مامان نی نی مامان نی نی هفته سی‌ودوم بارداری
مامان 🐰زی زی گولو🐰 مامان 🐰زی زی گولو🐰 ۹ ماهگی
داستان زندگیم
پارت ۴
دیگ خیلی باهم جور شده بودیم میرفتیم بیرون میومدیم خونه من به بهونه اینکه میرم خونه دویت صمیمیم اجازه بیرون از خانوادمو‌میگرفتم اونام خیلی بهم اعتماد داشتن و‌میزاشتن من برم بیرون ...
منم ک همرو‌میپیچوندم تا با محمد برم بیرون .
محمد خونشون سه طبقه بود مامانش اینا طبقه پایین بودم خودشم طبقه‌وسط بود .یه‌روز محمد بهم زنگ‌میزنه گوشیو‌میزاره رو اسپیکر باهام حرف میزنه بابای محمد داشته میرفته بیرون ک‌میبینه از طبقه بالا صدای دختر میاد یعنی صدای من 😂🤦خلاصه فال گوش‌ وایمیسه و حرفامونا میفهمه ک عاشقونه حرف میزنیم ..این قضیرو‌میره به مامان محمدم میگه که محمد با یه دختر حرف میزد باباش به مامانش میگه ک انگاری یه خبراییه اخه محمدم از اون دسته پسرا بود ک هیچکسسس فکرشو‌نمیکرد با دختر اوکی بشه خیلی حسابی و خجالتی بود خانوادش خیلی تعجب میکنن و‌میگن محاله ک بچمون با دختر اوکی بشه صبر میکنن تااینکه پیگیر محمد میشن میبینن تا نصف شب انلاینه و مدام صدای حرف زدنش تا پایین میرفته و‌خلاصه باباش میاد پیش محمد و ازش سوال میکنه که ما فهمیدیم با دختر حرف میزنی و اون دختر کیه ....محمدم خیلی راحت تموم قضیه هارو میگه به باباش و‌خب منو‌میشناسن ک‌کی هستم چون پدربزرگ هامون باهم رفیق جینگ بودن و هستند ‌..خلاصه ک بابای محمد نگو از قبل منو نشون کرده بوده واسه محمد و وقتی میفهمه ک خود پسرشون زودتر دست به کار شده خیلییی خوشحال میشن ...
ادامش تایپینگ بعد
مامان ماهان کوچولو مامان ماهان کوچولو ۳ ماهگی