنشون شهربازی
میگه خودمم شاید باهاشون برم
تو برو خواهرت هست زشته
منم کوفت بشه بهم بدون بچه هام جشن تولد زهرماره برام
البته شوهرم حق داره منم از دس خ.اهرزادم استرس دارم همش کاری رو بچه هام نکنه
اینم بگم فقط بابام هس و عموم و پدرشوهرمادرشوهرش
شما جای من بودی چکار میکردین
خودتون تکی میرفتین یا دوتایی با همسر؟ یا اصلا نمی‌نمیرفتین؟ یا اصرار میکردین همه با هم برین
هوووف.