تجربه زایمانم برا مامانایی که دوس داشتن بخونن
۱۹ اسفند وقت داشتم برا چکاپ ۳۸ هفتگی ولی دوروز قبلش تهوع و استفراغ داشتم با دردای غیر منظم و ابریزش که فک میکردم برا کیسه آبه براهمین یکم میترسیدم کارای چکاپم که تموم شد دکترم فرستاد منو اورژانس مامایی که ازمایش و سونو گرفتن گفتن مایع امینوتیک کم شده دیگه نامه بستریمو ۵زدن رفتم تو اتاق زایشگاه
امپول فشار بهم زدن دردام منظم شد دیگه تحمل نداشتم از هرطرفی هم یکی میومد معاینه میکرد دیگه خونریزی شدید افتادم
به ماما گفتم کی اپیدورال بهم میزنی گفت باید به ۵سانت به بالا برسی
وقتی به اون حد رسیدم گفت دکتر اجازه نمیده بهت بی دردی بزنم انگار دنیا رو سرم آوار شد 🥺هرچی التماس کردم به ماما و خود دکتر قبول نکردن کیسه ابمم خودشون ترکونده بودن داشتم میمردم خلاصه با کلی زور که بهم میگفتن بزن ماما گفت الان یاعت ۹ونیمه خوب زور بزنی یه ربع دیگه زایمان کردی تموم تلاشمو برا زورام زدم چون همش میترسیدم تو لگنم گیرکنه دیگه گفتن وقتشه بردنم تو یه اتاق دیگه وقتی برش زد کامل فهمیدم حس سوختگی شدید بهم دست داد ولی بازم سعیمو کردم زور بزنم که یهو بچه اومد حس سبکی کردم
بعد چنددیقه جفتو کشیدن و یه کوچولو سوزن بی حسی زدن برا بخیه که اصلا بی حس نشدم حتی یه درصد تموم بخیه هارو حس میکردم برا هرکدومش جیغای عجیبی میزدم که خودم نمیشناختم صدامو کلی گاز تو دهنم فشار دادن که صدام درنیاد ولی بازم میومد دکتره همش تحدید میکرد اگه داد بزنی میزارمت میرم که ترسیدم سعی کردم خودمو خفه کنم ولی بازم نمیشد
نمیدونم چندتا بخیه خوردم ولی زیاد بود کلا تجربه بدی داشتم اونقد بد که الان نمیتونم هنوز بعد ۳روز بشینم

۲۰ پاسخ

لعنت به بیمارستان دولتی لعنتی به اونی ک سزارین و محدود کرد

خدا لعنتشون کنه اینارو باید گزارش داد

کدوم بیمارستان رفتی؟

وای چه تجربه تلخی آخرش
ولی بی حس نکردن خوب بوده زایمان طولانی میشد وای لعنت براون دکتر غسال بوده آه ات بگیرش اونو

وای دردا و عذابای خودمو یادم اومد

من که هیچی نفهمیدم دومی که کلا درد نداشتم کاملا هم طبیعی و فیزیولوژیک زایمان کردم

تازه اول راهی ۷سال پیش زایمان طبیعی داشتم مثانه م کامل اومده پایین با پارگی داخلی واژن هنوز احساس درد وعوارضش اذیتم میکنه لعنت به اوناییکه مانع سزارین میشن الانم به هر در میزنم واسه سزارین قبول نمیکنن

آخی عزیزم خدا لعنت کنه اینجوری دکترایی رو دلم کباب شد
❤️‍🩹
مادر شدنت مبارک فرشته زمینی

چقد سخت! من‌که به همه میگم برین سزارین. خودمم سزارین میکنم.

وای چه تجربه ی بدی دکترتم خیلی بی ادب بوده به نظرم
ان شاالله بهتر و بهتر باشی🌺

عزیزم 😢مبارک باشه گلم

واقعاوحشتناک بود😣

چقدر بد تو اون حال تهدیدت کرده ، کدوم بیمارستان بودی؟ چقدر بد بوده

میشه بدونم کدوم بیمارستان؟

آخی عزیزم کدوم بیمارستان زایمان کردی

اون وقت بلا نسبت شما زر میزنن زوری طبیعی زایمان کنید وقتی نمیشد میبردنت سزارین اگر بنا پاره کردن باشه شکم بهتره ک دیگه چرا تهدید میکردم چقدر نفهم

نشستن که کلا برای بخیه هاست
ولی من اصلا بیحسی و سوزن و حس نکردم
حتی دکتر شروع کرده بود پرسیدم گفت دارم می دوزم 😅

آخی عزیزم 🥺🥺💕باتعریف های تو دل من آب شد

الهی بمیرن
برای منم همین فیلمو دراوردن
اول گفتن به ۴سانت برسی، بعد گفتن نه

طبیعی برای منم سخت بود💔

سوال های مرتبط

مامان باقلوا مامان باقلوا ۲ ماهگی
#تجربه زایمان
#پارت ۳

بعد زدن کیسه آب دیگه دردام شدید شد، بعضی جاها از عمق وجودم جیغ می‌کشیدم، انقباض های طولانی و دردای خیلی شدید، بهم گفتن الان اپیدورال بزنیم گفتم نه یه ذره دیگه صبر میکنم، اما ازشون خواستم برام گاز بی دردی بیارن، دیگه دردا خیلی خیلی داشتن وحشتناک می‌شدن و موقع انقباض از گاز استفاده میکنم، از یه جا به بعد دیگه حس میکردم دارم کم میارم اینقدری که جیغ میزدم که سزارینم کنین یا لااقل برام اپیدورال بزنین که ماما اومد معاینه کرد گفت نه سانتی یکم دیگه تحمل کنی بچه دنیا میاد
همراه با هر انقباض باید به سمت عقب فشار می‌آوردم، از یه جایی به بعد دیگه دست خودم نبود ناخودآگاه فشار میومد به عقبم که یهو ماما بخش گفت دیگه فشار نیار که پاره میشی ، سریع منو بردن اتاق زایمان و به پزشکم زنگ زدن چون داشت سزارین میکرد
اما من دست خودم نبود و خیلی بهم فشار میومد، اینقدری که داشتن آماده میشدن اگر دکتر نرسوند خودش رو سریع از طبقه بالا به پایین خودشون برش بزنن که دکترم سریع رسید و بی حسی رو زد و برش زد، گفت یه زور بزن بچه بیاد بیرون
که زور آخر رو زدن و پسر قشنگم رو گذاشتن بغلم 🤭😍
مامان دلارا❤️🌱 مامان دلارا❤️🌱 ۲ ماهگی
مامان دلخوشیام💙 مامان دلخوشیام💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان(طبیعی)
خب من ۲۱ ام معاینه شدم ۱ سانت بودم بعد دکتر برام معاینه تحریکی انجام داد که بعدش خونریزی گرفتم گفت برو بیمارستان شبش رفتم بیمارستان که باز معاینه کردن گفتن ۲ سانتم و چیزی نیست برم خونه گذشت تا دیشب من درد داشتم ولی نه خیلی شدید حرکات بچم هم نسبت به روزای دیگه کمتر شده بود دیگه باز رفتم بیمارستان که گفتن همون ۲ سانتم و ضربان قلب بچه هم خوب بود و دردام هم ثبت شد ولی گفتن درد زایمان نیست خلاصه ما باز برگشتیم خونه که از نصف شب دیگه دردام هی شدید شد که نمیتونستم نفس بکشم از صبح تایم گرفتم فاصله شون زیر ۸ دقیقه و ۵ دقیقه بود ولی نرفتم بیمارستان گفتم خوب دردامو خونه خودم بکشم بهتره دیگه ساعتای ۱۴ رفتیم بیمارستان تا معاینه کرد گفت ۶ سانتم و پذیرش شدم ساعت ۱۵ رفتم زایشگاه اونجا کیسه آبمو پاره کرد با یه میله فک کنم پلاستیکی بعد گفت ۷ سانتم دیگه مامایی که برا من بود بهم ورزش داد ولی تا خواستم انجام بدم دردام خیلی شدید بود احساس زور داشتم معاینه کرد گفت فول شدی همونجا رو تخت کمک کردم با معاینه و تحریک تا سر بچه اومد پایین پایین بعد دیگه بردنم اتاق زایمان اونجا چند تا زور زدم که پسرم دنیا اومد ساعت ۱۶ کلا با اومدنش سبک شدم بعد جفتمو دراوردن که دیگه بشدت سبک شدم حس خوبی بود بعد اون همه درد بعد رحممو ماساژ داد و رسید به بخیه که من گفتم بیحسی برام زدن ولی فقط برا داخلیا چون بیرونیا گفت چون پوسته بی حس نمیشه (۲ تا بخیه بیرونی خوردم و همینم گفتن که میخواستیم اصلا بخیه نخوری ولی خودم اشتباه یجا داشتن بهم میگفتن زور نزن من فک کردم دارن میگن زور بزن که نتیجش شد دو تا بخیه)
مامان جوجه مامان جوجه ۲ ماهگی
رفتم بیرون و به همسرم گفتن قراره بستری بشم و اونم کلی تعجب کرده بود که الان وقتش نیس هنوز دو هفته مونده ...رضایت نامه  برا بیحسی گرفتن وخداحافظی کردیم و من با کلی استرس رفتم تو اتاق یه نفر دیگه هم بستری بود و میگفتن از روز قبل اونجاس و هنوز زایمان نکرده ...منم ترسم بیشتر شد ولی هنوز دردام قابل تحمل بود
   دستگاهی که برا نوار قلب بود و وصل کردن ساعت نزدیکای چهار بود منم داشت دردام زیاد میشد دوباره معاینه شدم که کیسه ابم پاره شد و دردام بعد از
اون خیلی شدید غیر قابل تحمل شد  اپیدورال خواستم گفتن باید صبر کنی نیم ساعت دیگه زنگ میزنم به دکترت و اگه تایید داد برات میزنیم
ساعت پنج اپیدورالو زدن و اصلا دردی حس نکردم دردامم خیلی کم شد فقط پایین شکمم حالت گرفتگی و انقباضو حس میکردم  مامایی ک اونجا بود میگفت انقباضات خیلی زیاده و حتما یه چیزی خوردی که انقدر زیادن ولی من هیچی نخورده بودم ... یکساعت بعد معاینه شدم که گفتن دهانه رحم کاملا بازه و تا یساعت دیگه زایمان میکنی منم امادگی هرچیزیو داشتم جز این 🤐
  خود ماما هم انگار فهمید خیلی تعجب کردم و گفت خداروشکر کن سریع پیش رفتی من الان سر بچه رو کامل دست زدم  دستشم کنار سرش بوده 🥲
گفت تو انقباض هات زور بزن و خودشم شکممو فشار میداد ...
تا ساعت هفت همینجوری ادامه داشت وبعد بردنم تو اتاق زایمان
دردام داشت برمیگشت که دوباره برام بیحسیو زدن  میگفتن زور زدنت کافی نیس و کلی شکممو فشار دادن که باز حالت تهوع برگشت و بالا اوردم دکترم میگف بالا اوردنت بیشتر کمک کرد تا زور زدنت 😅😑 بعد یک ربع هم بچم به دنیا اومد 🥲
مامان رادمان مامان رادمان ۸ ماهگی
بازم‌معاینه کردن گفتن‌ ۷سانت باز شدی. دیگه درد امونم رو بریده بود جیغ میزدم و میگفتم یه مسکن بهم بدید میگفتن نمیشع. همش دعوام میکردن میگفتن آروم باش. داری بچت رو بدحال میکنی‌ اما شاید باورنکنید اصلا نمیشد آروم بود هرچی از دردش بگم کم گفتم. انقدر خون ازم میرفت که جلو چشمم سیاه سیاه بود. بازم یکم گذشت که اومدن بهم گفتن دیگه نزدیکی فقط زور نزن که پاره میشی ‌ فعلا زوده برای زور زدن . هر وقت گفتیم باید زور بزنی الان فقط خودتو خسته میکنی‌ . بهم گفتن یکم. دیگه تحمل کن و از اتاق رفتن بیرون‌ . منم بی اراده زورم میومد‌ . اصلا به حرف اونا گوش نکردم و شروع کردم زور زدن . موقعه زور زدن حس میکردم الان پوست مقعد ‌و واژنم جر میخوره.. از جیغی که کشیدم همشون پریدن تو اتاق . دکتره تا دید فهمیدم زور زدم دعوام کرد و گفت چیکار کردی نمیتونستی یکم دیگه صبرکنی بچتو بی حال کردی. به ماما ها گفت نزارید زور بزنه تا پیش بند بندازم و بیام . تا دکتر رفت من بازم دردم شروع شد‌. بی توجه به اونا دست انداختم زیر رونم و سرم رو آوردم بالا و با تمام قدرت زور زدم و سرمو آوردم تو شکمم.‌بعد اون‌زور قشنگ با چشم خودم موها و بخشی از سر بچه رو دیدم که زد بیرون
مامان فنچول🐣(علیسان) مامان فنچول🐣(علیسان) روزهای ابتدایی تولد
# تجربه زایمان من پارت ۷
خلاصه کم کم که بی دردی داشت تاثیر میکرد من همنیجوری میگذروندم تا اینکه باز زنگ زدم ماما اومد گفتم توروخدا یه معاینه بکن ببینم چند سانت شدم معاینه کرد گفت فول شدی ولی سر بچه بالاست باید بری حالت سجده
گفتم چرا دکترم نیومده گفت داره میاد تو راهه خلاصه هعی پوزیشن میداد من انجام میدادم زور میزدم ولی. انگار پیشرفتی نداشتم درد اومده بود سراغم دوباره خیلی شدید
دوست داشتم هرچی سریعتر به دنیا بیاد دیگه خسته شده بودم دکترم اومد معاینه کرد اونم گفت اینجوری نمیشه بهم سرم وصل کردن و آمپول فشار زدن دردای وحشتناک تر اومد سراغم گریه میکردم توروخدا اپیدورال و تمدید کنین میگفتن نمیشه میگفتم پس سرم و قطع کنین من دیگه نمیکشم میگفتن باید بچه به دنیا بیاد دیگه خیلی طول کشیده میگفتم احتمال میدین چقدر دیگه به دنیا بیاد میگفتن نیم ساعت دیگه شایدم دو ساعت دیگه فکر کردن به اینکه دو ساعت دیگه هم درد بکشم اشکم و در میآورد. فتم تو دستشویی و آب گرفتم به خودم نمیذاشتن دوش بگیرم میگفتن عفونت میگیری چون کیسه آب پاره شده ولی میذاشتن تو سرویس بشینم آب بگیرم
بهم گفتن باید زور بزنی به مقعد فشار بیاد و پی پی کنی
خلاصه تا تونستم زور زدم چهل دقیقه فک کنم همینجوری زور زدم بعد گفتن برو رو تخت رفتم و دکترم باز اومد و می‌گفت زهرا فقط همکاری کن
زور بزن فک کن میخوای مدفوع کنی دیگه فقط زور میزدم حس میکردم کار با دو سه تا زور تمومه ولی برا من از این خبرا نبود یه سی چهل باری فقط زور زدم توانم تموم شده بود یه ماما هم افتاده بود با آرنج رو شکم فشار میداد بچه بیاد بیرون الان رو شکمم همونجایی که با آرنج فشار میداد کبوده🫠
مامان نینی مامان نینی روزهای ابتدایی تولد
دیگه به هشت نه سانت رسیده بودم ولی این وسط یه اتفاق افتاد اونم اینکه این زور ها که زده بودم ناخودآگاه باعث شده بود دهانه رحمم خیلی ضخیم شده بود و داشت با بچه میومد پایین که خیلی بد بود چون میگفتن اگه جدا نشه رحمت پاره میشه و بعد زایمان میبرنت جراحی😰😰😕

خدا رحم کرد و مامام تونست جداش کنه یه لحظه و منو سریع بردن اتاق زایمان
انقدر درد کشیده بودم که اتاق زایمان از نظرم بی درد بود دیگه😵‍💫
برام بی حسی ناحیه حساس😜رو زدن
رو تخت زایمان که خوابیدم تا دکترم بیاد گفتن حالا زور بزن که زود اومد و من دست زدم سرش رو حس میکردم و ذوق زده میگفتم خب برش بزن که بیاد که میگفتن دکترت میاد و همون لحظه دکتر اومد و برش رو زد و بچه اومد بیرون 🐣🥹

گذاشنتش رو سینم و من دیوانه وار داشتم قربونش صدقش میرفتم و همه تو اتاق ذوق زده داشتن نگاهمون میکردم و چقدر دکترم ذوق کرده بود و داشت هم زمان اذان می‌گفت
هرچی میخواستم بگیرن ازم نمیدامش 🤣😍
تا ماساژ رحم رو دادن ولی برا بخیه چون بازم درد داشتم ترسیدم و دادم که ببرن
همزمان داشتن جلوم کارهاشو میکردن و من نگاش میکردم ولی بخیه که می‌خوردم درد داشتم که دکترم دوباره برام بی حسی زد
ولی انگار که خیلی بخیه خوردم اما انقدر دست دکترم خوب بود که زیاد حس نمیکنم

خدارو شکر گذشت و خلاصه الان که بهش فکر میکنم بازم معتقدم پروسه بارداری و ویار هاش سخت تر از خود زایمانه
مامان علی آقا 🩵 مامان علی آقا 🩵 روزهای ابتدایی تولد
پارت هفتم

بعد از فول شدن دیگه شما هیچ دردی حس نمیکنی
یعنی فقط و فقط حس زووور شدید
انگار ببخشید عذر میخوام یبوست شدید شدی و حس زور میاد ولی چیزی نمیاد😅(ببخشید مثالام اینقدر بده ولی واقعا همچین حسی داره 🤣)
وقتی دیدم اتاق داره شلوغ میشه و سه چهار نفر اومدن دور و برم فهمیدم خبراییه
دیگه واقعا وقتشه
موقعیتمو درست کردن رو تخت و پاهامو گذاشت رو پایه های مخصوص زایمان
ببین اینجا دیگه دست خودت نیس که زور بزنی یا نه
بچه با تمومم توان فشار میاورد
خیلی خیلی شدید
از یه لبه ی واژن رد شد از یه طرف رد نشده بود سرش
مامام با توجه به سایز شکمم میگف بچه ات ریزه دو تا زور بزنی میاد بیرون
زانوهامو تو بغلم گرفتم و به نافم نگاه کردم
با تموم توان وقتی حس زور میومد خودمم کمکش میکردم
وقتی حس زور میاد بایدد خودتم زور بزنی اینجوری حس خوبی داری و درد نداری
چند تا زور که زدم گفت صبر کن باید یکم برش بزنم
سوزش زمان برش رو کامل حس میکردم ولی چون بی حس کرده بودن دردی نداشتم
چند تا زور که زدم خسته شدم گفتم خب پس چرا نمیااااد
مامام گفت اومده دیگه نگاش کن
سرمو خم کردم دیدم یه کله ی پرمو از من اومده بیرون 😂😍 پشت سرش به من بود
مامان آیهان مامان آیهان ۶ ماهگی
پارت ۳
من‌ زور میزدم ولی زورام قوی و کافی نبود همسرمم کلا کنارم بود و کمکم میکرد
وقتی درد نبود استراحت میکردم و وقتی درد میومد زور میزدم ، یهو حس کردم باید بدم دستشویی و دفع دارم که‌ماما گفت رو تخت انجام بده،‌گفت اصلا باید مدفوع کنی که بچه بیاد وهیچ خجالت و نگرانی نداره و خودش زیرم پوشک گذاشت گفت نگران نباش و فقط به واژنت فشار بیار و دستشو کرد تو رحمم و گفت دست منو با زورت بنداز بیرون این میشه زور زدن به جای درست ، یکمم که گذشت سر بچه اومده بود پایینتر و من بازم زور زدن سختم بود پزشک متخصص به همسرم گفت از بالا شکمشو فشار بده و ماما هم از پایین با انگشتاش واژنمو باز کرده بود که سر بچه بیاد بیرون ولی من نمیتونستم زور بزنم چون جونم نداشتم
دیگه ماما گفت خیلی تلاش کردم که برش نخوری ولی ناچارم برش بزنم جون سر بچه همینجوری مونده و زورات کافی نیست ، همسرمو انداختن بیرون و ساعت ۶/۳۰ برش زدن و دوباره یه ماما از بالا شکممو فشار داد و یکی از پایین بچه رو کشید بیرون و تمام ....
ساعت ۶/۴۰ پسرم بدنیا اومد
انگار یه چیز داغ اومد بیرون ،چون قدش بلند بود نمیومد و شکممو فشار میدادن ولی دردش قابل تحمل بود
جفت هم بلافاصله بعد بچه اومد ،‌شکمم اومدن چند بار فشار دادن که‌ همه چیز بریزه بیرون اونم قابل تحمل بود.
اومدن بچه رو چک کردن و گفتن‌ یکم از مایع دور جنین خورده و بردنش ان ای سی یو

چند دقیقه بعد خود پزشک متخصص اومد که بخیه بزنه و من از قبل هموروئید داشتم که اونم بدتر زده بود بیرون ، خلاصه بی حسی زد و بعد بخیه زد اما نگفت چند تا و حس کردم زیاد زد و درد اونم نفهمیدم فقط چند تای اخر نزدیک به مقعد رو که اونم گفت اینجارو نمیشه کاریش کرد و دردشم قابل تحمل بود .
مامان ~°boy♡girl°~ مامان ~°boy♡girl°~ ۵ سالگی
رفتم رو تخت و گفتن با هر دردی که اومد زور بزن سر بچه خیلی نزدیکه چندبار زور زدم و یهو صدای بچه اومد وبا دوتا زور دیگه هم جفت اومد بیرون و تموم شدم و بچه رو گذاشتن رو بدنم و تماس پوست با پوست انجام دادن بعدش بچه رو دادن یکی از ماماها لباساشو بپوشونه و ماما شکمم رو ماساژ میداد که هرچی هست بیاد بیرون و گفت خونریزیت خیلی زیاده زنگ زدن دکتر اومد و معاینه کرد گفت رحم پارگی داره و یکم از جفت داخل رحم باقی مونده کلی اذیتم کردن و آخرش دیدن انقد گریه کردم والتماس کردم قسم خوردم چون واقعا تحملشو نداشتم خیلی زیاد درد داشتم دکتر گفت بزارینش رو تخت دیگه و ببرین اتاق عمل با بی حسی بقایای جفتش رو کورتاژ کنم و رحم رو هم بخیه بزنم بردنم اتاق عمل یه دکتر اومد بی حسی زد و شروع کردن انجام دادن تموم شدم و بردن فشار و نبضم رو‌کنترل کردن یکم بعدش بردن بخش و هنوز تا چند ساعت بی حسی رو داشتم و همش میومدن خونریزیم رو کنترل میکردن خداروشکر دیگه رفته رفته کم میشد تا اینکه ساعت ۱۲ ظهر دکتر اومد گفت دوتا گاز گذاشتم تو رحمت اونا رو برداشت و بخیه هام رو کنترل کرد و گفت خوبه ولی هروقت خونریزی داشتی خبر بده
مامان نی نی(لیا🍓) مامان نی نی(لیا🍓) ۶ ماهگی
پارت2
خلاصه ماماهمراهم نیم ساعت بعد اومد روتوپ یکم بشین گاشو کردم موقع دردام، خیلی تاثیرداشت، یکم اسکات زدم، باهام صحبت کرد، یه دارویی بهم زد وکم کم دردام منظم ترشد
کیسه آبم وپاره کرد که دردای اصلی ازاونجا شروع شد، همزمان با دردی که می‌گرفت یه دارویی تو دستم میزد که گفت سریع تر میکنه روند زایمان
دیدم خیلی دردام زیاده، 7،8سانت بودم به دکترزنگ زد، تا دکتراومد دردام خیلی شدید شد
بهم گفت چند تازور خوب بزن ببرمت اتاق زایمان، این دارویی که زده بود اینجوری بود که وقتی دردم می‌گرفت خیلی شدید بود وحالت زووور بهم میداد ولی آروم که می‌شد انگار گیج ومنگ میشدم تو خواب میرفتم انگار زایمان توخواب دارم میبینم😂باز دردا میومد چشمام باز میشد
خلاصه اینقد جیغ داد کردم🤦‍♀️😂 که در توانم نیستت، نمیتونمممم، خدایابسههه، اینقد التماس کردم به دکتر توروخدا ببر برش بزن راحت بیاد بیرون 😂🤦‍♀️
اونم میگفت تا چندتا زور خوب نزنی سرش نیاد گایین نمی‌برم، خلاصه دیگه داشتم میمردم مگه تموم میشد، آخر گفت بریم اتاق زایمان...
مامان ماهلین مامان ماهلین ۱ ماهگی
ساعت ۱۰ شب دردم گرفت به ماما گفتم گفت طبیعیه ماه درده اونا تا ساعت ۳ تحمل کردم دیدم رگه های خ نی اومده رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت ۳ ثانته (شانس گوهی من بیمارستان تخت نداشتپر بودن همه جا)گفت برو دوساعت دیگه بیا راه برو دیگه برنگشتم خونه تو هم بیمارستان راه رفتم تا ۵ نیم رفتم معاینه کرد همو سه ثانت بود ولی بستریم کردن دیگه درد داشتم انقباض بود میگرفت ول میکرد ولی هرچی بیشترمیگذشت شدتش بیشتر میشد دیگه همو سه ثانت بود که زنگ زدن ماما همراهم اومد البته جایگزین گذاشتن براش چون اونی که باعش قرارداد بسته بودم نیومد ساعتای ۸ نیم ماما همراه اومد ۳ ثانتو تیم بود بلندم کرد ورزشم داد دردام بیشتر شد گفتم آمپول بی دردی میخوام گفت تا ۶ ثانت نشه نمیشه بزنن برات ورزش کن تا باز بشه خلاصه که با زور ماما همراهم ورش کردم هی دراز میکشیدم از درد اون منو بزرو بلند میکرد ورزش میداد بهم خلاصه که درد کشیدمو ورزش کردم تا ۶ ثانت شد یه ده دقیقه ای دراز کشیدم اثر کنه کم کم اثر کرد دیگه ماما گفت پاهات یکم به حس بیاد ورش کنیم داشتم از درد میمردم امپولو که زدم دردام خوب شد انقباض میگرفتم ولی قابل تحمل بود بعد دیگه ورزش کردم تا موقعی که فول شد دهانه رحمم باز نوبت زور زدنا بود که باز ماما کمکم میکرد به حالت نشستن توی دستشویی یا سجده زور بزنم