مامان فندق مامان فندق هفته بیستم بارداری
مامان مجتبی کوچولوم🩵 مامان مجتبی کوچولوم🩵 روزهای ابتدایی تولد
*تجربه زایمان *4
با مشورت دکترم و متخصص هوشبری تصمیم گرفتن ک بی هوشم کنن
دیگ از اینجا چیزی ک حس میکردم لرزش عجیب پاهام بود نمیدونم از سرما یا استرس، مایعی ک روی شکمم ریخته میشد و پارچه سبزی ک جلوم کشیده شد و چیزی ک رو بینی و دهنم گذاشتن و گفتن نفس بکش و دیگ نمیدونم چی شد ک مث تو این فیلمیا ب سختی چشمامو باز میکردم ی جایی ک انگار برزخ پر از حاله بود میخواستم حرف بزنم ولی نمیتونستم دهنمو تکون بدم دستامو تکون بدم هی میخواستم اکسیژنو از رو بینیم بردارم نمیشد میخواستم بگم تشنمه زبونم نمیچرخید دوباره انگار خواب رفتم بیدار ک شدم مامانمو شوهرمو بالا سرم دیدم ک داشتن دنبالم همراه تخت میومدن
بعد از اون اروم اروم هوشیار تر شدم ولی همچنان ازون زمان لحظه ای ک بچه رو گذاشتن بغلم حرفامون همش ی حاله تو ذهنمه
تا حدود شیش ساعت اکثرن خواب بودم و خیلی کم بیدار میتونستم باشم وحشتناک تشنم بود ولی اب نمیشد بخورم تا اینکه ساعت ۱٠ شب بود اجازه اب خوردن بهم دادن انگار میخواستم برم بهشششت مزه چایی ای ک اون لحظه خوردم هیچوقت یادم نمیره...
مامان جوجه کوچولو😍 مامان جوجه کوچولو😍 هفته شانزدهم بارداری
مامان شاینا و آرشا 👶🏻 مامان شاینا و آرشا 👶🏻 روزهای ابتدایی تولد