چقد سختهه مادر بودن !!🔴
از روزی که حامله شدم تا الان خیلی سختی کشیدم
از یه طرف نگرانی و استرس بخاطر سالم بودنش از یطرفم ویار شدید و بی حالی اما بازم راضی بودم خوشحال بودم هی میگفتم بغلش کنم یه روزی برام کافیه بوشو کع حس کنم یادم میره این همه سختی!
وقتی بدنیا اومد بازم سختی پشت سختی کولیک و بی خوابی هاش از یه طرف درد سزارین و بخیه هامم جونمو در میاورد اما بازم آخ نگفتم چرا چون میدونستم یه روزی میگذره بزرگ میشه ...
چه شبا بالا سرش بیدار موندم میزدم رو صورت خودم تا نخابم یموقع بالا نیاره غرق نشه یا چه شبا تب میکرد تا صبح پا به پاش منم میسوختم اما میگفتم یه روزی اینام میگذره ...
دو هفته بیمارستان بستری شد یه دقیقه نخابیدم حاضر بودم خودم مریض شم اما پسرم خم به ابروش نیاد بازم راضی بودم خداروشکر میکردم که یه روزی اینم میگذره
درسته یکسال و نیم کمه اما برای من خیلی زیاده خیلی سخت گذشت من این بچه رو با جون دل بزرگ کردم پا به پاش منم بزرگ شدم تو این یک سال و کلی تجربه کسب کردم اما بازم میگم این روزام میگذره و دلم تنگ میشه حتی برا این روزای سخت ....

فقط خاستم بگم مادر بودن درسته قشنگه اما خیلی سخته الحق که میگن بهشت زیر پای مادراست ❤️🥲

۹ پاسخ

من تکمیلش کنم .. و چقدر مادر مظلوم واقع شده 💔💔💔💔💔 قدر مامانامون رو خیلی بدونیم

سلام مامان آیکان... خیلی حرفات به دلم نشست... چون انگار خودم زندگیش کردم...
فقط بگم که واکسن ۱۸ ماهگیش پوست آدمو میکنه. حتما برای تبش علاوه بر استامینوفن، شیافت ۱۲۵ هم آماده داشته باش که من خیلی اذیت شدم.

دقیقا🥺🥺🥺

درسته
و وقتی آدم خودش مادر میشه قدر زحمات مادرشو میدونه

دقیقا موافقم من دخترم داره میره تو ۷ ماه پدرم دراومد تو این ۶ ماه واقعا میفهممت

منم زجر کشیدم تا اینقد شد الان شدم یه تکه پوست و استخون با قد ۱۶۰ ۴۵کیلوام نیستم . همش توی فعالیتم همس دنبالشم در حال بازی باش یا اروم کردنش یا غذا دادنش
تمام بدنم تحت تاثیر قرار گرفته دندونام نابود شدن توی بارداری اعصابم خراب
پوستم پکیده
موهام داغان
چشمام
پاهام
اوووو
خدا ب شماها بچه بده
منو هم با همین یه دونه کمک کنه سالم بزرگ شه
حوصله دارن بعضیا هی بچه پشت بچه

کاش مینداختنمون بهشت 🤣🤣🤣جای اینکه بگن زیر پامونه

اره دقیقا درست میگی

دقیقا.من بچه دوممه دیگه از بین دارم میرم.

سوال های مرتبط

مامان شهاب و مهراب مامان شهاب و مهراب ۱۷ ماهگی
ادامه تاپیک قبلی


در مورد بچه، من دیدم بعد از به دنیا اومدن صدای گریه اش قشنگ بلند نیس، اما شهاب هم همینطوری بود، یکم همونجا گذاشتن زیر تنفس و خوب شد، اما اینبار بعد زایمان که خوش خوشانم بود تا به مامانم گفتم مامان فلان لباسو بده بپوشونن پرستار گفت لباس نمیپوشونیم چون احتمالا بستریه😢 من فک کردم نهایتا تا وقت ملاقات نگه میدارنش اما وقت ملاقات هم بچم پیشم نبود و تختش خالی موند، بعدش گفتن یکی دو روز و این یکی دو روز شد یه هفته! بله بچم یه هفته تو nicu بستری شد و من بدون بچم برگشتم خونه و شیرمو میدوشیدم میبردم و با توجه به شرایطم و شهاب و اینا روزی فقط یه بار میرفتم 😔 علت بستری هم از یه طرف کامل نبودن ریه ها، از یه طرف عفونت و از طرفی گفته بودن قلبش صدای اضافه داره و احتمالا اعزام بشه بیمارستان مدنی و این حرفا و من داشتم سکته میکردم، خداروشکر متخصص قلب اومد و اکو کرد، گفتش یه دریچه قلبش تنگه اما مورد جدی نیس و از نظرم مرخصه، قراره هفته دیگه ببریمش اکو پیشرفته که نظر قطعیشو بگه، تا شرایط اکسیژن و ایناش هم بهتر بشه و عفونتشم حل بشه یه هفته شد دیگه
مامان 👼🏻. مامان 👼🏻. ۱۷ ماهگی
مامان امیرشایان مامان امیرشایان ۱۷ ماهگی
من همیشه فصل پاییز و خیلی دوست داشتم برخلاف یه سری آدماکه پاییزودوست ندارن میگن دل گیره هوا زود تاریک میشه دلمون میگیره غم داره ولی من همیشه عاشق پاییز بودم پارسال پسرمم اتفاقا ۳ مهر بدنیا اومد وقشنگترین روزای زندگیم همون چندروز اول بود انگار زندگی من تو پارسال متوقف شده ولی تا امسال خیلی چیزها تغییر کرد خیلی جریان ها برام اتفاق افتاد که همش بد بود یه سری راز ها تازه برام برملا شد که این خودش یه غم بزرگ تو دلم گذاشت پاییز پارسال یادمه یه عکس از پاهای کوچولوی پسرم گرفتم ویه متن نوشتم متنش این بود ؛ این اولین وآخرین پاییزی که بااین پاهای کوچولویی که راه نمیرن میگذرونی ، پاییز بعدی روی برگها قدم میزنی جان مادر ... بچه ها نمیدونین امسال که مرداد جواب آزمایش پسرم اومد وفهمیدم بیماری ژنتیکی ( میتوکندریاال) داره و الآنم همچنان کاردرمانی میبرم از ۲۱ مهر ماه هفته ای ۳ بار امسال بدترین سال شد برام مخصوصا این پاییز بدترین غمگین ترین دلگیر ترین پاییز شد که حسرت ها که سوخت که آرزوهایی که همش به باد رفت وهدر شد میگذره ولی ردش تا ابد توقلبم میمونه باور میکنین از یه جایی به بعد تو زندگی خیلی چیزها برام بی اهمیت شده دیگه هیچی جز پسرم برام مهم نیست 💔🥺😓😔 امیدوارم لااقل پاییز بعدی همه چی تغییر کنه حال دلم خوب بشه بچم خوب بشه شادی به دلم به زندگیم برگرده دعاکنین برامون برای همه بچه های مریض دعا کنین چون من از دل مامانایی که مثل خودم همچنین شرایطی مثل ما دارن کاملا خبر دارم میفهمم یه مادر چی می‌کشه فقط یه مادری دلسوخته از دل مادرایی که بچه های مریض دارن با خبره خدایا این فرشته کوچولوهاتو خوب کن اوناتواین دنیا بی گناه ترین هستن معصومن خودت رحم کن 😭🙏💔🥺🥺🥺🥺😥😥😥😥