تجربه تولد بچه دوم 😍

قسمت اول 😅
شب ۲۱ رمضون (سال ۹۹ بعد قرآن به سر خوابیدم خواب دیدم باردارم امسال همون ساعت درد زایمان اومد سراغم) که ۱۳ بدر هم بود تا ۳ صبح خوب بودم نشستم رو مبل جوشن کبیر خوندم و قرآن به سر و نماز و صلوات و ... ولی شانس آوردم غذا و ... میل نداشتم (چون قبل از عمل باید ۸ تا ۱۲ ساعت ناشتا باشی)
محمد طاها رو خوابوندم رفتم بخوابم یهو درد و انقباض اومد سراغم حس دستشویی داشتم ولی می رفتم خبری نبود و ...
تو برنامه گهواره هم همون لحظه دوتا خانم داشتن حرف می زدن که اینا علائم درد زایمان منم خوندم و قیافه ام شد 😵‍💫🤦🏻‍♀️
دیگه شوهرم گفت بیا محض اطمینان بریم بیمارستان
حالا من فقط دردم این بود اون لحظه هیچکس رو تهران نداشتم جز داداشم که سرکار بود (داروخانه کار می کنند) ‌تا محمد طاها رو بگیره
اون لحظه خودم مهم نبودم اول امیدم به خدا بود بعد پرستار ها دیگه با هزار استرس محمد طاها رو بردم دادم برادرم و باهم رفتن سرکار منم با شوهرم رفتم بیمارستان تا ده صبح چندین بار معاینه و ان اس تی و ... منم الکی می گفتم درد ندارم خوب شدم یه سرم و مسکن دیگه بزنید برم همون ۱۸ ام که دکترم گفته بیام چون مامان و مادرشوهر ام شهرستان هستند پسرم تنهاست و...
ولی فایده نداشت دردام بیشتر شد و اونا ماما بودن متوجه شدن دروغ میگم که درد ندارم 😅
ادامه کامنت اول لطفاً دو نفر لایک کنید بالا بمونه 🙏🏻🌺

پ.ن : عکس محمد حسین ولی گول نخورید خیییییلی ریزه میزه است تو عکس اینجوری افتاده

تصویر
۵۶ پاسخ

دیگه زنگ زدن دکترم سریع خودش رو رسوند و ساعت ۱۱ و ۵ دقیقه محمد حسین من دنیا اومد و زنگ زدیم مامان اینا برگشتن تهران تا ۱۱ شب پرستار ها و شوهرم می اومدن و می رفتند و مراقبت می کردند ۱۱ شب مامان اومد پیش من بیمارستان و مادر شوهرم رفته بودن محمد طاها رو از برادرم تحویل گرفتن ..
تنهایی واقعاً حس بدی بود ولی من فقط فکرم پیش محمد طاها بود بعد نمی دونم محمد طاها چی بهش گذشته دیگه ما به چشمش نمیایم و از اون روز خونه بابام اینا است و مادرشوهر ام اومده پیش ما مراقب من و محمد حسین هستند از من به شما نصیحت به اولاد دل نبندید میشه اوضاع من و محمد طاها زنگ می زنم باهاش حرف بزنم میگه فعلآ حوصله ندارم می خواهم برم داروخانه سرکار 🤣🤣🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

ولی در کل چون تجربه یه سزارین دیگه داشتم و تأکید می کنم امیدم به خدا بود خداروشکر آروم بودم و این سزارین دوم راحتتر گذشت اگر استرس محمد طاها رو فاکتور بگیریم ☺️
محمد طاها فقط دیشب برای شام اومد خونه که خداروشکر اولین برخورد اش با برادرش خیلی خوب بود و خیلی ذوق کرد ولی از پاها و دستای کوچک اش ترسید یکم 🤣😅

تا اینجا تجربه خاصی ندارم جز این که کلی هدیه از طرف محمد حسین برای محمد طاها گرفتیم و به شدت روش تأثیر مثبت داشت 🤲🏻

مبارکه عزیزم قدمش پرخیروبرکت ♥️🧿

ای جان خدا نگهدار باشه

بچه دومتون چندوقتشه

قدم نورسیده مبارک عزیزم 🥰😍تازه دیدم زایمان کردی پیام‌ها بهم نمیاد.برام دعا کن گلم.

مبارکههههههه عزیزممممم خیلی خوشحال شدممممم🥰🤩🤩🤩💕💕😘😘😘😘

سلام عزیزم تایپیکات برام نمیومد الان تو پاسخای یکی دیگه دیدمت
قدم نو رسیده مبارک عزیزم ایشاالله زیر سایه پدرومادر بزرگ بشه آقا محمدحسین 😍خداحفظش کنه ماشاالله چه نازه ❤️❤️

بسلامتی قدمش مبارک
سزارین دوم سخت تر از اولی

نی نی دوم مبارکت باشه 💓💓💓
چند روزه تو فکرتم همش 😶😶😶
گفته بودی 18ام همش فکر میکردم چی شد؟! اومد؟! چطور شد؟
تاپیکاتم برام نیومده بود اصلا
خداروشکر هر دو صحیح و سالمین
الهی ک همیشه در کنار همدیگه شاد و سلامت باشید. 💐💐💐

وای عزیزم زایمان کردی🥹
قدم خیر و پربرکت باشه😍

قدمش مبارک عزیزم نامدار باشه اینم عادی محمدطاها حالت قهر به خودش گرفته پسر منم این بود بمن اهمیت نمیداد بعدش فهمیدم بخاطر اینکه تنها مونده قهر کرده دلش شکسته که چرا من تنهاش گذاشتم

ای جان عزیزم مبارک باشه قدمش پر از خیر و برکت خدا گل پسراتو برات حفظ کنه

ای جااااانم مبارکا باشه خوش قدم باشه

وای جیگرمن قدمش مبارک باشه چه اسم زیبا🥰

سلام عزیزم چشمتون روشن،قدمش پرخیر و برکت باشه انشاالله،خودت بهتری؟ هدیه برای محمد طاها چیا خریدین؟ در طول بارداری هم درمورد داداشش باهاش حرف زده بودید؟

عزیزم خداروشکرررران شاالله قدمش پرخیروبرکت باشه😍😍😍😍امروزکلی به فکرت بودم پیام قبلیتوندیدم که درموردزایمانت بود.الحمدلله

قدمش پر خیرو برکت🥰🥰🥰🥰🥰

خوش قدم باشه عزیزم

وای عزیزم جوجه قدمش مبارک فداتشم

ای جانم قدمش پر خیر و برکت عزیزم ❤️

قدم نورسیده مبارک عزیزم
انشالله که زیرسایه پدرومادرش نامدارباشه

عزیزم چ اسم قشنگی داره😍
منم برا زایمان م کسی رو ندارم بیاد فقط خواهرم ک شاغله خیلی منتظر تجربه شما بودم ببینم چجوری بوده
کاش برای منم این تنهایی ب چشم نیاد

قدمش پرخیرو برکت 🥰

مبارکه عزیزدلم💞
خیلی خوشحالم به سلامتی بغلش گرفتی.
انشالله خوشبختی و عاقبت بخیری دو تا گل پسرت 🌷

عزیزم قدمش پرخیروبرکت باشه

مبارک باشه عزیزم نامدار باشه
پاقدمش خیر😍

عزیزدلم چه نازه. ماشالله بهش
چقدر شیرین نوشتی. دلم خواست یکی دیگه بزام😅😅😅😅😅

واای مبارکه عزیزم😍😍😍
اتفاقا خیلی یادت بودم تو گهواره جات خالی بود چندروزی
انشالله قدمش پراز خیر برکت باشه 😍❤️❤️🧿

بببن اولین باره ی پیام تجربه زایمان خوندمو چشام خیس شد ی حسی تو حرفات بود خدا پسرای گلتو حفظ کنه قدمش پراز سلامتی و برکت باشه خودتم انشالله زود سرپابشی عزیزدلم مبازکتون باشه خانواده تون سبز

سلام عزیزم قدمش پر خیر و برکا زیر سایه ی پدر مادر بزرگ بشه الهی چقدر تو فکرت بودم گفتی تنهایی رفتی بیمارستان خداروشکر بخیر گدشت😍🌹

عزیزم چشمو دلت روشن😍😍😍🌹 بسلامتی تندرستی بمونن برای هم♥❤ الان دعات مستجاب میشه برام دعاکن سر پا بشم...سلامتیمو بدست بیارم دیسکم زده بیرون خثنه نشین شدم بذا خواهرمم دعا کن دامنش سبز بشه ممنونم 🌹..

مبارک باشه انشالله که نامدار باشه🙏🙏

خداحفظشون کنه عزیزم.
خداروشکر بخوبی گذشت عزیزم

قدم نو رسیدش مبارک پرازخیروبرکت باشع الهی

وای گلم بلاخره نی نی اومد قدمش مبارک عزیزم زیر سایه شما بزرگ بشه

واااااای ماشاالله، زیر سایه قران باشن انشاالله

ب سلامتی عزیزم،قدمش پرخیر و برکت

مبارک باشه .قدمش پر خیر و برکت .🌷🌷🌷🌷

قدمش مبارک باشه عزیزم

خداروشکربسلامتی زایمان کردی عزیزم مبارک باش زیرسایه پدرومادرعزیزش بزرگ بشه🌹❤️

اخی مبارکه عزیزم ان شا ءالله قدمش پر خیر و برکت باشه خدا جفت داداشا را حفظ کنه،ولی چه صبری داری ک تنهایی رفتی واسه زایمان من کلی آدم دوروبرم بودا مث چی گریه میکردم

ماشاءالله ولاحول و لا قوه الا بالله. چشمتون روشن نامدار باشه انشاءالله 😍❤️

مبارک باشه قدمش پر خیر و برکت
خدا بچه هات رو برات حفظ کنه

آخی مبارکه قدمش😍

ای جان قدمش مرخیر و برکت

خدارا شکر قدمش پر از خیرو برکت❤️

ای جونم بسلامتی مبارک باشه قدمش پرخیروپرکت باشه تو زندگیتون.خوبه که خونه نیست محمدطاهر.ولی من چون مادرم پیشم میخاد بمونه وکیان هم خیلی بهش وابستس نمیدونم بعد دنیا اومدن خواهرجونش عکس العملش چیه.نمیخام مادرشوهرم ازم مواظبت کنه چون سنش بالاست و منم زیاد باهاش راحت نیستم مثل مامان خودم.ایشالا که کیان بچم اذیت نشه

قدمش پر خیر و برکت
همین ک سزارین بودی و اون درد های زایمان رو نکشیدی خاطره خوبی شده برات😂

ایجانم مبارکه عزیزم

مبارکه عزیزم انشاالله برادرها همیشه پشت هم باشن

مبارکه گلم خوش قدم باشه عزیزم

مبارکه عزیزم😍

مبارک باشه عزیزم
نامدار باشه محمد حسین جان

مبارک باشه عزیزمــ🙏🏻😍
پاقدمش خیر باشه💜🙏🏻

مباااااارک باااااشه عزیزم

مبارکه گلم ، خدا حفظش کنه

سوال های مرتبط

مامان محمد و ماهلین مامان محمد و ماهلین ۳ سالگی
سلام به مادرای عزیز
بازم بی مقدمه یه چیز تعریف کنم واستون
روزی که رفتم بیمارستان ماهلین به دنیا بیاد خیلی استرس داشتم نفر اولم واسه عمل دکترم من بودم لباسامو پوشیدم نشستم تو ویلچر مامانم لباسای ماهلین رو گذاشت تو بغلم دستامو فشار داد و گفت انشالله به سلامتی بری و دوتایی برگردین و خانمه من و برد تو اتاق عمل و کمکم کرد که بشینم رو تخت و من داشتم اشک می‌ریختم چون الکی ترسیده بودم بار اولمم نبود ولی سر پسرم هیچی نفهمیدم و سراین یکی بی اندازه استرس داشتم همینجور بی صدا اشکام میومد که چشمم افتاد به دکترم زدم زیرگریه( یه خورده دلتنگ پسرمم بودم کلا ناراحت بودم واسه پسر یکسال و ده ماهم که تنهاش گذاشته بودم ) گفتم خانم دکتر خیلی میترسم گفت وااای چه مامانی چه نازی داره ترس نداره که عزیزم تا ده دقیقه دیگه دخترتو میذارم تو بغلت خلاصه آروم شدم و این دکتر بیهوشی رفت پشت سرم که آمپول بزنه به کمرم یهو یه خانمه که تو اتاق عمل بود اومد گفت خوب خانمی بچه دومته گفتم آره گفت اسم اولی چیه ؟ گفتم محمد و نگاه میکردم پشت سرم که ببینم دکتر بیهوشی چیکار میکنه این خانمه هم میخواست حواسمو پرت کنه قشنگ مشخص بود گفت خب اسم این یکیو چی میذاری گفتم ماهلین گفت واااا ماهلین ؟ محمد و ماهلین ؟؟؟؟ دختر باید بذاری محنا ،به محمد محنا میاد نه ماهلین منم اومدم بگم نه من ماهلین دوست دارم
دیگه آمپوله رفت و یکی دیگه ام پشت بندش رفت دوتا واسم زدن .
فقط یاد اون زنه میوفتم که سریع یه اسم که به محمد بیاد رو پیشنهاد داد خندم میگیره
مامان اهورا مامان اهورا ۳ سالگی
🎀سیاست های زنانه🎀👠
#تجربه

من 29 سالمه و اقامونم 32 و دوتا فرزند داریم.

تجربم اینه که اگه متوجه #خیانت همسرتون شدین، به روش نیارید و #محبت رو بیشتر کنید. ببینید کجا کم گذاشتین، جبران کنید.

من سه ماهه باردار بودم که متوجه خیانتش شدم. سرصدا و ابروریزی کردم پیش خانواده ها، ولی بدتر شد. گفت: اون خانم رو دوست دارم. میخوام باهاش باشم.

❌ چون ابروش رو پیش خانوادش بردم، هرچی از من میدونست وهرچی توی ده سال زندگی درباره خانوادش گفته بودم، بهشون گفت. حتی گفت: شب عروسیمون من دختر نبودم و...

شبا میرفت تو اتاق در رو می بست، شروع به پیام بازی میکرد. منم پشت در قفل #گریه میکردم. بعد یک ماه #قهر، #دعوا و #استرس توی یکی از دعواها گفت:

❌ همیشه شلخته ای. هیچ وقت با من بگو بخند نکردی. دائم #غر میزنی. تو حتی با خانواده خودتم نمی تونی بسازی...

وای! اینا بد و بیراه نبود، اینا #درد_دل_شوهرم بود. از اون به بعد باب میلش شدم. من لباس کهنه تو خونه یا مهمونی میپوشیدم تا پس انداز کنیم، خونه بخریم!

✅ رفتم هرچی لباس کهنه بود، ریختم سطل اشغال و یک رژ، کرم و ریمل خریدم. از همه مهمتر اخلاقم رو بهتر کردم.

اول شروع کردم با بچه‌ها #بازی کردن و خندیدن. دخترم ذوق میکرد. میگفت: مامان! همیشه میشه اینجوری باشی؟ حواسم اصلا به تنهایی دخترم نبود تو این چند سال.

✅ بعد چند روز وقتی با بچه‌ها میخندیدیم، دیدم شوهرم اومد قاطی بازی ما شد و اینجوری شد که اون خانمه رفت پی کارش و الان خیلی خوشبختم 😄😂
(🤣دوستان این تجربه من نیست تجربه یکی از دوستانه لطفا این مدل تجربه ها میزارم با من فانی نکنید) باتشکر🤣🤦
مامان رادمهرورادوین مامان رادمهرورادوین ۳ سالگی
سلام ،میدونم گفتن این حرفاچقدر بده، میدونم کفرنعمته ناشکریه ولی من نمیتونم از این افکارخلاص شم، ۲۵ ام همین ماه زایمانه ،خودم خواستم باردارشدم ولی این کارم دیوونگی محض بود بعد اقدام هم پشیمون شدم ولی دیر شده بود،وقتی فهمیدم باردارم چندروزی خوشحال بودم، اما کم کم استرسم شروع شد بعد هم تبدیل به ناراحتی شد بارهامشاوره رفتم تا استرسم کم بشه بعدامعلوم شد بچه پشره ، یعنی شدن دوتا پسر، تصوراینکه من کلا دوتابچه میخواستم ولینکه دیگه دخترنداشته باشم منو خیلی آزار داد، بعدیه مدت دیدم واقعا اگه دخترهم بود من نمیتونستم خوشحال باشم چون واقعا از بچه دارشدن پشیمونم😔اونقدر این چندماه به خاطر مشکلات مالی و رفتاربد همسرم تحت فشار بودم که اصلا نتونستم به بارداربودنم فکر کنم فقط این شکمو باخودم همه جا کشیدم😔حالا دوهفته دیگه بچه م به دنیا میاددرحالی که حتی دنبال اسم براش نگشتم، دیشب دیگه ازترس اینکه زودبه دنیابیادوبی لباس بمونه رفتم خریدلباس ووسایل ولی نتونستم براش ذوق کنم تتونستم خوشحال باشم ادامه از کامتت اول
مامان نفسم مامان نفسم ۴ سالگی
اگه عمل دفع رو راحت انجام میدید روزی هزار بار خدا رو بخاطر این نعمت شکر کنید کمه

سه سال پیش وقتی دخترم دنیا اومد احتباس ادرار گرفتم و بعد زایمان تا یک هفته مثانم با سوند تخلیه میشد اون یک هفته کار من فقط گریه بود یادمه تو محوطه بیمارستان زار میزدم بعد از یه هفته هم تا الان هروقت دفع دارم باید چندبار برم سرویس تا کامل مثانم تخلیه بشه
یه مدت پیش رفتم دکتر برام سونوی باقیمانده ادرار نوشت
دیروز رفتم سونو که باید مثانم پر میبود
و چون در حد انفجار پر بود باز متاسفانه بعدش هرررکاری کردم نتونستم تخلیه کنم اومدم خونه رفتم حموم آب گرم ریختم رو پاهام ولی بازم بیفایده بود تو حموم با صدای بلند گریه می‌کردم یاد اون یه هفته بعد زایمان افتاده بودم و حالم بد بود از طرفی دوست نداشتم برم سوند بزنم
ولی آخرش مجبور شدم با چشم گریون برم بیمارستان و با سوند تخلیه کنم
حالا از دیشب هروقت میرم سرویس چنان سوزشی موقع دفع میگیرم که نگو
نمی‌دونم بخاطر سوند هست یا بخاطر فشاری که بهم میومد و تخلیه نمیشد

خلاصه نمیدونم این چه دردی هست که من دارم و نمیتونم تخلیه کنم🥺